مانفرد بور
ولفگانگ پطر ایش هورن
آلفرد کوزینگ
گونتر کروبر
برگردان شین میم شین
مرحله لنینی توسعه فلسفه مارکسیستی
• بعد از درگذشت مارکس و انگلس تعدادی از تئوریسین های مارکسیستی خدمات ارزنده ای در تدوین و قبل از همه در دفاع و ترویج ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به عمل آوردند (مرینگ، پله خانوف، لافارگ، لابریولا و برای مدتی کائوتسکی)
• قبل از همه باید به آثار فلسفی پله خانوف اشاره کرد که «در کل ادبیات مارکسیستی بین المللی آن دوران بهترین محسوب می شوند»، لنین می گوید.
• لنین اما در توسعه خلاقانه ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نقش ویژه ای ایفا می کند.
• از این رو ست که بحق، از مرحله لنینی توسعه فلسفه مارکسیستی سخن می رود.
• آثار فلسفی لنین با تعمیم تئوریکی پراتیک انقلابی طبقه کارگر در دوران امپریالیسم، در دوران انقلاب پرولتری، در تجارب اولیه دولت شوراها، در ساختمان جامعه سوسیالیستی و همچنین در انقلاب علوم طبیعی که در نقطه عطف قرن رخ داد، پیوند ناگسستنی دارند.
• لنین در اثر فلسفی اصلی خویش، تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» (1908) انقلاب در فیزیک را مورد تحلیل قرار می دهد و معارف نوین حاصله از آن را تعمیم می بخشد.
• لنین درک ماتریالیستی از مقوله های فلسفی «حرکت»، «مکان»، «زمان»، «علیت» (علت و معلول) و غیره را تعمیق می بخشد و تعریف ماتریالیستی ـ دیالک تیکی کلاسیک از مقوله «ماده» را فرمولبندی می کند.
• او در اثر خویش تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» (1908)، مبانی تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی و مقوله های مربوطه را توسعه می دهد.
• لنین ـ بویژه ـ آموزش مارکسیستی مربوط به نقش پراتیک اجتماعی در شناخت را و رابطه میان حقیقت عینی، مطلق و نسبی را غنا می بخشد.
• او در این اثر خویش، اصل جانبداری فلسفه را فرمولبندی و اثبات می کند که برای ماتریالیسم دیالک تیکی اهمیت بنیادی دارد.
• او در اثر خود، تحت عنوان «دفاتر فلسفی» (1914 ـ 1916) که عمدتا از یاد داشت های انتقادی به آثار هگل، تذکرات و یادداشت های پراکنده تشکیل می شوند، غنای دیالک تیک مارکسیستی را وسعت می بخشد و بسیاری از مفاهیم و مقولات ماتریالیسم دیالک تیکی را جامه مشخص می پوشاند.
• لنین به هسته دیالک تیک، به آموزش تضاد و قانون وحدت و «مبارزه» اضداد توجه خاصی مبذول می دارد.
• توسعه خلاق ماتریالیسم و دیالک تیک در آثار لنین که به خیانت بین الملل دوم و به بررسی ریشه های تئوریکی این خیانت مربوط می شوند، از اهمیت بزرگی برخوردار است.
• او در اثر خود تحت عنوان «شکست بین الملل دوم» (1915) نشان می دهد که ریشه تئوریکی خیانت به اصول مارکسیسم از طرف رهبران و تئوریسین های بین الملل دوم عبارت است از جایگزین کردن دیالک تیک مارکسیستی بوسیله سوفیسم و اکلکتیسیسم .
• (سوفیسم جریانی در فلسفه یونان که تأثیرش از اواسط قرن پنجم تا پایان قرن چهارم قبل از میلاد ادامه یافته است.
• اهمیت سوفیسم در این است که نمایندگان آن در تاریخ فلسفه، انسان را با تمامت آن در کانون بررسی فلسفی قرار داده اند که طرح آنتروپولوژیکی مسائل نامیده می شود.
• سوفیسم به جریانات زیر منحرف می شود:
• مفهوم بازی صرف، فن اقناع بر مبنای استنتاجات غلط و فریبا و مجادله توخالی برسر واژه ها.
• اکلکتیسیسم ـ بطور کلی ـ عبارت است از آمیختن مکانیکی عناصر فکری مختلف با هم.
• ما زمانی با اکلکتی سیسم فلسفی سر و کار داریم که کسی تئوری ها، نظرات و قبل از همه عناصر و تزهای سیستم ها و جریانات فلسفی مختلف را بدون تلاش در جهت ترکیب خلاقانه آنها و بدون بر طرف کردن تناقضات منطقی موجود، با هم مخلوط کند و سیستم من در آوردی «جدیدی» را بوجود آورد. مترجم)
• لنین در اثر دیگرش تحت عنوان «دولت و انقلاب» تئوری مارکسیستی دولت را با توجه به میراث تئوریکی مارکس و انگلس توسعه داد و بر شرایط جدید، یعنی بر دوران امپریالیسم و دوران انقلابات پرولتری انطباق داد.
• او در آثار دیگرش، پس از پیروزی انقلاب اکتبر به تعمیم تجارب انقلاب پرداخت و گام های مشخص لازم را در زمینه ساختمان جامعه سوسیالیستی توضیح داد.
• لنین در سلسله مقالات بنیادی خویش به تحلیل دیالک تیک پیچیده دوره گذار پرداخت و متدهای ساختمان سوسیالیستی جامعه را تدوین کرد.
• مقاله لنین تحت عنوان «راجع به اهمیت ماتریالیسم رزمنده» میراث ارزشمند فلسفی او محسوب می شود.
• لنین در این مقاله خواستار وحدت تنگاتنگ میان ماتریالیسم دیالک تیکی و علوم طبیعی می شود.
• او بررسی انتقادی دیالک تیک هگل را برای توسعه خلاق دیالک تیک مارکسیستی و برای جامه عمل پوشاندن به روشنگری آته ئیستی فشرده توصیه می کند.
مرحله ما بعد لنینی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی
• پس از درگذشت لنین، ماتریالیسم دیالک تیکی بوسیله تئوریسین های مارکسیست در زمینه مسائل مهمی توسعه داده شد.
• پس از رفع ضایعات ناشی از کیش ضد مارکسیستی شخصیت که به تنگنظری دگماتیکی ماتریالیسم دیالک تیکی و به تحریف آن منجر شده بود، تلاش فلسفی خلاق رونق گرفت.
• ماتریالیسم دیالک تیکی ـ به مثابه انقلابی در تاریخ فلسفه ـ ماهیت و فونکسیون فلسفه را بطور بنیادی تغییر داد.
• اگر فلسفه قبلا تئوری گمانورزی بود که بالاتر از علوم می ایستاد، اکنون با ماتریالیسم دیالک تیکی به رشته ای تبدیل می شود که با علوم منفرد پیوند تنگاتنگ دارد و وظیفه اش عبارت است از تعمیم سیستماتیک نتایج و متدهای علوم منفرد و تجارب عملی بشریت، بویژه تجارب جنبش کارگری و تشکیل یک جهان بینی فراگیر و همه جانبه.
• فلسفه بدین طریق، خود خصلت علمی پیگیر کسب می کند و به جهان بینی علمی اولین و یگانه بدل می شود.
• این اما تنها از آن رو امکان پذیر می گردد، که مارکس و انگلس ترکیب ارگانیکی از ماتریالیسم ئ دیالک تیک پدید می آورند، آنسان که ماتریالیسم قدیمی دچار تحول بنیادی می شود و دیالک تیک ایدئالیستی موجود جامه ماتریالیستی در بر می کند.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به معنی پیوند ساده ماتریالیسم قدیمی با دیالک تیک هگل نیست.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی کیفیت کاملا نوینی کسب کرده است.
• مارکس و انگلس معایب و نواقص ماتریالیسم پیشین را از بین می برند، بر خصلت متافیزیکی آن غلبه می کنند و ضعف آن را در توضیح ماتریالیستی توسعه جامعه بر طرف می سازند.
• از این رو، پیدایش و توسعه ماتریالیسم دیالک تیکی با تدوین درک ماتریالیستی تاریخ بوسیله مارکس و انگلس پیوند تنگاتنگ دارد.
• درک ماتریالیستی تاریخ راه را برای درک پراتیک اجتماعی و نقش بنیادی آن هموار می سازد.
• مارکس و انگلس بدین طریق می توانند برای اولین بار در تاریخ تفکر فلسفی، پراتیک را وارد موضوع فلسفه سازند و میان پراتیک و تئوری وحدتی ناگسستنی پدید آورند.
• بویژه، وحدت پراتیک و تئوری مهمترین سرچشمه خصلت خلاق، فعال و جهاندگرگونساز ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی است.
• اگر فلسفه پیشین بیانگر ایدئولوژیکی تمایلات طبقات دارا و اقلیت استثمارگر بود، با ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، فلسفه ای پا به صحنه تاریخ می نهد که بمثابه جهان بینی حزب طبقه کارگر، منافع اکثریت قریب به اتفاق زحمتکشان را بلحاظ تئوریکی نمایندگی می کند و بدین طریق، می تواند رفته رفته به جهان بینی توده های خلق بدل شود.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی سیستم منسجم کاملی است، یعنی جهان بینی سیستماتیک و ـ بلحاظ منطقی ـ پیگیری است، بی آنکه سیستم بسته ای باشد، بی آنکه ناتوان از توسعه بالنده باشد.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نتایج جدید علوم طبیعی و علوم اجتماعی را و همچنین تجارب تاریخی مبارزه انقلابی طبقه کارگر و ساختمان جامعه سوسیالیستی و کمونیستی را مورد حلاجی قرار می دهد.
• همانطور که انگلس توصیه می کند، ماتریالیسم باید «با هر کشف دورانسازی در عرصه علوم طبیعی، تغییر فرم دهد و از زمانی که تاریخ نیز به موضوع بررسی آن بدل شده، اینجا نیز راه توسعه نوینی باز می شود.»
• رابطه تنگاتنگ ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی با علوم منفرد و وظایف عملی جنبش کارگری امکان آن را پدید می آورد که نتایجی که یک بار به دست آمده اند، به دگم های ابدی و حقایق مطلق بدل نشوند، بلکه بطور لاینقطع در کوره پراتیک و در پرتو نتایج جدید علوم به محک بخورند، تدقیق و تصحیح شوند.
• بدین طریق، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ مثل هر چیز دیگر در جهان ـ تابع توسعه عام و قانونمندی های دیالک تیکی است.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ بمثابه جهان بینی طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن و بمثابه شالوده فلسفی سیاست احزاب مارکسیستی ـ لنینیستی و دول سوسیالیستی ـ آماج اصلی حملات ایدئولوژی بورژوائی است.
• متدهائی که ایدئولوگ های بورژوائی برای بی اعتبار ساختن ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در نظر طبقه کارگر بکار می بندند، فوق العاده متنوع اند.
• این متدها از فحاشی و هتاکی ضد کمونیستی شروع می شوند و به تلاش های تئوریکی تخریبی محض ختم می شوند.
• آماج مشترک آنها عبارت است از
• اولا بی اعتبارسازی ایدئولوژی سوسیالیستی بطور عام و ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی بطور خاص.
• ثانیا دور نگه داشتن توده زحمتکشان از ایدئولوژی سوسیالیستی و سوق دادن آنها به منجلاب ایدئولوژیکی بورژوائی.
• آنها ـ بلحاظ تئوریکی ـ از سوئی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را بمثابه سیستمی از فرمول های منطقی توخالی مورد استهزاء و تحقیر قرار می دهند و از سوی دیگر، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را بمثابه مسیحیت انقلابی، بمثابه نوعی آموزش نجات مذهبی قلمداد می کنند.
• هدف آنها این است که از سوئی، محتوای علمی و اعتبار عام قانونمندی های فرم های ساختار، حرکت و توسعه واقعیت عینی که بوسیله فلسفه مارکسیستی کشف شده اند، مورد انکار قرار گیرد و از سوی دیگر، فونکسیون انقلابی و جهاندگرگونساز تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی که بر این شناخت علمی استوار شده است، بی اعتبار گردد.
• موفقیت های ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در تفسیر جهان بینانه نتایج علوم مدرن و پیریزی متدئولوژیکی آنها و همچنین در تحولات انقلابی مناسبات اجتماعی بر طبق قوانین عینی توسعه اجتماعی بی اعتباری این تشبثات را بکرات اثبات کرده اند.
• محبوب ترین متد منتقدین بورژوائی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی عبارت است از شقه شقه کردن ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، جدا کردن اجزاء و عناصر متشکله آن از یکدیگر و مقابل هم قرار دادن آنها.
• بر این مبنا ست که امروز انگلس را ضد مارکس قلمداد می کنند، فردا لنین را ضد مارکس و انگلس جا می زنند و پس فردا، انگلس و لنین را ضد مارکس می دانند.
• ولی با همه این تشبثات نمی توانند وحدت درونی و یکپارچگی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی را از بین ببرند، وحدت ماتریالیسم با دیالک تیک را، وحدت ماتریالیسم دیالک تیکی با ماتریالیسم تاریخی را و وحدت آموزش مارکس و انگلس و لنین را نابود سازند.
• در سال های اخیر، تلاش می کنند تا حملات مستقیم بر ضد ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را با رسوخ دادن اندیشه های فلسفی بورژوائی در فلسفه مارکسیستی تکمیل کنند.
• این ترفند خود را تحت عنوان پلورالیسم ضرور فلسفه مارکسیستی عملی می سازند:
• منظور این است که فلسفه مارکسیستی باید عناصر ماهوی نئوپوزیتیویسم، اگزیستانسیالیسم، استروکتورالیسم و جریانات فلسفی دیگر ایدئولوژی بورژوائی را بپذیرد و بمثابه عناصر برابرحقوق تلقی کند.
• فلسفه مارکسیستی اما میان معارف مثبت علوم منفرد که برای مثال در چارچوب نئوپوزیتیویسم و یا استروکتورالیسم بدست آمده اند و ربطی به موضعگیری فلسفی اصلی آنها ندارند و محتوای فلسفی واقعی این جریانات که با ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ناسازگارند، دقیقا تفاوت می گذارد.
• از این رو ست که چالش با فلسفه بورژوائی معاصر، ضمن حلاجی مسائل فلسفی که بوسیله توسعه علوم مدرن و پراتیک اجتماعی در عصر حاضر مطرح می شوند، یکی از مهمترین وظایف فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است.
پایان
ولفگانگ پطر ایش هورن
آلفرد کوزینگ
گونتر کروبر
برگردان شین میم شین
مرحله لنینی توسعه فلسفه مارکسیستی
• بعد از درگذشت مارکس و انگلس تعدادی از تئوریسین های مارکسیستی خدمات ارزنده ای در تدوین و قبل از همه در دفاع و ترویج ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به عمل آوردند (مرینگ، پله خانوف، لافارگ، لابریولا و برای مدتی کائوتسکی)
• قبل از همه باید به آثار فلسفی پله خانوف اشاره کرد که «در کل ادبیات مارکسیستی بین المللی آن دوران بهترین محسوب می شوند»، لنین می گوید.
• لنین اما در توسعه خلاقانه ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نقش ویژه ای ایفا می کند.
• از این رو ست که بحق، از مرحله لنینی توسعه فلسفه مارکسیستی سخن می رود.
• آثار فلسفی لنین با تعمیم تئوریکی پراتیک انقلابی طبقه کارگر در دوران امپریالیسم، در دوران انقلاب پرولتری، در تجارب اولیه دولت شوراها، در ساختمان جامعه سوسیالیستی و همچنین در انقلاب علوم طبیعی که در نقطه عطف قرن رخ داد، پیوند ناگسستنی دارند.
• لنین در اثر فلسفی اصلی خویش، تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» (1908) انقلاب در فیزیک را مورد تحلیل قرار می دهد و معارف نوین حاصله از آن را تعمیم می بخشد.
• لنین درک ماتریالیستی از مقوله های فلسفی «حرکت»، «مکان»، «زمان»، «علیت» (علت و معلول) و غیره را تعمیق می بخشد و تعریف ماتریالیستی ـ دیالک تیکی کلاسیک از مقوله «ماده» را فرمولبندی می کند.
• او در اثر خویش تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» (1908)، مبانی تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی و مقوله های مربوطه را توسعه می دهد.
• لنین ـ بویژه ـ آموزش مارکسیستی مربوط به نقش پراتیک اجتماعی در شناخت را و رابطه میان حقیقت عینی، مطلق و نسبی را غنا می بخشد.
• او در این اثر خویش، اصل جانبداری فلسفه را فرمولبندی و اثبات می کند که برای ماتریالیسم دیالک تیکی اهمیت بنیادی دارد.
• او در اثر خود، تحت عنوان «دفاتر فلسفی» (1914 ـ 1916) که عمدتا از یاد داشت های انتقادی به آثار هگل، تذکرات و یادداشت های پراکنده تشکیل می شوند، غنای دیالک تیک مارکسیستی را وسعت می بخشد و بسیاری از مفاهیم و مقولات ماتریالیسم دیالک تیکی را جامه مشخص می پوشاند.
• لنین به هسته دیالک تیک، به آموزش تضاد و قانون وحدت و «مبارزه» اضداد توجه خاصی مبذول می دارد.
• توسعه خلاق ماتریالیسم و دیالک تیک در آثار لنین که به خیانت بین الملل دوم و به بررسی ریشه های تئوریکی این خیانت مربوط می شوند، از اهمیت بزرگی برخوردار است.
• او در اثر خود تحت عنوان «شکست بین الملل دوم» (1915) نشان می دهد که ریشه تئوریکی خیانت به اصول مارکسیسم از طرف رهبران و تئوریسین های بین الملل دوم عبارت است از جایگزین کردن دیالک تیک مارکسیستی بوسیله سوفیسم و اکلکتیسیسم .
• (سوفیسم جریانی در فلسفه یونان که تأثیرش از اواسط قرن پنجم تا پایان قرن چهارم قبل از میلاد ادامه یافته است.
• اهمیت سوفیسم در این است که نمایندگان آن در تاریخ فلسفه، انسان را با تمامت آن در کانون بررسی فلسفی قرار داده اند که طرح آنتروپولوژیکی مسائل نامیده می شود.
• سوفیسم به جریانات زیر منحرف می شود:
• مفهوم بازی صرف، فن اقناع بر مبنای استنتاجات غلط و فریبا و مجادله توخالی برسر واژه ها.
• اکلکتیسیسم ـ بطور کلی ـ عبارت است از آمیختن مکانیکی عناصر فکری مختلف با هم.
• ما زمانی با اکلکتی سیسم فلسفی سر و کار داریم که کسی تئوری ها، نظرات و قبل از همه عناصر و تزهای سیستم ها و جریانات فلسفی مختلف را بدون تلاش در جهت ترکیب خلاقانه آنها و بدون بر طرف کردن تناقضات منطقی موجود، با هم مخلوط کند و سیستم من در آوردی «جدیدی» را بوجود آورد. مترجم)
• لنین در اثر دیگرش تحت عنوان «دولت و انقلاب» تئوری مارکسیستی دولت را با توجه به میراث تئوریکی مارکس و انگلس توسعه داد و بر شرایط جدید، یعنی بر دوران امپریالیسم و دوران انقلابات پرولتری انطباق داد.
• او در آثار دیگرش، پس از پیروزی انقلاب اکتبر به تعمیم تجارب انقلاب پرداخت و گام های مشخص لازم را در زمینه ساختمان جامعه سوسیالیستی توضیح داد.
• لنین در سلسله مقالات بنیادی خویش به تحلیل دیالک تیک پیچیده دوره گذار پرداخت و متدهای ساختمان سوسیالیستی جامعه را تدوین کرد.
• مقاله لنین تحت عنوان «راجع به اهمیت ماتریالیسم رزمنده» میراث ارزشمند فلسفی او محسوب می شود.
• لنین در این مقاله خواستار وحدت تنگاتنگ میان ماتریالیسم دیالک تیکی و علوم طبیعی می شود.
• او بررسی انتقادی دیالک تیک هگل را برای توسعه خلاق دیالک تیک مارکسیستی و برای جامه عمل پوشاندن به روشنگری آته ئیستی فشرده توصیه می کند.
مرحله ما بعد لنینی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی
• پس از درگذشت لنین، ماتریالیسم دیالک تیکی بوسیله تئوریسین های مارکسیست در زمینه مسائل مهمی توسعه داده شد.
• پس از رفع ضایعات ناشی از کیش ضد مارکسیستی شخصیت که به تنگنظری دگماتیکی ماتریالیسم دیالک تیکی و به تحریف آن منجر شده بود، تلاش فلسفی خلاق رونق گرفت.
• ماتریالیسم دیالک تیکی ـ به مثابه انقلابی در تاریخ فلسفه ـ ماهیت و فونکسیون فلسفه را بطور بنیادی تغییر داد.
• اگر فلسفه قبلا تئوری گمانورزی بود که بالاتر از علوم می ایستاد، اکنون با ماتریالیسم دیالک تیکی به رشته ای تبدیل می شود که با علوم منفرد پیوند تنگاتنگ دارد و وظیفه اش عبارت است از تعمیم سیستماتیک نتایج و متدهای علوم منفرد و تجارب عملی بشریت، بویژه تجارب جنبش کارگری و تشکیل یک جهان بینی فراگیر و همه جانبه.
• فلسفه بدین طریق، خود خصلت علمی پیگیر کسب می کند و به جهان بینی علمی اولین و یگانه بدل می شود.
• این اما تنها از آن رو امکان پذیر می گردد، که مارکس و انگلس ترکیب ارگانیکی از ماتریالیسم ئ دیالک تیک پدید می آورند، آنسان که ماتریالیسم قدیمی دچار تحول بنیادی می شود و دیالک تیک ایدئالیستی موجود جامه ماتریالیستی در بر می کند.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به معنی پیوند ساده ماتریالیسم قدیمی با دیالک تیک هگل نیست.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی کیفیت کاملا نوینی کسب کرده است.
• مارکس و انگلس معایب و نواقص ماتریالیسم پیشین را از بین می برند، بر خصلت متافیزیکی آن غلبه می کنند و ضعف آن را در توضیح ماتریالیستی توسعه جامعه بر طرف می سازند.
• از این رو، پیدایش و توسعه ماتریالیسم دیالک تیکی با تدوین درک ماتریالیستی تاریخ بوسیله مارکس و انگلس پیوند تنگاتنگ دارد.
• درک ماتریالیستی تاریخ راه را برای درک پراتیک اجتماعی و نقش بنیادی آن هموار می سازد.
• مارکس و انگلس بدین طریق می توانند برای اولین بار در تاریخ تفکر فلسفی، پراتیک را وارد موضوع فلسفه سازند و میان پراتیک و تئوری وحدتی ناگسستنی پدید آورند.
• بویژه، وحدت پراتیک و تئوری مهمترین سرچشمه خصلت خلاق، فعال و جهاندگرگونساز ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی است.
• اگر فلسفه پیشین بیانگر ایدئولوژیکی تمایلات طبقات دارا و اقلیت استثمارگر بود، با ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، فلسفه ای پا به صحنه تاریخ می نهد که بمثابه جهان بینی حزب طبقه کارگر، منافع اکثریت قریب به اتفاق زحمتکشان را بلحاظ تئوریکی نمایندگی می کند و بدین طریق، می تواند رفته رفته به جهان بینی توده های خلق بدل شود.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی سیستم منسجم کاملی است، یعنی جهان بینی سیستماتیک و ـ بلحاظ منطقی ـ پیگیری است، بی آنکه سیستم بسته ای باشد، بی آنکه ناتوان از توسعه بالنده باشد.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نتایج جدید علوم طبیعی و علوم اجتماعی را و همچنین تجارب تاریخی مبارزه انقلابی طبقه کارگر و ساختمان جامعه سوسیالیستی و کمونیستی را مورد حلاجی قرار می دهد.
• همانطور که انگلس توصیه می کند، ماتریالیسم باید «با هر کشف دورانسازی در عرصه علوم طبیعی، تغییر فرم دهد و از زمانی که تاریخ نیز به موضوع بررسی آن بدل شده، اینجا نیز راه توسعه نوینی باز می شود.»
• رابطه تنگاتنگ ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی با علوم منفرد و وظایف عملی جنبش کارگری امکان آن را پدید می آورد که نتایجی که یک بار به دست آمده اند، به دگم های ابدی و حقایق مطلق بدل نشوند، بلکه بطور لاینقطع در کوره پراتیک و در پرتو نتایج جدید علوم به محک بخورند، تدقیق و تصحیح شوند.
• بدین طریق، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ مثل هر چیز دیگر در جهان ـ تابع توسعه عام و قانونمندی های دیالک تیکی است.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ بمثابه جهان بینی طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن و بمثابه شالوده فلسفی سیاست احزاب مارکسیستی ـ لنینیستی و دول سوسیالیستی ـ آماج اصلی حملات ایدئولوژی بورژوائی است.
• متدهائی که ایدئولوگ های بورژوائی برای بی اعتبار ساختن ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در نظر طبقه کارگر بکار می بندند، فوق العاده متنوع اند.
• این متدها از فحاشی و هتاکی ضد کمونیستی شروع می شوند و به تلاش های تئوریکی تخریبی محض ختم می شوند.
• آماج مشترک آنها عبارت است از
• اولا بی اعتبارسازی ایدئولوژی سوسیالیستی بطور عام و ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی بطور خاص.
• ثانیا دور نگه داشتن توده زحمتکشان از ایدئولوژی سوسیالیستی و سوق دادن آنها به منجلاب ایدئولوژیکی بورژوائی.
• آنها ـ بلحاظ تئوریکی ـ از سوئی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را بمثابه سیستمی از فرمول های منطقی توخالی مورد استهزاء و تحقیر قرار می دهند و از سوی دیگر، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را بمثابه مسیحیت انقلابی، بمثابه نوعی آموزش نجات مذهبی قلمداد می کنند.
• هدف آنها این است که از سوئی، محتوای علمی و اعتبار عام قانونمندی های فرم های ساختار، حرکت و توسعه واقعیت عینی که بوسیله فلسفه مارکسیستی کشف شده اند، مورد انکار قرار گیرد و از سوی دیگر، فونکسیون انقلابی و جهاندگرگونساز تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی که بر این شناخت علمی استوار شده است، بی اعتبار گردد.
• موفقیت های ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در تفسیر جهان بینانه نتایج علوم مدرن و پیریزی متدئولوژیکی آنها و همچنین در تحولات انقلابی مناسبات اجتماعی بر طبق قوانین عینی توسعه اجتماعی بی اعتباری این تشبثات را بکرات اثبات کرده اند.
• محبوب ترین متد منتقدین بورژوائی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی عبارت است از شقه شقه کردن ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، جدا کردن اجزاء و عناصر متشکله آن از یکدیگر و مقابل هم قرار دادن آنها.
• بر این مبنا ست که امروز انگلس را ضد مارکس قلمداد می کنند، فردا لنین را ضد مارکس و انگلس جا می زنند و پس فردا، انگلس و لنین را ضد مارکس می دانند.
• ولی با همه این تشبثات نمی توانند وحدت درونی و یکپارچگی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی را از بین ببرند، وحدت ماتریالیسم با دیالک تیک را، وحدت ماتریالیسم دیالک تیکی با ماتریالیسم تاریخی را و وحدت آموزش مارکس و انگلس و لنین را نابود سازند.
• در سال های اخیر، تلاش می کنند تا حملات مستقیم بر ضد ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را با رسوخ دادن اندیشه های فلسفی بورژوائی در فلسفه مارکسیستی تکمیل کنند.
• این ترفند خود را تحت عنوان پلورالیسم ضرور فلسفه مارکسیستی عملی می سازند:
• منظور این است که فلسفه مارکسیستی باید عناصر ماهوی نئوپوزیتیویسم، اگزیستانسیالیسم، استروکتورالیسم و جریانات فلسفی دیگر ایدئولوژی بورژوائی را بپذیرد و بمثابه عناصر برابرحقوق تلقی کند.
• فلسفه مارکسیستی اما میان معارف مثبت علوم منفرد که برای مثال در چارچوب نئوپوزیتیویسم و یا استروکتورالیسم بدست آمده اند و ربطی به موضعگیری فلسفی اصلی آنها ندارند و محتوای فلسفی واقعی این جریانات که با ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ناسازگارند، دقیقا تفاوت می گذارد.
• از این رو ست که چالش با فلسفه بورژوائی معاصر، ضمن حلاجی مسائل فلسفی که بوسیله توسعه علوم مدرن و پراتیک اجتماعی در عصر حاضر مطرح می شوند، یکی از مهمترین وظایف فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر