۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

چهارراه

کوروش آقامجیدی
چهارراه
سرچشمه: hasoosha.blogfa.com

• آنک چراغ قــرمــز ، ماندن به ناگزیـر
• یعنی دوبـاره دیر شــــد، آری دوباره دیر

• رنگ درنگ، سایه ی خود را فکنده است
• سنگین، به روی حوصله های جوان و پیر

• دستی نحیف و کوچک ـ آنسوتَرَک ـ کشد
• بر شیــشه دستمال کثیفی به رنگ قیر

• و پتک محکمی به سرش که: «نکن، نکن!
• بدتـر کثیف کردی اش آخر، بیا ، بگیر!»

• حالا غرور له شده از مشت کوچکش
• می افتد و
به جاش درآ ن، سکه ای حقیر

• تردید: «پس دهد؟ بپذیرد؟ قبول؟ رد؟»
• باز امتحان ـ دوباره ـ چه بی رحم و سختگیر!

*****
• آنک چراغ سبز وَ حرکت وَ می برد
• رنگ
درنگ، سایه ی خود را از این مسیر

• اما هنــوز، آبی این چــــــــارراه را
• پوشانده است سایه ی یک لاشه خوار پیر

آذر هشتاد و شش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر