۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

هومانیسم و جنبش هومانیستی (3)

آنتیگونه، دختر اودیپوس شاه

سوفوکلس (496 ـ 405 ق. م.) و معلمش، ایشلیوس
شاعر کلاسیک یونان
او همراه با ایشیلوس و اویری پیدس از مهمترین شعرای تراژدی نویس یونان محسوب می شود
آثار او (بویژه آنتیگونه و یا دختر اودیپوس) را کماکان در تئاترهای جهان نمایش می دهد.

پروفسور ماتهویس کلاین
پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین

3
هومانیسم آنتیک (جهان باستان کلاسیک)

• هومانیسم آنتیک از مراحل توسعه مختلفی می گذرد.
• نطفه های تاریخی آغازین هومانیسم آنتیک که در اساطیر و قدیمی ترین اشعار و قصه های خلق های بیشمار جهان باستان (مصری ها، بابلی ها، هندی ها، چینی ها، یهودی ها، فارس ها، یونانی ها و رومی ها) بمیراث مانده، دارای خطوط پسیمیستی (بدبینانه) ماهوی اند.
• در این مرحله توسعه «درد و رنج حیات انسانی»، استثمار و جنگ، فقر و گرسنگی، عداوت و اختلافات و کلا تأثیرات منفی متنوع جامعه برده داری بر زندگی انسانها هنوز بمثابه «سرنوشت شوم» مبتنی بر مشیت خدایان، بمثابه کیفر «گناهان» و یا نتیجه «نافرمانی» نسبت به فرامین الهی توضیح داده و توجیه می شوند.
• اما این شکوه و پرخاش استثمار شوندگان و فقرا بر ضد این آموزش های مدافع منافع استثمارگران و اغنیا تنها زمانی گوش شنوا می یابند که بیانگر تردید در «حقانیت» نظام برده داری حاکم باشند، همانطور که در جدال لفظی به تنگ آمده ای از زندگی با روح خویش، در قصه ای مصری مشاهده می شود.
• او گلایه و شکوه از آن دارد که همه جا چپاول و غارت رواج دارد، هرکس به زور به تصاحب دار و ندار برادر خویش دست می زند و قلدری و زورگوئی میان مردم اشاعه وسیع یافته است.
• در این جدال لفظی، جهان درونی انسانها، تضاد درونی آنها و تعویض مداوم حالات، افکار متضاد و ضد و نقیض آنها توصیف می شوند.
• دورنمائی که نویسنده این جدال لفظی برای انسان ها ترسیم می کند، پسیمیستی (بدبینانه) است.
• تلخی زندگی دنیوی به انسانها امکان شنیدن اندرزهای «حیات زمینی» را نمی دهد، زیرا در این جهان برای انسانها سعادتی متصور نیست.
• چون زندگی انسانها در زمان حال غم انگیز است و انسانها در بن بستی بی روزنه خروج گیر کرده اند، تقریبا همه خلق های آنتیک به اختراع اساطیری راجع به جهان بهشتی آغازین دست می زنند و بدین طریق به اعتراض بر ضد نظام حاکم می پردازند و اشتیاق خود را نسبت به حیات شایسته انسانی بازگو می کنند.
• انسانها همه چیزهائی را که از فقدانشان در مناسبات برده داری حاکم رنج می برند، در عالم خیال در «عصر طلائی» باز می یابند و ضمنا ادعا می کنند که آنها در گذشته واقعا وجود داشته اند، از آن جمله اند:
• برابری
• عدالت
• همبود
• عشق
• صلح
• سعادت
• رفاه
• شادی زندگی.

• در دوره های بعد، این تصورات از میان نمی روند، بلکه در قالب شعر، قصه و فلسفه در شعور توده های مردم ـ بویژه در یونان، آنجا که گرایش و تفکر هومانیستی آنتیک از قرن پنجم قبل از میلاد به نقطه اوج خود دست می یابد ـ ادامه حیات می دهند.
• ارزش های فوق الذکر، اکنون دیگر به عنوان ارزش های متعلق به زمان های گذشته در نظر گرفته نمی شوند، بلکه بمثابه وظایف، فراخوان ها و آماج های عملی قابل پیروی تلقی می شوند.
• اکنون دیگر کسی به توضیحات ماورای طبیعی و اسطوره ای برای روشن کردن نکبت اجتماعی قناعت نمی کند، بلکه با توسل به تفکر و عقل به توضیح طبیعی آنها پرداخته می شود.

• اکنون، قبل از همه، طلا و ثروت سرچشمه کلیه مصائب بشری و نکبت اجتماعی قلمداد می شوند.


• سوفوکلس در اثر خود تحت عنوان «آنتیگونه» (دختر اودیپوس) شکوه سر می دهد:

• «دیگر برای انسان ها راه چاره ای متصور نیست، چرا که طلا فساد می زاید، شهرها را با خاک یکسان می سازد، مردان را از مزرعه و خانه آواره می کند، مردم را مردم آزاری می آموزد و از راه راست منحرف می کند.
• چه بسا ارواح حق پرست که فرومایگی پیشه می کنند.
• طلا از انسانها قلدر می سازد.
• طلا انسان ها را به بی خدائی عادت می دهد.»

• چنین نظریاتی نه فقط در شعر و قصه، بلکه علاوه بر آن، در مکاتب و جریانات فلسفی مختلف نیز مطرح می شوند، مثلا در فلسفه افلاطون، در آثار برخی از سوفیست ها، مرتاضان و استوئیست های قدیم.
• افلاطون در آثار خود تحت عناوین «دولت» و «قوانین» می نویسد، که انسانها در آغاز مالکیت خصوصی نداشتند و لذا نیکوکار بودند.

• عداوت و جنگ میان انسانها با پولپرستی، مالکیت بر زمین و مستغلات، طلا و نقره آغاز می شود.

افلاطون به شناخت این مسئله نزدیک می شود که ریشه تضادهای طبقاتی، جنگها و شرارت های اجتماعی در مالکیت خصوصی بر وسایل تولید نهفته است.

ارسطو در اثر خویش، تحت عنوان «سیاست» از کسانی سخن می گوید که به تصمیمگیری های درست در باره مناسبات مالکیت و دارائی انسانها اهمیت شایانی قائلند، «چون آنها معتقدد که همه انسانها به سبب ثروت است که دست به قیام و آشوب می زنند.»

• ارسطو از شخصیتی بنام فالئاس از اهالی چلسدون نام می برد که برای اولین بار اعلام کرده است که «دارائی شهروندان باید مساوی باشد.»
• فالئاس علاوه بر این، خواهان برابرحقوقی شهروندان در برخورداری از آموزش و پرورش (تربیت) شده است.
• ارسطو از شخصیت هائی نیز سخن می گوید که علاوه بر آموزش مساوات در ملک و مال، به نمایندگی از آموزش فراگیرتر و عامتری دررابطه با مساوات طبیعی انسانها برخاسته اند و به اثبات آن اقدام کرده اند.

• آنها علنا اعلام کرده اند که «ستم ارباب ها بر بنده ها غیرقانونی و حق کشی است» و تنها «بر قلدری و زورگوئی متکی است.»

• ارسطو که خود به قشر متوسط طبقه برده دار تعلق داشت، مخالف ایده برابری انسانها و طرفدار نظریه مخالف آن بوده و به نابرابری «طبیعی» انسانها اعتقاد داشته است:
• بنظر او یکی «طبیعتا» آزاد است و دیگری «طبیعتا» برده و لذا برده بودن برای برده سودمند و عادلانه است.

• این تئوری مبتنی بر نابرابری طبیعی ارسطوئی انسانها را بعدها تعلیمات حقوق طبیعی کاتولیکی سرمشق قرار می دهد:
• این تئوری به توجیه «حقانیت قلدران»، «اخلاق اربابی»، گرایش بیرحمانه به ثروت اندوزی، حقانیت طبقات قدرت طلب، متنفذ، استثمارگر و حاکم می پردازد.

• تئوری مخالف آن، یعنی تئوری برابری طبیعی انسانها، منشاء عینی اش را در شرایط سخت زندگی اجتماعی توده های تحت ستم و استثمار دارد و بیانگر اعتراض و نارضایتی توده های تحت ستم بر ضد نظام اجتماعی غیرعادلانه و غیر انسانی است.

• منابع ایدئولوژیکی این تئوری در آن زمان به شرح زیر بوده اند:


1

• اسطوره «عصر طلائی» بمیراث مانده از گذشته، یعنی اسطوره مساوات آغازین انسانها.

2

• ایدئال آموزش و پرورش و ایدئال بشردوستی ، که در قرن پنجم قبل از میلاد، در نقطه اوج نظام برده داری در یونان، در دوران اپیکور، که ازسوی فلاسفه سوفیستی و شعرائی از قبیل سوفوکلس، اویری پیدس و پزشکانی مانند هیپوکرات بنیانگذاری شده بود.

• موضوعات هنر و ادبیات، فلسفه و علوم یونان در آن زمان به شرح زیر بوده اند:

1

• انسان و غنای پایان ناپذیر روابط و کردوکارهای او.

2

• انسان بمثابه موجودی اندیشنده و شناسنده.

3

• انسان بمثابه موجودی زحمتکش و ترقی طلب.

4

• انسان بمثابه موجودی کوشا و فعال.

• یونانی ها در آن دوره به انسان ـ بطورکلی ـ ارج می نهند و بزرگش می دارند.
• آنها به نیروی خرد انسانی، به توانائی انسان در تمیز خیر از شر، در شناخت هرچه بهتر جهان و تحول جهان بر طبق معارف حاصله باوری عمیق دارند.
• بنظر سوفوکلس، انسان با «استعدادهای چندگانه خویش» که ببرکت کارخستگی ناپذیر و به نیروی فهم و فراست خویش زمین و دریا را رام و مطیع خود کرده و سرور کلیه موجودات زنده گشته، که به اختراع زبان و پرواز شهامت مند اندیشه نایل آمده، که به وضع قوانین انتظامی قادر شده، که به حفظ و حراست خود از گزند سرما و گرما، امراض و ناخوشی ها نایل آمده، هرگز تسلیم دست و پا بسته هیچ پدیده جدیدی نمی شود.

• این انسانتصویر یونانی در خطوط کلی آن است و در سوفیسم، بوسیله پروتاگوراس ، تا حدودی بحق، بمثابه «معیار همه چیزها» تعیین و تلقی می شود.
• ایدئال آموزشی ـ پرورشی یونانی آموزش و پرورش حتی الامکان یونیورسال جسمی و روحی انسان را در برداشته است.
• آن شامل آموزش فلسفی ـ علمی (به انضمام ریاضی)، آموزش هنری ـ استه تیکی، تربیت بدنی (ژیمناستیک)، مسابقه ورزشی، سخنوری، تربیت اخلاقی، آموزش معارف دولتی ـ شهروندی و فعالیت در جهت خدمت به همبود ـ دولتشهر بوده است.
• البته این آموزش همه جانبه فقط شامل حال آزادها، یعنی وابستگان به طبقه برده دار بوده است.
• نام انسان ـ بنا بر نظریه حاکم ـ فقط به آنان اطلاق می شود و جستجو و کسب دانش و معرفت، آموزش و پرورش و نیل به کمال انسانی برای خدمت به همبود و دولتشهر فقط برای آنها وظیفه و فضیلت محسوب می شود.
• حتی در یونان باستان (آنتیک) که از لحاظ فرهنگی رشد یافته تر بود، آموزش و پرورش انسان و تشکیل شخصیت او، مثل همه جوامع منقسم به طبقات متخاصم، به خرج زحمتکشان و قبل از همه برده ها صورت می گیرد که از حق آموزش و پرورش بکلی محروم بوه اند.
• بسیاری از متفکران یونانی و قبل از همه، طرفداران مکاتب سوفیستی، استوئیسم و بویژه کینیسم (مکتب ریاضت و قناعت) با این واقعیت امر مخالفت می ورزیدند.

• اعلام انسان به مثابه «معیار همه چیزها» می بایستی به موضعگیری فوق العاده انتقادی و حتی انقلابی نه تنها بر ضد کلیه نظرات بمیراث مانده و حاکم منجر شود که انسان را سرسپرده و مطیع قوای ماورای طبیعی و به اصطلاح عالیه و الهی می خواستند، بلکه علاوه بر آن می بایستی بر ضد کلیه مؤسسات اجتماعی و دولتی منجر شود که مخالف خواست های انسانی مبنی بر داشتن شرایط زندگی شایسته انسانی، حق کسب دانش و آموزش و پرورش، آزادی انسانی، عدالت، صلح و زندگی سعادتمندانه بوده اند.

• تلاش های فلسفی نوین در جهت تشکیل یک انسانتصویر عام، که بیانگر مشخصات ماهوی و مشترک همه انسانها باشد و در عین حال بمثابه سرمشق رفتار عملی از اعتبار عام برخوردار باشد، نمی توانستند برای ابد و بخصوص در جامعه ای که اکثریت عظیم جمعیتش را برده ها تشکیل می دادند، فقط برده داران وآزادان را بمثابه انسان برسمیت بشناسند.
• این در طبیعت تفکر فلسفی است که به هرآنچه که بطور بیواسطه وجود دارد، قناعت نکند، خود را در چارچوب تاریخی و اجتماعی صرف موجود محدود نسازد، بلکه چارچوب موجود را درهم بشکند، از آن پا فراتر نهد، بیندیشد و وارد خطه کلیت و اعتبار عام شود.

• فلسفه یونان باستان در قرن پنجم قبل ازمیلاد معیار و ملاک تمایز انسان با جانوران را در نکات زیر می داند:


1

• در اینکه انسان می اندیشد، می شناسد و می فهمد.

2

• در اینکه انسان موجودی خردمند و فرهنگساز است.

3

• در اینکه انسان قادر به خودشناسی و تعیین سرنوشت خویش است.

• این شناخت بزرگ فلسفه یونان باستان در قرن پنجم قبل ازمیلاد تنها بشرطی می توانست به درجه حقیقت عام الاعتبار ارتقا یابد که آن شامل حال همه انسانها، یعنی برده ها، زن ها، بربرها و همه انسان های غیریونانی شود.
• این حقیقت امر اگرچه نه از سوی همه متفکران، بلکه فقط از سوی نمایندگان جریانات فوق الذکر نمایندگی می شود، اما در روند این جنبش معنوی زیر درفش سوفیسم نه تنها ایده هومانیستی بزرگ برابری انسان ها مطرح و اثبات می شود، بلکه علاوه بر آن ایده وحدت بنی نوع بشر (بشریت) نیز مطرح و اثبات می شود.

• برپایه این ایده های بزرگ در باره انسان و خرد انسانی، برابری و وحدت کلیه انسان هاست که شعرای بزرگ یونان از جمله اویری پیدس پیکار شورانگیزی بر ضد جنگ و تسخیر قهرآمیز کشورهای دیگر آغاز می کنند.
• اویری پیدس احتمالا اولین کسی بوده که تجاوز دول قدرتمند بر دول ضعیف را محکوم می کند، آن را مغایر با اخلاق می نامد و همزیستی صلح آمیز همه دولت ها و حل کلیه اختلافات از طریق مذاکره صلح آمیز را ضرور می شمرد.
• قوی ترین دلیل او در دفاع از صلح عبارت بود از فراخوان اخلاقی و هومانیستی مبنی بر احترام بی چون و چرا به زندگی و عزت انسانی انسان ها.

• در مقابل ارزش انسانی، همه نعمات مادی رنگ می بازند و بی ارزش می شوند:

• «هرخسارت مالی و پولی را می توان جبران کرد، ولی خسارت جانی بر انسان ها را نه.
• برای اینکه، زندگی برباد رفته بی برگشت است.»

• اینجا محتوای اساسی ایده هومانیستی صلح بطرزی آشکار و روشن عمده می شود.
• اینجا صلح ـ بمثابه «عالی ترین نعمت» هستی ـ ارجمند شمرده می شود و جنگ ـ بمثابه عملی ضد انسانی، «جنون آمیز» و جنایت بار ـ محکوم و منکوب می شود.
• اندیشه های مشابهی را در کمدی های اریستوفانس تحت عناوین «جشن صلح» و «لیسیس تراتا» می یابیم.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر