frederic Edwin church
• در اين شب سياه،
• جايی که ديو جهل به کرسی نشسته است؛
• گويی کليد باغ سحر را فکنده اند،
• در چاه چمکران!
• ای آشنای درد،
• گر آمدی به خلوت زندان ما، ببين:
نقبی زنیم دوباره به سوی بهاره ها!
برزین آذرمهر
9 دیماه 1389
9 دیماه 1389
• در اين شب سياه،
• جايی که ديو جهل به کرسی نشسته است؛
• گويی کليد باغ سحر را فکنده اند،
• در چاه چمکران!
• ای آشنای درد،
• گر آمدی به خلوت زندان ما، ببين:
• رنجی که می کشيم ز رهماندگی ما ست؛
• کن همتی
• که دست
• برآريم از آستين ...
• کن همتی
• که دست
• برآريم از آستين ...
• نقبی زنيم،
• دوباره،
• به سوی بهار ه ها!
پایان
• دوباره،
• به سوی بهار ه ها!
پایان
با درود و سپاس بسیار
پاسخحذفمن هم با عنوان شعر چنان که در بالا آمده است،و با بیان روان تر "کن همتی/که دست/ بر آریم ازآستین/ همچنین نوشتن"رهماندگی"به
جای "ره ماندگی" با شما کملاً موافقم.
با سپاس دوباره،
و با آرزوی بهروزی و پیروزی
ومشاهده ی دنیایی بهتر و انسانی تر.
با سلام و تشکر
پاسخحذفاشعار شما ـ بدون استثناء ـ پرخواننده ترین مطالب این سایت محقر را تشکیل می دهند. دستکاری های بی اذن هرازگاهی ما که به سبب فقدان کانالی برای مشورت، خودسرانه صورت می گیرند، اولا برای خود ما بی خوابی بعدی را بدنبال می آورند که نکند کار نادرستی کرده باشیم و معمار شعر دلش نخواهد که منشی اش در بنای شعرش چیزی را جا به جا کند.
از شنیدن رضایت خاطر شما ضمن پوزش شاد گشتیم و نفسی از سر آسودگی کشیدیم. گاهی دستبردهای ما بطور غریزی صورت می گیرند بااین پندار که شاید منشی اول خطائی مرتکب شده است و ما دوست نداریم که همسانان مان از سوی خواننده های شریف شعر سرکوفت بخورند. همین و بس. ما خود را جزو سیاهی لشکر شما و امثال نادر شما می دانیم و نه بیشتر.
امیدواریم که از دست ما دلخور نباشید.
ما هم بنوبه خود برای شما دنیائی بهتر طلب می کنیم به دعائی امیدوار و تلاشآمیز.
سرافراز باشید.