۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی (بخش پایانی)

مانفرد بور
ولفگانگ پطر ایش هورن
آلفرد کوزینگ
گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

مرحله لنینی توسعه فلسفه مارکسیستی

• بعد از درگذشت مارکس و انگلس تعدادی از تئوریسین های مارکسیستی خدمات ارزنده ای در تدوین و قبل از همه در دفاع و ترویج ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به عمل آوردند (مرینگ، پله خانوف، لافارگ، لابریولا و برای مدتی کائوتسکی)
• قبل از همه باید به آثار فلسفی پله خانوف اشاره کرد که «در کل ادبیات مارکسیستی بین المللی آن دوران بهترین محسوب می شوند»، لنین می گوید.

لنین اما در توسعه خلاقانه ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نقش ویژه ای ایفا می کند.
• از این رو ست که بحق، از مرحله لنینی توسعه فلسفه مارکسیستی سخن می رود.
آثار فلسفی لنین با تعمیم تئوریکی پراتیک انقلابی طبقه کارگر در دوران امپریالیسم، در دوران انقلاب پرولتری، در تجارب اولیه دولت شوراها، در ساختمان جامعه سوسیالیستی و همچنین در انقلاب علوم طبیعی که در نقطه عطف قرن رخ داد، پیوند ناگسستنی دارند.

• لنین در اثر فلسفی اصلی خویش، تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» (1908) انقلاب در فیزیک را مورد تحلیل قرار می دهد و معارف نوین حاصله از آن را تعمیم می بخشد.
• لنین درک ماتریالیستی از مقوله های فلسفی «حرکت»، «مکان»، «زمان»، «علیت» (علت و معلول) و غیره را تعمیق می بخشد و تعریف ماتریالیستی ـ دیالک تیکی کلاسیک از مقوله «ماده» را فرمولبندی می کند.

• او در اثر خویش تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» (1908)، مبانی تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی و مقوله های مربوطه را توسعه می دهد.
• لنین ـ بویژه ـ آموزش مارکسیستی مربوط به نقش پراتیک اجتماعی در شناخت را و رابطه میان حقیقت عینی، مطلق و نسبی را غنا می بخشد.
• او در این اثر خویش، اصل جانبداری فلسفه را فرمولبندی و اثبات می کند که برای ماتریالیسم دیالک تیکی اهمیت بنیادی دارد.

• او در اثر خود، تحت عنوان «دفاتر فلسفی» (1914 ـ 1916) که عمدتا از یاد داشت های انتقادی به آثار هگل، تذکرات و یادداشت های پراکنده تشکیل می شوند، غنای دیالک تیک مارکسیستی را وسعت می بخشد و بسیاری از مفاهیم و مقولات ماتریالیسم دیالک تیکی را جامه مشخص می پوشاند.
• لنین به هسته دیالک تیک، به آموزش تضاد و قانون وحدت و «مبارزه» اضداد توجه خاصی مبذول می دارد.
• توسعه خلاق ماتریالیسم و دیالک تیک در آثار لنین که به خیانت بین الملل دوم و به بررسی ریشه های تئوریکی این خیانت مربوط می شوند، از اهمیت بزرگی برخوردار است.

• او در اثر خود تحت عنوان «شکست بین الملل دوم» (1915) نشان می دهد که ریشه تئوریکی خیانت به اصول مارکسیسم از طرف رهبران و تئوریسین های بین الملل دوم عبارت است از جایگزین کردن دیالک تیک مارکسیستی بوسیله سوفیسم و اکلکتیسیسم .

• (سوفیسم جریانی در فلسفه یونان که تأثیرش از اواسط قرن پنجم تا پایان قرن چهارم قبل از میلاد ادامه یافته است.
• اهمیت سوفیسم در این است که نمایندگان آن در تاریخ فلسفه، انسان را با تمامت آن در کانون بررسی فلسفی قرار داده اند که طرح آنتروپولوژیکی مسائل نامیده می شود.
سوفیسم به جریانات زیر منحرف می شود:
• مفهوم بازی صرف، فن اقناع بر مبنای استنتاجات غلط و فریبا و مجادله توخالی برسر واژه ها.
اکلکتیسیسم ـ بطور کلی ـ عبارت است از آمیختن مکانیکی عناصر فکری مختلف با هم.
• ما زمانی با اکلکتی سیسم فلسفی سر و کار داریم که کسی تئوری ها، نظرات و قبل از همه عناصر و تزهای سیستم ها و جریانات فلسفی مختلف را بدون تلاش در جهت ترکیب خلاقانه آنها و بدون بر طرف کردن تناقضات منطقی موجود، با هم مخلوط کند و سیستم من در آوردی «جدیدی» را بوجود آورد. مترجم)

لنین در اثر دیگرش تحت عنوان «دولت و انقلاب» تئوری مارکسیستی دولت را با توجه به میراث تئوریکی مارکس و انگلس توسعه داد و بر شرایط جدید، یعنی بر دوران امپریالیسم و دوران انقلابات پرولتری انطباق داد.
• او در آثار دیگرش، پس از پیروزی انقلاب اکتبر به تعمیم تجارب انقلاب پرداخت و گام های مشخص لازم را در زمینه ساختمان جامعه سوسیالیستی توضیح داد.

لنین در سلسله مقالات بنیادی خویش به تحلیل دیالک تیک پیچیده دوره گذار پرداخت و متدهای ساختمان سوسیالیستی جامعه را تدوین کرد.
• مقاله لنین تحت عنوان «راجع به اهمیت ماتریالیسم رزمنده» میراث ارزشمند فلسفی او محسوب می شود.
• لنین در این مقاله خواستار وحدت تنگاتنگ میان ماتریالیسم دیالک تیکی و علوم طبیعی می شود.
• او بررسی انتقادی دیالک تیک هگل را برای توسعه خلاق دیالک تیک مارکسیستی و برای جامه عمل پوشاندن به روشنگری آته ئیستی فشرده توصیه می کند.

مرحله ما بعد لنینی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی

• پس از درگذشت لنین، ماتریالیسم دیالک تیکی بوسیله تئوریسین های مارکسیست در زمینه مسائل مهمی توسعه داده شد.
• پس از رفع ضایعات ناشی از کیش ضد مارکسیستی شخصیت که به تنگنظری دگماتیکی ماتریالیسم دیالک تیکی و به تحریف آن منجر شده بود، تلاش فلسفی خلاق رونق گرفت.

• ماتریالیسم دیالک تیکی ـ به مثابه انقلابی در تاریخ فلسفه ـ ماهیت و فونکسیون فلسفه را بطور بنیادی تغییر داد.
• اگر فلسفه قبلا تئوری گمانورزی بود که بالاتر از علوم می ایستاد، اکنون با ماتریالیسم دیالک تیکی به رشته ای تبدیل می شود که با علوم منفرد پیوند تنگاتنگ دارد و وظیفه اش عبارت است از تعمیم سیستماتیک نتایج و متدهای علوم منفرد و تجارب عملی بشریت، بویژه تجارب جنبش کارگری و تشکیل یک جهان بینی فراگیر و همه جانبه.

• فلسفه بدین طریق، خود خصلت علمی پیگیر کسب می کند و به جهان بینی علمی اولین و یگانه بدل می شود.
• این اما تنها از آن رو امکان پذیر می گردد، که مارکس و انگلس ترکیب ارگانیکی از ماتریالیسم ئ دیالک تیک پدید می آورند، آنسان که ماتریالیسم قدیمی دچار تحول بنیادی می شود و دیالک تیک ایدئالیستی موجود جامه ماتریالیستی در بر می کند.

• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به معنی پیوند ساده ماتریالیسم قدیمی با دیالک تیک هگل نیست.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی کیفیت کاملا نوینی کسب کرده است.
مارکس و انگلس معایب و نواقص ماتریالیسم پیشین را از بین می برند، بر خصلت متافیزیکی آن غلبه می کنند و ضعف آن را در توضیح ماتریالیستی توسعه جامعه بر طرف می سازند.
• از این رو، پیدایش و توسعه ماتریالیسم دیالک تیکی با تدوین درک ماتریالیستی تاریخ بوسیله مارکس و انگلس پیوند تنگاتنگ دارد.
درک ماتریالیستی تاریخ راه را برای درک پراتیک اجتماعی و نقش بنیادی آن هموار می سازد.

مارکس و انگلس بدین طریق می توانند برای اولین بار در تاریخ تفکر فلسفی، پراتیک را وارد موضوع فلسفه سازند و میان پراتیک و تئوری وحدتی ناگسستنی پدید آورند.
بویژه، وحدت پراتیک و تئوری مهمترین سرچشمه خصلت خلاق، فعال و جهاندگرگونساز ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی است.

• اگر فلسفه پیشین بیانگر ایدئولوژیکی تمایلات طبقات دارا و اقلیت استثمارگر بود، با ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، فلسفه ای پا به صحنه تاریخ می نهد که بمثابه جهان بینی حزب طبقه کارگر، منافع اکثریت قریب به اتفاق زحمتکشان را بلحاظ تئوریکی نمایندگی می کند و بدین طریق، می تواند رفته رفته به جهان بینی توده های خلق بدل شود.

• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی سیستم منسجم کاملی است، یعنی جهان بینی سیستماتیک و ـ بلحاظ منطقی ـ پیگیری است، بی آنکه سیستم بسته ای باشد، بی آنکه ناتوان از توسعه بالنده باشد.

• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نتایج جدید علوم طبیعی و علوم اجتماعی را و همچنین تجارب تاریخی مبارزه انقلابی طبقه کارگر و ساختمان جامعه سوسیالیستی و کمونیستی را مورد حلاجی قرار می دهد.

• همانطور که انگلس توصیه می کند، ماتریالیسم باید «با هر کشف دورانسازی در عرصه علوم طبیعی، تغییر فرم دهد و از زمانی که تاریخ نیز به موضوع بررسی آن بدل شده، اینجا نیز راه توسعه نوینی باز می شود.»

• رابطه تنگاتنگ ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی با علوم منفرد و وظایف عملی جنبش کارگری امکان آن را پدید می آورد که نتایجی که یک بار به دست آمده اند، به دگم های ابدی و حقایق مطلق بدل نشوند، بلکه بطور لاینقطع در کوره پراتیک و در پرتو نتایج جدید علوم به محک بخورند، تدقیق و تصحیح شوند.

• بدین طریق، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ مثل هر چیز دیگر در جهان ـ تابع توسعه عام و قانونمندی های دیالک تیکی است.

• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ بمثابه جهان بینی طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن و بمثابه شالوده فلسفی سیاست احزاب مارکسیستی ـ لنینیستی و دول سوسیالیستی ـ آماج اصلی حملات ایدئولوژی بورژوائی است.

• متدهائی که ایدئولوگ های بورژوائی برای بی اعتبار ساختن ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در نظر طبقه کارگر بکار می بندند، فوق العاده متنوع اند.
• این متدها از فحاشی و هتاکی ضد کمونیستی شروع می شوند و به تلاش های تئوریکی تخریبی محض ختم می شوند.

• آماج مشترک آنها عبارت است از
• اولا بی اعتبارسازی ایدئولوژی سوسیالیستی بطور عام و ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی بطور خاص.
• ثانیا دور نگه داشتن توده زحمتکشان از ایدئولوژی سوسیالیستی و سوق دادن آنها به منجلاب ایدئولوژیکی بورژوائی.

• آنها ـ بلحاظ تئوریکی ـ از سوئی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را بمثابه سیستمی از فرمول های منطقی توخالی مورد استهزاء و تحقیر قرار می دهند و از سوی دیگر، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را بمثابه مسیحیت انقلابی، بمثابه نوعی آموزش نجات مذهبی قلمداد می کنند.

• هدف آنها این است که از سوئی، محتوای علمی و اعتبار عام قانونمندی های فرم های ساختار، حرکت و توسعه واقعیت عینی که بوسیله فلسفه مارکسیستی کشف شده اند، مورد انکار قرار گیرد و از سوی دیگر، فونکسیون انقلابی و جهاندگرگونساز تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی که بر این شناخت علمی استوار شده است، بی اعتبار گردد.

• موفقیت های ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در تفسیر جهان بینانه نتایج علوم مدرن و پیریزی متدئولوژیکی آنها و همچنین در تحولات انقلابی مناسبات اجتماعی بر طبق قوانین عینی توسعه اجتماعی بی اعتباری این تشبثات را بکرات اثبات کرده اند.

• محبوب ترین متد منتقدین بورژوائی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی عبارت است از شقه شقه کردن ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، جدا کردن اجزاء و عناصر متشکله آن از یکدیگر و مقابل هم قرار دادن آنها.
• بر این مبنا ست که امروز انگلس را ضد مارکس قلمداد می کنند، فردا لنین را ضد مارکس و انگلس جا می زنند و پس فردا، انگلس و لنین را ضد مارکس می دانند.

• ولی با همه این تشبثات نمی توانند وحدت درونی و یکپارچگی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی را از بین ببرند، وحدت ماتریالیسم با دیالک تیک را، وحدت ماتریالیسم دیالک تیکی با ماتریالیسم تاریخی را و وحدت آموزش مارکس و انگلس و لنین را نابود سازند.

• در سال های اخیر، تلاش می کنند تا حملات مستقیم بر ضد ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را با رسوخ دادن اندیشه های فلسفی بورژوائی در فلسفه مارکسیستی تکمیل کنند.
• این ترفند خود را تحت عنوان پلورالیسم ضرور فلسفه مارکسیستی عملی می سازند:
• منظور این است که فلسفه مارکسیستی باید عناصر ماهوی نئوپوزیتیویسم، اگزیستانسیالیسم، استروکتورالیسم و جریانات فلسفی دیگر ایدئولوژی بورژوائی را بپذیرد و بمثابه عناصر برابرحقوق تلقی کند.

• فلسفه مارکسیستی اما میان معارف مثبت علوم منفرد که برای مثال در چارچوب نئوپوزیتیویسم و یا استروکتورالیسم بدست آمده اند و ربطی به موضعگیری فلسفی اصلی آنها ندارند و محتوای فلسفی واقعی این جریانات که با ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ناسازگارند، دقیقا تفاوت می گذارد.

• از این رو ست که چالش با فلسفه بورژوائی معاصر، ضمن حلاجی مسائل فلسفی که بوسیله توسعه علوم مدرن و پراتیک اجتماعی در عصر حاضر مطرح می شوند، یکی از مهمترین وظایف فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر