ولفگانگ اشمیدباور (متولد 1941)
روانکاو، منتقد و نویسنده
مؤلف کتاب پرفروش «چاره ساز بیچاره» (1977)
منتقد جامعه مصرف، از لحاظ ئوکولوژیکی و پسیکولوژیکی
گرایشات تمدن زدائی
دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین
• هیچکس نمی تواند در اقتصاد مبتنی بر بازار رادیکاله شده، خود را از شر فشار تطبیق و تغییر در امان نگه دارد:
• با بالا رفتن سرعت باز تولید اقتصادی توقعات جدیدی از توان اجتماعی ـ روانی واکنش انسان ها طلب می شود، که بنوبه خود استانداردهای اجتماعی را تحت تأثیرقرار می دهد و عملا شیوه رفتار روزمره مردم را با ادراک زمانی در حیات اقتصادی تغییر می دهد.
• مناسبات با چنان سرعتی تغییر می یابند که فهمش برای کسی امکان پذیر نیست.
ریچارد سنت (متولد 1943)
جامعه شناس کار و فرهنگ آمریکائی
مؤلف کتاب معروف «زوال و پایان زندگی روزمره» (1977)
او خواستار تغییر شرایط کار مطلوب سرمایه داری مالی است.
• «انسان انعطاف پذیر» ـ به قول ریچارد سنت ـ از ریشه کنده می شود.
• برای اینکه پیوندهای اجتماعی مانع دسترسی نامحدود سرمایه به زحمتکشان و مزاحم خودبهره کشی آنان می گردد، که اغلب با فدا کردن بی حد و حصر اوقات فراغت و تغییر مکان بی چون و چرای جغرافیائی همراه است.
• اسکار نقت می نویسد:
• «ما اکنون در جوامع مدرن در خطر تخریب شالوده های ذهنی موجود خود هستیم، زیرا سرمایه و کالا می توانند لامکان باشند، ولی سوسیالیزاسیون، تشکیل هویت و آشنائی با همنوع هرگز نمی توانند لامکان باشند!»
• فشار فوق العاده در جامعه مبتنی بر بازار رادیکاله شده (که نوع تغییر یافته سرمایه داری قدیمی است) جائی برای امکانات اجتماعی که بنا بر نیازهای مردم بوجود آمده باشند و از تخمیر انسان ها در لابلای دنده های بهره وری سرمایه جلوگیری کنند، باقی نمی گذارد:
• به قول دویچمن :
• «مدینه فاضله سرمایه داری مطلقه به ساختاربندی مبتکرانه اماکن زندگی و به تأمین صرفنظرناپذیر اجتماعی برای فرم های متمدنانه زندگی کوچکترین وقعی نمی نهد.
• آن تحرک پول را به معیار انعطاف پذیری و مسابقه انسان ها با یکدیگر بدل می سازد، مسابقه ای که برای انسان خاکی فانی، حساس، زخم پذیر و محتاج به کمک دیگران پایانی همانند مسابقه خرگوش و خارپشت خواهد داشت.»
• از آنجا که خودهمرنگ سازی و واکنش سریع تحمیلی در تضاد مستمر با نیازهای توسعه شخصیتی انسان ها قرار دارد و نظم زمانی در اشتغال و اقتصاد در تناقض با ریتم زندگی انسانی است، زمینه برای پیدایش اختلالات بیشمار روانی آماده می گردد و به سبب اجبار افراد به خود منضبط سازی، دار و ندار احساسی ـ عاطفی آنها چپاول می شود:
• «گذار پرشتاب جامعه صنعتی به جامعه خدمات و جامعه مصرف، میل بی پایان به پیشرفت را الزامی می سازد، طوری که امروز بسیاری از انسان ها سیکل طبیعی پیشرفت و پسرفت (خستگی اعصاب و استراحت، کار و فراغت، بیدار شدن و خوابیدن) را دیگر بدون استفاده از دارو و یا بدون مراجعه به روانپزشک نمی توانند حفظ کنند.»
• بسیاری از انسان ها دچار حالاتی از ترس و افسردگی روحی اند و از فقدان دورنمای آتی، احساس پوچی زندگی، بیکسی و بی تفاوتی اجتماعی رنج می برند.
• اگرچه آنها بی وقفه مشغول کارند، ولی علیرغم آن احساس می کنند که کارهای مهمی را نا تمام گذاشته اند و «لگام زندگی آنها را نه خود، بلکه دیگران بدست دارند.»
• کسی که با سرعت «جامعه کارآئی» نمی تواند همراهی کند و کسی که فشار مداوم روحی ناشی از فشار محیط کار و احساس عدم امنیت مدام را نمی تواند تاب بیاورد، به بهای «خود تخریبی» به مواد مخدر مجاز و ممنوع پناه می برد.
• وجود معتادان (که تعدشان در آلمان فدرال به 150000 نفر تخمین زده می شود) از چنین معضلی حکایت می کند.
• وجود میلیون ها انسان معتاد به الکل و داروهای مختلف، آیینه تمام نمای جامعه ای بیمار است که اعضای آن ـ علیرغم توسعه وسیع وسایل و امکانات ارتباطی ـ خود را تنها، بیکس و برباد رفته احساس می کنند.
• مناسبات اجتماعی مردم چنان مختل شده است که آنها برای حل مسأله ای ساده و یا برای مشورت در مورد مشکل ساده زندگی روزمره، به روانپزشک مراجعه میکنند.
• پول در آوردن از کانال معضلات روانی مردم به یکی از رشته های شکوفا بدل شده است.
• پشت نقاب «تنها زیستی» متداول، شخصیتی مخدوش، منزوی و بیکس نشسته است.
• با ایدئولوژی زیست بی پیوند و زندگی ستائی لگام گسیخته ـ اغلب اوقات ـ تنها تنهائی و بی پیوندی اجتماعی توجیه می شود.
• فرم های از اجتماعی گشتن که تحت عنوان «اعاده فردیت فرد» تعریف می شوند، برای نگرنده بینا و منتقد، بیانگر چیزی جز بیکسی انسان ها و زندگی عاری از همبستگی و عشق به همنوع نیستند.
گوتس آیزنبرگ (متولد 1951)
روانشناس و جامعه شناس آلمانی
او به پیروی از اریش فروم، کلاس هورن و پطر بروکنر
در صدد برقراری پیوند میان جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی است.
کتب زیادی در زمینه آموک (آدمکشی در مدارس و غیره) نوشته است.
• به قول گوتس ایزنبرگ، «آنچه ـ بظاهر ـ به احیا و گسترش میدان عمل انسان ها شباهت دارد، در واقع، چیزی جز لگام گسیختگی منطبق با ساختار سرمایه داری انعطاف پذیر و تخریب شخصیت انسان ها نیست.»
• «تنها باشی» اگوئیستی ئی عرصه دار میدان شده است که «خود تحقق بخشی» (تعیین سرنوشت خود بوسیله خود) جا زده می شود، ولی در واقع، به تقویت هرچه بیشتر «از خود بیگانگی» منجر می شود :
• «خود نمایشگری» جای تحلیل واقع بینانه شرایط زندگی را می گیرد و بدین سان ـ داوطلبانه و بیچاره وار ـ سردرگمی و تزلزل درونی به نمایش گذاشته می شود.
• انسان با فرار تفنن طلبانه از بیکسی و بیچارگی حیاتی ـ بیشتر اوقات ـ از حد یک انحطاط کودکانه هم حتی فراتر می رود.
• «خود تحقق بخشی» و «خود سازی» موعود در مناسبات زندگی فردی در شرایط کنونی هم توهم است و هم ایدئولوژی.
• با حرصی که افراد «اتم واره شده» خود را به «منجلاب خوشگذرانی عرضه شده از سوی جامعه مصرف، پرت می کنند»، بنظر می رسد که هدف، کوشش ناآگاهانه (و بیچاره واره) برای واپس راندن بیهودگی و خلأ زندگی است و بس.»
• ولی در کشش و تمایل ایندیویدوئالیستی به «خود تحقق بخشی» و بویژه در فرم های افراطی «خودنمایشگری»، آرزوئی نهفته است که از نیل به کسب اعتبار و مقبولیت اجتماعی سرچشمه می گیرد.
• این کشش و تمایل در روابط زندگی حاکم در سرمایه داری ریسک آمیز مکررا وارد عمل می شود و غلبه قطعی بر آن امری محال می نماید.
• انبوهی از الگوهای خود همرنگ سازی و مقاومت بوجود می آیند که از تهدید مستمر عزت و حرمت انسانی سرچشمه می گیرند، ولی در عین حال بیگانگی را زیر علامت سؤال قرار می دهند.
• «در امکان نوسازی بازتولیدی شروع مجدد مکرر از صفر نیز امید غلبه بر طلسم شیوه تولیدی فرتوت نهفته است.»
• نتایج تحولات اقتصادی و اجرای مدل بازتولیدی ناشی از آنها در کلیه بخش های اجتماعی ـ ساختاری، مد روز شده اند.
• ولی مناسبات زندگی به پیدایش الگوی خاصی راه باز نمی کنند.
• فقط در سایه ارائه تصویر مخدوشی از جامعه می توان خطوط توسعه «نا همزمان» و شیوه برخورد مقاومت آمیز را نادیده گرفت.
• مقاومت مثبت و منفی در مقابل آلت دست سازی اقتصاد بازار کم نیست.
• شیوه های برخورد مبتنی بر همبستگی و موظف دانستن بشردوستانه خود نیز جزو واقعیت سرمایه داری واپسین است.
• اگرچه به حاشیه راندن پیران و بیماران و رها کردن آنان به امید مؤسسات مشکوک آشکارا بچشم می خورد، ولی تعداد کسانی که با فداکاری بشردوستانه به پرستاری از اقوام پیر و بیمار خود مشغولند، کم نیست.
• گزینش این یا آن شیوه برخورد اغلب موجب بروز اختلافات می گردد.
• «انسان انعطاف پذیر» دیگر نمی تواند خودش در باره زمان فراغت خود تصمیم بگیرد.
• کار در ورای محدودیت های زمانی معنی اش احضارپذیر بودن تمام وقت است.
• از این رو برای خیلی ها شرایط عینی جهت پرستاری از اقوام خویش دشوارتر می گردد.
• زندگی روزمره (نه فقط در این گونه موارد) میدان رویاروئی توتالیتاریسم سرمایه داری و مطالبات بشردوستانه انسان های خود مختار شده است.
• با تعمیم اجتماعی موازین زمانی و الگوهای واکنشی اقتصاد، محدودیت های عینی برای همزیستی اجتماعی انسان ها پدید آمده است.
• ولی بسیاری از انسان ها فقط به سبب مشکلات زندگی نیست که احساس فشار می کنند، بلکه آنها همچنین تحت تأثیر «روندهای منفرد سازی» دچار اختلالات روانی شده اند:
• اغلب انسان ها نیز از نظر عاطفی قادر به برقراری رابطه با همنوعان خود نیستند.
• رفتار اگوئیستی آنها امری خود خواسته نیست، بلکه حاکی از استراتژی بقا ست، که تحت تأثیر دشواری های زندگی پدید آمده است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر