۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

چرا تسلیم تقدیری؟


دکتر ژاله اصفهانی (1300 ـ 1386)
دکترای ادبیات فارسی
آثار
گل‌های خود رو، تهران، ۱۳۲۴
زنده رود، مسکو، ۱۳۴۴
زنده رود، چاپ دوم، تهران، ۱۳۵۸
کشتی کبود، تاجیکستان، ۱۳۵۷
نقش جهان، مسکو، ۱۳۵۹
اگر هزارقلم داشتم، تهران، ۱۳۶۰
البرز بی شکست، لندن، ۱۳۶۲
البرز بی شکست، چاپ دوم، واشینگتن، ۱۳۶۵
ای باد شرطه، لندن، ۱۳۶۵
خروش خاموشی، سوئد، ۱۳۷۱
سرود جنگل، لندن، ۱۳۷۲
ترنم پرواز، لندن، ۱۳۷۵
موج در موج، تهران، ۱۳۷۶
گزیده‌ای از اشعار او هم با نام پرندگان مهاجر (Migrating Birds) به زبان انگلیسی انتشار یافته ‌است.
آثار دیگر:
نیما یوشیج: پدر شعر نو
عارف قزوینی: شعر و موسیقی مبارزش
هر گل بویی دارد: ترجمه اشعار خارجی به فارسی، لندن ۱۳۶۵
ترجمه چند نمایشنامه از زبان آذری
آثار تحقیقی و تطبیقی در باره شعر معاصر ایران، افغانستان و تاجیکستان
سایه‌های سال، خاطرات

چرا تسلیم تقدیری؟
ژاله اصفهانی

• «
چرا چون برگ پائیزی
• زبان در کام خشکیده؟

• چرا سرچشمه ی الهام خشکیده؟»

*****
• ز یک دریانورد پیر پرسیدند:
• «پدر را یاد داری در کجا مرده؟»

• «در دریا»
• «و در پیکارها،
• مردند در دریا نیاکانم.»

• «شگفتا!
• تو هم جویای مرگی در دل دریا؟»

****
• به آنها گفت آن شیدای توفان ها:
• «پدرهاتان کجا مُردند؟»

• «در بستر»

• « پدرهای پدرهاتان کجا مُردند؟»

• «در بستر»

• «دریغا این چه بدبختی است،
• شما هم مرگ می جویید در بستر؟»

*****

• کنون این من

• من و این بستر خاموش
• و آن دریای توفان زای پهناور.

• دلم خواهد تو را ای سرنوشت،
• ای دلقک خودسر،
• چو یک طشت بلورین بر زمین کوبم،
• که همچون موج های خورده بر صخره،
• غباری نیلگون گردی.
• و در ژرفای دریای خروشان سرنگون گردی.

• که جان تشنه ام دیگر نپرسد روز و شب از من:

• «چرا چون برگ پاییزی

• زبان در کام خشکیده؟

• شراب آرزو در جام خشکیده؟
• چرا تسلیم تقدیری؟

• چرا آغاز خشکیده؟
• چرا انجام خشکیده؟»

پایان

۳ نظر:

  1. ناشناس می گوید:
    با سلام
    ژاله مفاهیم « تقدیر» و «سرنوشت» را با چنان طبیعیت و چنان بی ذغذغه خاطر بکار می برد که مادر بیسواد من بکار می برد.
    ظاهرا تنها فرقی که ژاله با مادر من دارد، باور ژرف مادر من به حتمیت و بی چون و چرائی تقدیر و سرنوشت است و تسلیم در برابر آن.
    ژاله به تقدیر و سرنوشت کذائی یورش می برد که بالاخره بهتر از هیچ است.
    اما منظور ژاله از تقدیر و یا سرنوشت چیست؟
    در آثار منثور و منظوم احسان طبری هم به این واژه ها برخورد می کنیم که باید تحلیل شود.
    احسان طبری احتمالا سرنوشت را مترادف با مقوله «جبر» (ضرورت) بکار می برد که خود قابل بحث است.
    جبر بر دترمینیسم عینی چیزها، بر قانونمندی های درونی چیزها، پدیده ها و سیستم ها مبتنی است، در حالی که سرنوشت بوسیله نیروی موهوم ماورای طبیعی در روز الست به قلم کذائی قضا با جوهری نامرئی بر پیشانی هرکس و ناکس نوشته می شود و حمله بدان و یا حتی فرار از آن (به قول حافظ) محال و ناممکن است.

    ظاهرا این فونکسیون شعر است که ضمن اشاعه شعور به تخریب ضمنی آن بپردازد.
    با پوزش

    پاسخحذف
  2. چالش میان الف. ب. بزرگمهر و ناشناس: بخش اول
    • الف. ب. بزرگمهر:
    • «می پندارم که درست نقطه ی نیرومند کار یک شاعر، اگر بخواهد زبانش به زبان توده ها نزدیک شود، همینجاست.»

    • ناشناس:
    • شاعری که با مفاهیم و مقولات توده عوام منظورش را بیان می کند، ترحم انگیزتر از عقب مانده ترین عوام الناس است و باید به حالش زار زد. قبله سازی از «زبان توده ها» برای اشاعه و تحکیم خرافه ها کار ناردستی است.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • «ژاله اصفهانی، ضربه ی مرگبار خود را به تقدیر و سرنوشت کذایی وارد می کند! »
    • ناشناس:
    • همین حکم شما ـ بی اعتنا به اعتقاد شخصی شما ـ برای فاتالیسم در ضمیر توده ها جا باز می کند.
    • چیزی را که وجود ندارد، نمی توان مورد یورش قرار داد.
    • باور خرافی حاکم را با روشنگری نفی می کنند، با ارائه پاسخ برابرنهاد علمی نفی می کنند، نه با یورش انتزاعی بدان.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • « جُستار «تحلیل شعر» و نقد ادبی است که از دید من یکی از دشوارترین و ویژه کارترین شاخه های هنری است و به دانشی بسیار گسترده نه تنها درباره جُستار که در زمینه تاریخ آن جُستار و رشته های دیگری پیرامون آن نیازمند است. این کار هرچه به دوران گذشته بیشتر نقب می زنیم، دشوارتر می شود.»

    • ناشناس:
    • دشواری کارها دلیلی بر خودداری از انجام شان نباید باشد، اگر ریگی به کفش مان نباشد.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • «هنگامی که به برخی "نقد"ها، به عنوان نمونه درباره سعدی که بسی دور از زمان ماست، برمی خورم و می بینم که نویسنده با داشتن کمترین دانش ضروری دست به چنین کاری زده و سرانجام نتیجه گرفته است که مثلا سعدی مرتجع یا محافظه کار بوده و ... از سویی خنده ام می گیرد و از سوی دیگر تاسفم را برمی انگیزد.»

    • ناشناس:
    • شما می توانید نظرات هر نقادی را مشخصا و بطور مستدل نقد کنید، به جای ریختن زهر توهین در کام او که به قصد روشنگری به کار مشکلی به قول شما برخاسته است.
    • تمسخر روشنگران ـ علیرغم عیوب و کمبودهای شان ـ حرفه خردمندان نیست.
    • این شیوه ها را فوندامنتالیست ها پیشه می کنند، نه مارکسیست ها.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • «اینکه احسان طبری «سرنوشت» را همسنگ «جبر» بکار برده باشد، به نظرم بکار نیز نبرده است.»

    • ناشناس:
    • احسان طبری در تحلیل جهان بینی سعدی در جهان بینی ها و .... سعدی را که معتقد بی چون و چرا به جزم مشیت الهی و فاتالیسم است، جبرگرا جا می زند. به همین دلیل است که من این گمان را دارم.

    پاسخحذف
  3. بخش دوم چالش:
    • الف. ب. بزرگمهر:
    • ««ضرورت» با «تصادف» جفتی دیالکتیکی (دیالکتیک ماتریالیستی) را می سازند که در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دریافتنی هستند. «سرنوشت» مفهومی کهن تر است و درون خود برخورد متافیزیکی را نیز دربر دارد.»

    • ناشناس:
    • جبر و یا ضرورت در آن واحد در دو دیالک تیک شرکت دارد:
    • دیالک تیک جبر و اختیار و دیالک تیک ضرورت و تصادف.
    • کهن سالی مقوله «سرنوشت» دلیلی بر این نمی تواند باشد که کسی مثلا طبری مترادف با جبر و یا ضرورت بکار نبرد.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • « آیا فکر نمی کنید که «دترمینیسم» خود دربردارنده عینیت نیز هست؟ اگر چنین است، «دترمینیسم عینی» عبارتی پوچ و بی معنا از آب در می آید.»

    • ناشناس:
    • دترمینیسم عبارت است از آموزش فلسفی پیوند عینی و اشتراط متقابل کلیه ابژکت ها، روندها و غیره طبیعت، جامعه و تفکر بر مبنای قوانین عینی.
    • دترمینیسم می تواند عینی و یا ذهنی باشد.
    • استفاده از مفهوم « دترمینیسم عینی» پوچ و بی معنا نیست.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • « از اینها گذشته، به دلایلی که تنها یک نکته ی آن در بالا آمد، به شدت مخالف تفسیر شعر و سروده هستم؛ بازهم بویژه اگر هرچه بیشتر از زمان ما دور باشند. »

    • ناشناس:
    • همه کسانی که خواهان حفظ وضع موجودند نیز همین نظر را دارند:
    • بگذارید چیزها همان سان که هستند دست نخورده بمانند:
    • کار ما نیست تلاش در جهت روشنگری، کار ما باید سرمست شدن از عطر خرافه ها باشد.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • «از سویی دیگر نیز این جُستار می تواند بررسی شود. می پندارم آن را پیش تر جایی در یکی از نوشته هایم گفته ام. شعر و سروده نیز مانند دیگر آثار هنری از ویژگی یکتا و بی همتا بودن باید برخوردار باشند تا جنبه ی هنری داشته باشند و درست مانند یک اثر باستانی در یک موزه که منحصر به فرد و یکتاست و نمی توان بر آن (مانند یک کالا) بهایی نهاد، اینجا هم نمی توان آن را براستی تفسیر نمود. »

    • ناشناس:
    • آثار هنری بخشی از ایدئولوژی طبقات اجتماعی را تشکیل می دهند.
    • آنها را نمی توان به حال خود گذاشت.
    • این به معنی صرفنظر از مبارزه ایدئولوژیکی است و بر ضد آموزه های مارکس است.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • « در هر اثر هنری که شعر و سروده را نیز دربرمی گیرد، همواره بازآفرینی واقعیت انجام گرفته و می گیرد؛ »

    • حق با شما ست.
    • بازآفرینی واقعیت اما نه به یکسان، بلکه بنا بر وابستگی طبقاتی بازآفرین ها صورت می گیرد و طرفداران طبقات دیگر حق دارند آن را به نقد کشند و زهر طبقاتی اش را بی اثر سازند.

    • الف. ب. بزرگمهر:
    • « معنای آن ساده و روشن این است که شما همان هنگام که چیزی را می آفرینی، چیز دیگری را نیز نابود می کنید یا به شکل دیگری درمی آورید؛ »

    • ناشناس:
    • آفرینش چیزی یعنی ایجاد آن از نیستی.
    • آنچه شما تعریف می کنید، می تواند در مفهوم «نفی دیالک تیکی» بگنجد.
    • نفی دیالک تیکی جنبه های کهنه و میرنده را نابود می سازد و جنبه های بالنده را توسعه می دهد.
    • منظور من از «... ضمن اشاعه شعور به تخریب ضمنی آن [می] پردازد» این است که ضمن دادن شعور درست، شعور کاذب و مخرب را هم به خورد خواننده می دهد.
    • ژاله و یا طبری ضمن دادن شعور درست، خواننده و چه بسا خود را هم گمراه می کنند.
    • با پوزش از پر روئی

    پاسخحذف