هاینریش هاینه (1797 ـ 1856)
از بزرگترین شعرا و ژورنالیست ها و مورخین قرن نوزدهم.
از ستایندگان انقلاب کبیر فرانسه و از دوستان مارکس
از بزرگترین شعرا و ژورنالیست ها و مورخین قرن نوزدهم.
از ستایندگان انقلاب کبیر فرانسه و از دوستان مارکس
فوندامنتالیسم و جنبش های رهائی بخش ملی در غرب
دومه نیکو لوسوردو (متولد 1941)
فیلسوف و اندیشمند معاصر ایتالیا
برگردان یدالله سلطان پور
• واکنش فوندامنتالیستی می تواند در برخورد فرهنگ های اروپائی و یا غربی نیز صورت گیرد.
• بدنبال توسعه طلبی مابعد ترمیدوری و ناپلئونی ، ما شاهد چنین روندی در مناسبات میان فرانسه و کشورهائی مانند اسپانیا و آلمان بوده ایم.
• فرانسه مطلقا سکولار (غیرمذهبی) بود.
• زیرا دوره روشنگری و روند مسیحیت زدائی انقلاب کبیر را از سر گذرانده بود و تسلط آشکار شهر و فرهنگ شهری از مشخصه های بارز آن کشور بود.
• فرانسه ـ علاوه بر آن ـ ساختار سیاسی پیشرفته تری داشت.
• آلمان اما نه تنها فاقد وحدت ملی بود، بلکه از قرن ها قبل (از زمان صلح وست فالیا) در معرض تجاوز توسعه طلبانه نیروهائی بود که از آنسوی رود راین برمی خاستند.
• علیرغم این، هژمونی فرهنگی اعمال شده از سوی پاریس برای مدت مدیدی بدون مانعی اشاعه یافته بود:
• فردریش دوم نه تنها به زبان فرانسوی صحبت می کرد و با روشنگران فرانسوی معاشرت داشت، بلکه آشکارا به تحقیر فرهنگ و زبان آلمانی می پرداخت و زبان آلمانی را تنها در مراوده با نوکران و خدمتگزارانش بکار می برد.
• هنگام شروع انقلاب 1789 (انقلاب کبیر فرانسه) کشوری نبود که بیشتر از آلمان مجذوب آن شده باشد و ایده جبهه متحد فکری و سیاسی با فرانسه بسرعت اشاعه می یافت.
• از این رو بحران ناشی از توسعه طلبی ترمیدوری و ناپلئونی شدیدتر بروز می کند و به جنبشی خصمانه با خصلت فوندامنتالیسم نوع غربی می انجامد.
• رجعت به این مقوله نباید غلو آمیز و غیرعادی تلقی شود.
• بیایید ایدئولوژی جنبش رزمنده ضد ناپلئونی را مورد بررسی قرار دهیم:
• مشخصه این ایدئولوژی نه تنها رهائی از یوغ سیاسی و نظامی فرانسه، بلکه رهائی از هر نوع ایده ای است که نشانی از دشمن منفور آلمان (یعنی فرانسه) دارد.
• اکنون به جای فرانسه پرستی غیر انتقادی، فرانسه ستیزی و آلمان ستائی چشم و گوش بسته رواج می یابد.
• اکنون به قول هاینه «اعلامیه حقوق بشر و برابری بورژوائی به عنوان چیزی بیگانه، چیزی امریکائی و فرانسوی، چیزی غیرآلمانی» قلمداد می شود.
• جستجوی اصالت آلمانی در کلیه جنبه های فرهنگ و زندگی اجتماعی رواج می یابد و حتی فیلسوفان و روشنفکران درجه اول را نیز به همراه می برد.
یوهان گوتلیب فیشته (1762 ـ 1814)
یکی از برجسته ترین نمایندگان ایدئالیسم آلمانی
یکی از برجسته ترین نمایندگان ایدئالیسم آلمانی
• مثال بارز در این مورد فیشته است!
• او که قبلا خواننده آثار ژان ژاک روسو و ستاینده پر شور انقلاب فرانسه، فرهنگ کشور انقلاب 1789 و شیفته «ملت کبیر» فرانسه بود، بعد از شکست در ینا به تجلیل شیفته وار از ملت آلمان، عادات و آداب و زبان آن می پردازد و بدان قدمت، اصالت و ارجی را نسبت می دهد که ملل دیگر حتی به گردش هم نمی توانند برسند.
• سخنرانی های او در باره ملت آلمان و بزرگداشت پیدایش «هنر دولتی آلمانی» اصیل که نظیرش در هیچ کشور دیگر و بویژه فرانسه یافت نمی شود.
• فیشته در این مورد تنها نیست!
• دیگر نمایندگان جریان ضد فرانسوی در آلمان سنگ تمام می گذارند:
• آنها اخلاق جنسی لیبرال و بی بند و بار فرانسه را با «آداب و عادات آلمانی»، «پاکدامنی و عفت آلمانی» و حتی «لباس محلی آلمانی» مقایسه می کنند، که گویا برای زنان محجوبیت ضرور را به همراه می آورد و الزامی می سازد:
• همانندی آشکاری در این مورد با فوندامنتالیسم اسلامی به چشم می خورد.
• حتی مذهب از گزند ملی کردن فرهنگ در امان نمی ماند.
• برخی از میهن پرستان به پرستش «خدای آلمانی ما» می پردازند و معلوم نیست منظور حضرات کدام خدای آلمانی است؟
• خدای مسیحی لوتر و یا خدای خیلی قدیمی اقوام هایدنی ـ ژرمنی؟
• برای تویتون ها (آلمان ستایان) لیکن جزئیات مسأله بی اهمیت است.
• مهم این است که از نظر مذهبی نیز با فرانسه مرزبندی شود:
• تجزیه طلبی مذهبی!
• هویت دگرستیز با برگشت به ریشه های قومی پر فر و شکوه قوام می یابد.
• روشنفکران فرانسوی مورد کینه، نفرت، تحقیر و توهین قرار می گیرند.
• مردم ساده به عنوان حاملین اصالت آلمانی به رخ فرانسوی ها کشیده می شوند و هر آنچه که مربوط به گذشته آلمان باشد، مورد تقدیس و تجلیل قرار می گیرد و بدین طریق حتی گاهی کلماتی مانند دویچلند و دویچ جای خود را به طرز تلفظ هزاران سال پیش می دهند و تویچلند و تویچ نامیده می شوند.
• ستودن ژرمن های پاک و مطهر، امین و رشوه نگیر باستان (بنا بر توصیف تاسیتوس) از همین رو ست!
• (تاسیتوس مورخ روم باستان. مترجم)
• آداب و رسوم ژرمن ها به عنوان راهنمای عمل قلمداد می شود، همانطور که شریعت و هالاخا از سوی فوندامنتالیست های اسلامی و یهودی!
• و نتیجه این می شود که راه حل مسائل و معضلات سیاسی در جامعه آلمان را نباید در قانون های اساسی و یا مؤسسات بیگانه با روح آلمانی جست!
• از دیدگاه تویتون های (آلمان ستایان) سابق مبارزه ژرمن ها بر ضد متجاوزان و ستمگران رومی سابقه ای طولانی دارد :
• زمانی بر ضد ارتش واروس و آگوستوس بوده.
• زمانی بر ضد روحانیان و نمایندگان دستگاه مذهبی روم بوده و بعد بر ضد سپاه ریشه لیو، لودویک چهاردهم و ناپلئون، ارتش فرانسه (روم معاصر).
• بنظر حضرات فوندامنتالیست، سنن فرهنگی و سیاسی آلمان و فرانسه اموری طبیعی (آسمانی) اند:
• تنها رابطه و مبادله ممکن میان این دو هویت متخاصم عبارت است از تضاد آشتی ناپذیر ابدی!
• دیگر از تأثیر ژرف علما و صاحب قلمان فرانسوی از جمله ولتر، دکارت و روسو بر فلسفه و فرهنگ آلمانی حرفی رانده نمی شود.
• او که قبلا خواننده آثار ژان ژاک روسو و ستاینده پر شور انقلاب فرانسه، فرهنگ کشور انقلاب 1789 و شیفته «ملت کبیر» فرانسه بود، بعد از شکست در ینا به تجلیل شیفته وار از ملت آلمان، عادات و آداب و زبان آن می پردازد و بدان قدمت، اصالت و ارجی را نسبت می دهد که ملل دیگر حتی به گردش هم نمی توانند برسند.
• سخنرانی های او در باره ملت آلمان و بزرگداشت پیدایش «هنر دولتی آلمانی» اصیل که نظیرش در هیچ کشور دیگر و بویژه فرانسه یافت نمی شود.
• فیشته در این مورد تنها نیست!
• دیگر نمایندگان جریان ضد فرانسوی در آلمان سنگ تمام می گذارند:
• آنها اخلاق جنسی لیبرال و بی بند و بار فرانسه را با «آداب و عادات آلمانی»، «پاکدامنی و عفت آلمانی» و حتی «لباس محلی آلمانی» مقایسه می کنند، که گویا برای زنان محجوبیت ضرور را به همراه می آورد و الزامی می سازد:
• همانندی آشکاری در این مورد با فوندامنتالیسم اسلامی به چشم می خورد.
• حتی مذهب از گزند ملی کردن فرهنگ در امان نمی ماند.
• برخی از میهن پرستان به پرستش «خدای آلمانی ما» می پردازند و معلوم نیست منظور حضرات کدام خدای آلمانی است؟
• خدای مسیحی لوتر و یا خدای خیلی قدیمی اقوام هایدنی ـ ژرمنی؟
• برای تویتون ها (آلمان ستایان) لیکن جزئیات مسأله بی اهمیت است.
• مهم این است که از نظر مذهبی نیز با فرانسه مرزبندی شود:
• تجزیه طلبی مذهبی!
• هویت دگرستیز با برگشت به ریشه های قومی پر فر و شکوه قوام می یابد.
• روشنفکران فرانسوی مورد کینه، نفرت، تحقیر و توهین قرار می گیرند.
• مردم ساده به عنوان حاملین اصالت آلمانی به رخ فرانسوی ها کشیده می شوند و هر آنچه که مربوط به گذشته آلمان باشد، مورد تقدیس و تجلیل قرار می گیرد و بدین طریق حتی گاهی کلماتی مانند دویچلند و دویچ جای خود را به طرز تلفظ هزاران سال پیش می دهند و تویچلند و تویچ نامیده می شوند.
• ستودن ژرمن های پاک و مطهر، امین و رشوه نگیر باستان (بنا بر توصیف تاسیتوس) از همین رو ست!
• (تاسیتوس مورخ روم باستان. مترجم)
• آداب و رسوم ژرمن ها به عنوان راهنمای عمل قلمداد می شود، همانطور که شریعت و هالاخا از سوی فوندامنتالیست های اسلامی و یهودی!
• و نتیجه این می شود که راه حل مسائل و معضلات سیاسی در جامعه آلمان را نباید در قانون های اساسی و یا مؤسسات بیگانه با روح آلمانی جست!
• از دیدگاه تویتون های (آلمان ستایان) سابق مبارزه ژرمن ها بر ضد متجاوزان و ستمگران رومی سابقه ای طولانی دارد :
• زمانی بر ضد ارتش واروس و آگوستوس بوده.
• زمانی بر ضد روحانیان و نمایندگان دستگاه مذهبی روم بوده و بعد بر ضد سپاه ریشه لیو، لودویک چهاردهم و ناپلئون، ارتش فرانسه (روم معاصر).
• بنظر حضرات فوندامنتالیست، سنن فرهنگی و سیاسی آلمان و فرانسه اموری طبیعی (آسمانی) اند:
• تنها رابطه و مبادله ممکن میان این دو هویت متخاصم عبارت است از تضاد آشتی ناپذیر ابدی!
• دیگر از تأثیر ژرف علما و صاحب قلمان فرانسوی از جمله ولتر، دکارت و روسو بر فلسفه و فرهنگ آلمانی حرفی رانده نمی شود.
دوک برانشوایک (1735 ـ 1806)
مارشال ارتش پروس
مارشال ارتش پروس
• فرانسوی ها (رومی های معاصر) بعنوان متجاوزان ابدی معرفی می شوند و بدین طریق فصل مهمی از تاریخ آلمان، یعنی لشکرکشی صلیبی دوک برانشوایک (سال 1789 میلادی) برای قلع و قمع انقلابیون فرانسوی، به باد فراموشی سپرده می شود.
*****
• جریانی مشابهی در اسپانیا صورت می گیرد.
• حمله ناپلئون به محو مناسبات فئودالی در اسپانیا می انجامد و تا حدودی راه گذار به مدرنیته هموار می گردد.
• ولی این امر اسارت و تحقیر هویت ملی و مذهبی مردم اسپانیا را به دنبال می آورد.
• و لذا مردم اسپانیا با اقدام به قیام، واکنش نشان می دهند و نه تنها خواستار بیرون راندن سپاه ناپلئونی، بلکه همچنین طرد سنن فرهنگی و بویژه ایده های روشنگری و انقلاب فرانسه می شوند.
*****
• رستاخیز ایتالیا نیز می تواند تحت عنوان تضاد فرهنگ ها مورد ملاحظه قرار گیرد.
• مردم ایتالیا می بایستی هویت خود را از خاک تصرف و اشغال شده، از خاک تنزل یافته به یک قطعه جغرافیائی، بلحاظ ناتورالیستی سرهم بندی و احیا کنند.
وینسنتسو گیوبرتی (1801 ـ 1852)
فیلسوف و سیاستمدار ایتالیائی
فیلسوف و سیاستمدار ایتالیائی
• بخش مهمی از فلسفه گیوبرتی را می توان چنین خلاصه کرد :
• گیوبرتی برتری ایتالیا را در اخلاق و تمدن آن کشور می بیند.
• او ایتالیائی ها را جزو اقوام بسیار قدیمی (پله سگر) بشمار می آورد.
• او تصمیم می گیرد که مدرسه فلسفی کاتولیکی، میانه رو، ضد فرانسوی، ضدآلمانی و صد در صد ایتالیائی تأسیس کند، تا از این طریق «به فاجعه و مصیبت سیصد ساله پایان بخشد!»
• برخی از نکات موجود در سرود ملی ایتالیا، از آنجمله تجلیل از «کلاه خود سیپیوس» و «شهرت و آوازه رومی های باستان» را نیز می توان در این چارچوب فهمید.
• طبیعی است که جنبش های رهائی بخش ملی فرم های معقول تری از تبیین را نیز بخدمت گرفته اند.
• گیوبرتی برتری ایتالیا را در اخلاق و تمدن آن کشور می بیند.
• او ایتالیائی ها را جزو اقوام بسیار قدیمی (پله سگر) بشمار می آورد.
• او تصمیم می گیرد که مدرسه فلسفی کاتولیکی، میانه رو، ضد فرانسوی، ضدآلمانی و صد در صد ایتالیائی تأسیس کند، تا از این طریق «به فاجعه و مصیبت سیصد ساله پایان بخشد!»
• برخی از نکات موجود در سرود ملی ایتالیا، از آنجمله تجلیل از «کلاه خود سیپیوس» و «شهرت و آوازه رومی های باستان» را نیز می توان در این چارچوب فهمید.
• طبیعی است که جنبش های رهائی بخش ملی فرم های معقول تری از تبیین را نیز بخدمت گرفته اند.
برتراندو اسپاونتا (1817 ـ 1883)
فیلسوف ایتالیائی
فیلسوف ایتالیائی
• برتراندو اسپاونتا در بحث با کسانی که با طرح شعارهای میهن پرستانه خواستار طرد «فلسفه آلمانی» در ایتالیا هستند و دلیل شان این است که متون آن به زبان نیروهای اشغالگر اطریشی نوشته شده است، تز «گردش دایره وار اندیشه» را یادآور می شود، که بنا بر آن، «فلسفه کلاسیک آلمانی» نمی توانست بدون رنسانس ایتالیا بوجود آید.
• اقرار بدان بمعنی خیانت نیست.
• به رخ همدیگر کشیدن سنن ملی ئی که گویا رابطه متقابل با یکدیگر نداشته اند، کار بیهوده ای است!
• اقرار بدان بمعنی خیانت نیست.
• به رخ همدیگر کشیدن سنن ملی ئی که گویا رابطه متقابل با یکدیگر نداشته اند، کار بیهوده ای است!
مارتین لوتر (1483 ـ 1883)
فقیه و آموزگار رفرماسیون
فقیه و آموزگار رفرماسیون
• آموزش هگل بر تز «گردش دایره وار اندیشه» مبتنی بوده که در زمان خود به مبارزه بر ضد تویتومانی (آلمان ستائی) برخاست و در ترازبندی (بیلان) تاریخی خود، منشاء انقلاب فرانسه را در اندیشه های لوتر خاطرنشان شد.
• طرد اندیشه های انقلاب 1789 (انقلاب کبیر فرانسه) در آلمان با طرح شعارهای میهن پرستانه بر اعتبار فلاسفه آلمانی نمی افزاید:
• روشنگران و انقلابیون فرانسوی تا حدود زیادی بر رد پای رفرماسیون لوتر حرکت می کرده اند و جنبشی را که در چشم لوتر ـ عمدتا ـ بعد درونگرایانه داشته است، از محتوای مشخص واقعی ـ جهانی انباشته اند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر