در زمینه تحلیل مشخص از فوندامنتالیسم مشخص ـ بخش دوم
• لنین بی آنکه سنت فرهنگی اروپا را بطور کلی زیر پا نهد، استعمار و امپریالیسم را به نام «روح اروپائی» و «فرهنگ اروپائی» محکوم می کند، روح و فرهنگی که در مستعمرات نفوذ می کند و خلق های مستعمرات با الهام از «ایده های آزادی» به مبارزه بر ضد ستمگر خویش برمی خیزند.
• در درک لنین جائی برای موضعگیری مبتنی بر هویت ایستای همیشه همان فارغ از «گردش دایره وار تفکر» وجود ندارد.
• لنین پس از تسخیر قدرت نیز ضمن فراخواندن انقلابیون غربی به سپردن آموزش اکتبر به خاطر و استفاده خلاق از آن، انقلابیون و خلق روسیه را نیز به استفاده از «بهترین مدل های غربی» و تغییر آنها و غلبه بر آنها دعوت می کند.
• انتقاد تند و تیز از هر فرم فوندامنتالیسم به معنی انکار و نادیده گرفتن گرایش قابل قبولی نیست که فوندامنتالیسم ـ هر چند بطور مخدوش ـ نمایندگی می کند.
• به معنی صرفنظر از تحلیل مشخص از فوندامنتالیسم مشخص نیست.
• حتی سردمداران جنگ صلیبی بر ضد اسلام از این تحلیل مشخص از فوندامنتالیسم مشخص صرفنظر نمی کنند:
• حداقل می توان به یقین گفت که ایالات متحده آمریکا روی کار آمدن طالبان در افغانستان را با سمپاتی دنبال کرد.
• طالبان جنبش اوبسکورانیستی خارق العاده ای است که ضمنا به قبول هژمونی آمریکائی ـ غربی تمایل دارد.
• (اوبسکورانیسم به گرایشی اطلاق می شود که آگاهانه انسان ها را در جهل و نادانی نگه می دارد، مانع تفکر مستقل آنها می شود و باور به چیزهای ماورای طبیعی را تبلیغ و به انسان ها حقنه می کند. مترجم)
پایان
دومه نیکو لوسوردو
برگردان یدالله سلطان پور
• آیا امروز باید برخورد دیگری به فوندامنتالیسم اسلامی و جنبش های همانند داشت؟
• قبل از همه باید خاطرنشان شد که قیام های سپوی (هند)، مهدی (سودان) و بوکسبازها (چین) که در غرب بطور سطحی و به تحقیر به مثابه بیانگر بیگانه ستیزی صرف و خصومت با مدرنیته قلمداد می شوند، در کشورهائی که این قیام ها رخ داده اند، کم و بیش بمثابه انقلابات ملی و یا به عنوان اولین فرم های تشکیل نامطمئن و خشن انقلاب ملی تلقی می شوند.
• در این رابطه می توان از ارزیابی مثبت مائوتسه تونک راجع به قیام بوکسبازها نام برد که او به عنوان «جنگ عادلانه» بر ضد امپریالیسم طبقه بندی می کند.
• لنین نیز حاضر نمی شود که این قیام را با کلیشه «صلیبیون» دیروز و امروز غرب ناشی از «نادانی چینی های وحشی»، «خصومت نژاد زرد با نژاد سفید» و یا «کین توزی چینی ها بر ضد فرهنگ و تمدن اروپائی» تفسیر کند.
• آیا اکنون باید انقلابی بزرگ روس را نیز نماینده فوندامنتالیسم ضد غربی قلمداد کرد؟
• لنین، این خواننده مستمر آثار هگل و مارکس چه سر و کاری می تواند با اسلاویسم داشته باشد؟
• (اسلاوها اقوامی اند که در اروپای شرقی، جنوب شرقی و مرکزی سکونت دارند. مترجم)
• لنین کسانی را که «غرب مالپرست را فاسد قلمداد می کنند» و مدعی اند که «نور از شرق عرفانی و مذهبی تشعشع می یابد» به بحث می کشد و مورد تمسخر قرار می دهد.
• محکوم کردن تند و تیز سیاست عملی متروپول های کاپیتالیستی مبنی بر چپاول، تجاوز و ژنوسید (کشتار گروه های ملی، نژادی و مذهبی دیگر) هرگز به معنی تجلیل از جهانی نیست که با مدرنیته کاپیتالیستی و غربی تماسی ندارد.
• قبل از همه باید خاطرنشان شد که قیام های سپوی (هند)، مهدی (سودان) و بوکسبازها (چین) که در غرب بطور سطحی و به تحقیر به مثابه بیانگر بیگانه ستیزی صرف و خصومت با مدرنیته قلمداد می شوند، در کشورهائی که این قیام ها رخ داده اند، کم و بیش بمثابه انقلابات ملی و یا به عنوان اولین فرم های تشکیل نامطمئن و خشن انقلاب ملی تلقی می شوند.
• در این رابطه می توان از ارزیابی مثبت مائوتسه تونک راجع به قیام بوکسبازها نام برد که او به عنوان «جنگ عادلانه» بر ضد امپریالیسم طبقه بندی می کند.
• لنین نیز حاضر نمی شود که این قیام را با کلیشه «صلیبیون» دیروز و امروز غرب ناشی از «نادانی چینی های وحشی»، «خصومت نژاد زرد با نژاد سفید» و یا «کین توزی چینی ها بر ضد فرهنگ و تمدن اروپائی» تفسیر کند.
• آیا اکنون باید انقلابی بزرگ روس را نیز نماینده فوندامنتالیسم ضد غربی قلمداد کرد؟
• لنین، این خواننده مستمر آثار هگل و مارکس چه سر و کاری می تواند با اسلاویسم داشته باشد؟
• (اسلاوها اقوامی اند که در اروپای شرقی، جنوب شرقی و مرکزی سکونت دارند. مترجم)
• لنین کسانی را که «غرب مالپرست را فاسد قلمداد می کنند» و مدعی اند که «نور از شرق عرفانی و مذهبی تشعشع می یابد» به بحث می کشد و مورد تمسخر قرار می دهد.
• محکوم کردن تند و تیز سیاست عملی متروپول های کاپیتالیستی مبنی بر چپاول، تجاوز و ژنوسید (کشتار گروه های ملی، نژادی و مذهبی دیگر) هرگز به معنی تجلیل از جهانی نیست که با مدرنیته کاپیتالیستی و غربی تماسی ندارد.
• لنین بی آنکه سنت فرهنگی اروپا را بطور کلی زیر پا نهد، استعمار و امپریالیسم را به نام «روح اروپائی» و «فرهنگ اروپائی» محکوم می کند، روح و فرهنگی که در مستعمرات نفوذ می کند و خلق های مستعمرات با الهام از «ایده های آزادی» به مبارزه بر ضد ستمگر خویش برمی خیزند.
• در درک لنین جائی برای موضعگیری مبتنی بر هویت ایستای همیشه همان فارغ از «گردش دایره وار تفکر» وجود ندارد.
• لنین پس از تسخیر قدرت نیز ضمن فراخواندن انقلابیون غربی به سپردن آموزش اکتبر به خاطر و استفاده خلاق از آن، انقلابیون و خلق روسیه را نیز به استفاده از «بهترین مدل های غربی» و تغییر آنها و غلبه بر آنها دعوت می کند.
• انتقاد تند و تیز از هر فرم فوندامنتالیسم به معنی انکار و نادیده گرفتن گرایش قابل قبولی نیست که فوندامنتالیسم ـ هر چند بطور مخدوش ـ نمایندگی می کند.
• به معنی صرفنظر از تحلیل مشخص از فوندامنتالیسم مشخص نیست.
• حتی سردمداران جنگ صلیبی بر ضد اسلام از این تحلیل مشخص از فوندامنتالیسم مشخص صرفنظر نمی کنند:
• حداقل می توان به یقین گفت که ایالات متحده آمریکا روی کار آمدن طالبان در افغانستان را با سمپاتی دنبال کرد.
• طالبان جنبش اوبسکورانیستی خارق العاده ای است که ضمنا به قبول هژمونی آمریکائی ـ غربی تمایل دارد.
• (اوبسکورانیسم به گرایشی اطلاق می شود که آگاهانه انسان ها را در جهل و نادانی نگه می دارد، مانع تفکر مستقل آنها می شود و باور به چیزهای ماورای طبیعی را تبلیغ و به انسان ها حقنه می کند. مترجم)
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر