عضو کمیته علوم سنت های کلاسیک، (بوستون)
عضو انجمن گرامشی (روم) و مؤلف کتب زیادی است.
کتاب او تحت عنوان «تاریخ مختصر دموکراسی» در اواخر سال 2005 میلادی منتشر شد
کتاب او تحت عنوان «تاریخ مختصر دموکراسی» در اواخر سال 2005 میلادی منتشر شد
و جنجالی در محافل آلمانی برانگیخت.
آزاد سازی دموکراسی از دست گروگانگیران
ولادیمیرو گیاچی
برگردان یدالله سلطانپور
برگردان یدالله سلطانپور
• لوچیانو کانفورا در نوشته خود تحت عنوان «انتقاد از سخن پردازی های دموکراتیک» می نویسد :
• «سیستم معنبر به اصطلاح دموکراتیک حاکم در ایالات متحده آمریکا و اروپا از خیلی نظرها به سیستم حاکم در آتن یونان باستان شباهت دارد.
• آنجا هم برگزیده ای از قشر تاجر و یا صنعتگر زمام امور را بدست داشت و هر از چندی از مردم می خواست که انتخابش کنند.»
• آیا نظر کانفورا کشف جسارت آمیزی است؟
• به هیچوجه من الوجوه!
• فقط کافی است به پارلمان ایتالیا نظری بیفکنیم.
• در دو سالن پارلمان ایتالیا فقط دو کارگر صنعتی یافت می شود، که نماینده 31 در صد کلیه کارگران ایتالیا محسوب می شوند.
• در حالیکه 122 وکیل مدافع، 55 خبرنگار، 51 پزشک، 14 مشاور مالیاتی و الی آخر وجود دارند.
• بحران دموکراسی که بحران «دموکراسی نمایندگی»، به معنی محدود کلمه نیز هست، برای سیاست شناسان رمز و رازی نا شناخته نیست.
• تصادفی نیست که کولین کراوچ برای تعریف اوضاع و احوال حاکم، از مفهوم «پسا دموکراسی» (ما بعد از دموکراسی) استفاده می کند.
• امروز ما با این خطر مهیب مواجهیم، که «جنگ بی پایان» ما را به قهقرای استبداد نیرومندی سرنگون سازد.
• درسی که از سال های 20 و 30 قرن گذشته می آموزیم، حاکی از آن است که بحران دموکراسی نمایندگی می تواند به روی کار آمدن رژیم های استبدادی و خودکامه منجر شود.
• رژیم های خودکامه ای که رسانه های گروهی را در انحصار و اختیار خود داشته باشند و از آن به عنوان تکیه گاهی استفاده کنند.
• تسلط بر دستگاه های تبلیغاتی و تخریب شعور مردم را نازی های هیتلری به ارث گذاشته اند که امروز بمراتب کاملتر، عمیقتر و پهناورتر شده است.
• کشتار و قلع و قمع بیرحمانه در فلوجه عراق را به یاد بیاوریم، که در «عصر اطلاعات»، مردم جهان عملا حتی عکس واحدی را از آن ندیدند.
• و اگر امروز 59 درصد مردم ایالات متحده صدام حسین را مسبب حوادث 11 سپتامبر می دانند، دلیلش بی شک این نیست که آنها دچار مالیخولیای خود به خودی شده اند.
• چگونه می توان در محیط نگرانی آوری از این دست، کلمه «دموکراسی» را بر زبان راند؟
• اسلاوژ ژیژک استراتژی ظاهرا رادیکالی را پیشنهاد می کند.
• بنظر او مفهوم «دموکراسی»، امروز «به سبب سوء استفاده رایج از آن، به مفهومی بی آبرو و رسوا بدل شده است و همان بهتر که آن را به دشمن واگذاریم.»
(ژیژک متولد 21 مارس 1949 میلادی در اسلوانیا (یوگوسلاوی سابق)، فیلسوف، منتقد فرهنگ و روانکاو است. او را پسا اسروکتورالیست می دانند. مترجم)
• «سیستم معنبر به اصطلاح دموکراتیک حاکم در ایالات متحده آمریکا و اروپا از خیلی نظرها به سیستم حاکم در آتن یونان باستان شباهت دارد.
• آنجا هم برگزیده ای از قشر تاجر و یا صنعتگر زمام امور را بدست داشت و هر از چندی از مردم می خواست که انتخابش کنند.»
• آیا نظر کانفورا کشف جسارت آمیزی است؟
• به هیچوجه من الوجوه!
• فقط کافی است به پارلمان ایتالیا نظری بیفکنیم.
• در دو سالن پارلمان ایتالیا فقط دو کارگر صنعتی یافت می شود، که نماینده 31 در صد کلیه کارگران ایتالیا محسوب می شوند.
• در حالیکه 122 وکیل مدافع، 55 خبرنگار، 51 پزشک، 14 مشاور مالیاتی و الی آخر وجود دارند.
• بحران دموکراسی که بحران «دموکراسی نمایندگی»، به معنی محدود کلمه نیز هست، برای سیاست شناسان رمز و رازی نا شناخته نیست.
• تصادفی نیست که کولین کراوچ برای تعریف اوضاع و احوال حاکم، از مفهوم «پسا دموکراسی» (ما بعد از دموکراسی) استفاده می کند.
• امروز ما با این خطر مهیب مواجهیم، که «جنگ بی پایان» ما را به قهقرای استبداد نیرومندی سرنگون سازد.
• درسی که از سال های 20 و 30 قرن گذشته می آموزیم، حاکی از آن است که بحران دموکراسی نمایندگی می تواند به روی کار آمدن رژیم های استبدادی و خودکامه منجر شود.
• رژیم های خودکامه ای که رسانه های گروهی را در انحصار و اختیار خود داشته باشند و از آن به عنوان تکیه گاهی استفاده کنند.
• تسلط بر دستگاه های تبلیغاتی و تخریب شعور مردم را نازی های هیتلری به ارث گذاشته اند که امروز بمراتب کاملتر، عمیقتر و پهناورتر شده است.
• کشتار و قلع و قمع بیرحمانه در فلوجه عراق را به یاد بیاوریم، که در «عصر اطلاعات»، مردم جهان عملا حتی عکس واحدی را از آن ندیدند.
• و اگر امروز 59 درصد مردم ایالات متحده صدام حسین را مسبب حوادث 11 سپتامبر می دانند، دلیلش بی شک این نیست که آنها دچار مالیخولیای خود به خودی شده اند.
• چگونه می توان در محیط نگرانی آوری از این دست، کلمه «دموکراسی» را بر زبان راند؟
• اسلاوژ ژیژک استراتژی ظاهرا رادیکالی را پیشنهاد می کند.
• بنظر او مفهوم «دموکراسی»، امروز «به سبب سوء استفاده رایج از آن، به مفهومی بی آبرو و رسوا بدل شده است و همان بهتر که آن را به دشمن واگذاریم.»
(ژیژک متولد 21 مارس 1949 میلادی در اسلوانیا (یوگوسلاوی سابق)، فیلسوف، منتقد فرهنگ و روانکاو است. او را پسا اسروکتورالیست می دانند. مترجم)
ژیژک می پرسد :
• «تصمیمگیری در باره مسائل تمامارضی از سوی کی، چگونه و کجا صورت می گیرد؟
• آیا درمیدان شهرها با شرکت فعال اکثریت مردم؟
• اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، آنگاه فرق زیادی نمی کند، که ما تحت رهبری یک و یا چند حزب باشیم.
• اگر پاسخ به این پرسش منفی باشد، آنگاه دیگر فرقی نخواهد کرد، که ما در یک سیستم با دموکراسی پارلمانی زندگی کنیم و یا در یک سیستم مبتنی بر آزادی های فردی.
• حق با او ست، ولی مسئله این است که چرا ما باید موضع خود را بنا بر معنی علیلی از دموکراسی تعیین کنیم که امروزه ایدئولوژی حاکم به ما تحمیل می کند؟
• چرا ما باید به این ایدئولوژی تمکین کنیم؟
• آیا وقت آن نیست که ما مفهوم کاملتر و فراگیرتری از دموکراسی عرضه کنیم و ضمنا هم تناقضات و توخالی بودن طرح رایج از دموکراسی را افشا و رسوا کنیم و هم روشن کنیم که شرایط مشخص در «دموکراسی های اروپائی»، حتی از نقطه نظر همین طرح بی محتوای رایج از دموکراسی از زمین تا آسمان متفاوت اند؟
• آری!
• ما باید بتوانیم مفهوم محتوامندی از دموکراسی ارائه دهیم و تبلیغ کنیم.
• مفهومی از دموکراسی که از مفهوم حاکم امروزی فراتر می رود.
• در کدام جهت؟
• برای پرهیز از روده درازی باید بگویم، در جهت مخالف با جهتی که در دهه های گذشته دموکراسی و کمونیسم را بمثابه دو ضد جا زده اند، درست در جهت مخالف با آن.
• همانطور که کانفورا ناظر بوده، «در انحصار مطلق خود داشتن مفهوم «دموکراسی» امتیاز بزرگی برای اردوگاه غرب بوده است، آنهم در زمانی که لیبرالیسم اقتصادی را چهارنعل پیش می راندند و با استفاده از دستگاه دولتی (و دستگاه های غیرقانونی و نامشروع) در مبارزه بر ضد کمونیسم دست به هر کاری می زدند.
• امتیازی که امروز در خطر تبدیل شدن به ضد خود قرار دارد.
• برای مثال، نظرپرسی به عمل آمده در آلمان، در سال 2004 میلادی، نشان می دهد که «تعداد بیشماری از مردم آلمان نظر بدی نسبت به دموکراسی دارند.
• فقط نصف مردم آلمان شرقی دموکراسی را بهترین فرم دولتی می دانند.
• سه چهارم مردم آلمان شرقی و تقریبا نصف مردم آلمان غربی برآنند که ایده خوب دموکراسی به طرز بدی به مورد اجرا گذاشته می شود.»
• این خبر می تواند تسلی بخش باشد، ولی نباید برای ما کافی باشد.
• چون هدف ما مقایسه دموکراسی و سوسیالیسم نیست.
• ما باید برابری دموکراسی با مفهوم دموکراسی را در دیسکورس بازپس گیریم.
• مبدأ حرکت ما باید این حقیقت امر باشد که بحران دموکراسی (حتی در درک صوری صرف از آن) کاملا بموازات رشد نابرابری ها تشدید می شود.
• ما باید نشان دهیم که سیستم استبدادی حاکم در کارخانه ها و شرکت ها بطور روزافزونی به جامعه انتقال داده می شود، از این رو ست که از «شرکت حزبی» و یا «کارآئی شرکتی» سخن می رود و رواج آنها در مکانیسم های سیاسی توصیه می شود.
• ما باید نشان دهیم که بحران دموکراسی توافقات توزیع را نیز که از مشخصات دولت جامعه گرا بوده اند، تحمل ناپذیر کرده است.
• ما باید نشان دهیم که نابرابری روز به روز افزایش می یابد.
• ما باید نشان دهیم که علیه جنبش های اعتراضی مبارزه می شود، تا فضاهای دموکراتیک تنگتر شوند و مختصات اولیگارشیک و خودکامگی جوی «دموکراسی های برگ رأی» تقویت یابند.
• ما باید بر ضد همه این فجایع بپا خیزیم و پیوند ارگانیک آزادی و برابری را باز پس گیریم.
• ما باید طرح دموکراسی اجتماعی را بمثابه تنها معنای «دموکراسی» وارد بحث کنیم.
• ما باید بفهمیم و بفهمانیم که دموکراسی به عنوان فرم و متد حکومتی، بدون دموکراسی اجتماعی، پوسته ای توخالی خواهد ماند و آخر سر زیر فشار وارده له و نابود خواهد شد.
• «تصمیمگیری در باره مسائل تمامارضی از سوی کی، چگونه و کجا صورت می گیرد؟
• آیا درمیدان شهرها با شرکت فعال اکثریت مردم؟
• اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، آنگاه فرق زیادی نمی کند، که ما تحت رهبری یک و یا چند حزب باشیم.
• اگر پاسخ به این پرسش منفی باشد، آنگاه دیگر فرقی نخواهد کرد، که ما در یک سیستم با دموکراسی پارلمانی زندگی کنیم و یا در یک سیستم مبتنی بر آزادی های فردی.
• حق با او ست، ولی مسئله این است که چرا ما باید موضع خود را بنا بر معنی علیلی از دموکراسی تعیین کنیم که امروزه ایدئولوژی حاکم به ما تحمیل می کند؟
• چرا ما باید به این ایدئولوژی تمکین کنیم؟
• آیا وقت آن نیست که ما مفهوم کاملتر و فراگیرتری از دموکراسی عرضه کنیم و ضمنا هم تناقضات و توخالی بودن طرح رایج از دموکراسی را افشا و رسوا کنیم و هم روشن کنیم که شرایط مشخص در «دموکراسی های اروپائی»، حتی از نقطه نظر همین طرح بی محتوای رایج از دموکراسی از زمین تا آسمان متفاوت اند؟
• آری!
• ما باید بتوانیم مفهوم محتوامندی از دموکراسی ارائه دهیم و تبلیغ کنیم.
• مفهومی از دموکراسی که از مفهوم حاکم امروزی فراتر می رود.
• در کدام جهت؟
• برای پرهیز از روده درازی باید بگویم، در جهت مخالف با جهتی که در دهه های گذشته دموکراسی و کمونیسم را بمثابه دو ضد جا زده اند، درست در جهت مخالف با آن.
• همانطور که کانفورا ناظر بوده، «در انحصار مطلق خود داشتن مفهوم «دموکراسی» امتیاز بزرگی برای اردوگاه غرب بوده است، آنهم در زمانی که لیبرالیسم اقتصادی را چهارنعل پیش می راندند و با استفاده از دستگاه دولتی (و دستگاه های غیرقانونی و نامشروع) در مبارزه بر ضد کمونیسم دست به هر کاری می زدند.
• امتیازی که امروز در خطر تبدیل شدن به ضد خود قرار دارد.
• برای مثال، نظرپرسی به عمل آمده در آلمان، در سال 2004 میلادی، نشان می دهد که «تعداد بیشماری از مردم آلمان نظر بدی نسبت به دموکراسی دارند.
• فقط نصف مردم آلمان شرقی دموکراسی را بهترین فرم دولتی می دانند.
• سه چهارم مردم آلمان شرقی و تقریبا نصف مردم آلمان غربی برآنند که ایده خوب دموکراسی به طرز بدی به مورد اجرا گذاشته می شود.»
• این خبر می تواند تسلی بخش باشد، ولی نباید برای ما کافی باشد.
• چون هدف ما مقایسه دموکراسی و سوسیالیسم نیست.
• ما باید برابری دموکراسی با مفهوم دموکراسی را در دیسکورس بازپس گیریم.
• مبدأ حرکت ما باید این حقیقت امر باشد که بحران دموکراسی (حتی در درک صوری صرف از آن) کاملا بموازات رشد نابرابری ها تشدید می شود.
• ما باید نشان دهیم که سیستم استبدادی حاکم در کارخانه ها و شرکت ها بطور روزافزونی به جامعه انتقال داده می شود، از این رو ست که از «شرکت حزبی» و یا «کارآئی شرکتی» سخن می رود و رواج آنها در مکانیسم های سیاسی توصیه می شود.
• ما باید نشان دهیم که بحران دموکراسی توافقات توزیع را نیز که از مشخصات دولت جامعه گرا بوده اند، تحمل ناپذیر کرده است.
• ما باید نشان دهیم که نابرابری روز به روز افزایش می یابد.
• ما باید نشان دهیم که علیه جنبش های اعتراضی مبارزه می شود، تا فضاهای دموکراتیک تنگتر شوند و مختصات اولیگارشیک و خودکامگی جوی «دموکراسی های برگ رأی» تقویت یابند.
• ما باید بر ضد همه این فجایع بپا خیزیم و پیوند ارگانیک آزادی و برابری را باز پس گیریم.
• ما باید طرح دموکراسی اجتماعی را بمثابه تنها معنای «دموکراسی» وارد بحث کنیم.
• ما باید بفهمیم و بفهمانیم که دموکراسی به عنوان فرم و متد حکومتی، بدون دموکراسی اجتماعی، پوسته ای توخالی خواهد ماند و آخر سر زیر فشار وارده له و نابود خواهد شد.
• به عبارت دیگر، ما باید دموکراسی گروگان گرفته شده را به جادوی برابری از بند رها سازیم و آن را با طرحی محتوامند، پویا، مترقی و فراگیر از دموکراسی پر کنیم.
• ما باید قبل از همه، برابری را بمثابه یک نیاز و ارزش بازپس گیریم.
• برابری همان پیش شرطی است که در اواخر قرن نوزدهم، در تعریف دموکراسی اعلام شده است.
• این پیش شرط نه از سوی سیاستمداران انقلابی، بلکه از سوی کسانی از قبیل لئون گامبتا (فرانسوی) با صراحت تمام فرمولبندی شده است :
• «دموکراسی واقعی نه در برسمیت شناسی جامعه برابران، بلکه در تشکیل جامعه برابران است!»
• این درک از دموکراسی باید دوباره رایج شود!
• منظور ما بی تردید فقط تئوری نیست!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر