۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

نام مرا تمام جهان می داند!



• نام مرا تمام جهان می‌داند،
• نامی به سادگی خاک
• نامی به روشنی آفتاب و آب.

• من هستم!
• در «کيپ تاون»
• و «هارلم» و «ممفيس»
• رنگم سياه سياه است

• در «کنتاکی» و «ميسوری» سرخم
• در «تايپه» زردم
• و در «اتاوا» سپيد

• فرقی نمی‌کند
• بايد ميان اسکله‌ها،
• بايد ميان بندر و بارانداز
• برای خاطر يک جرعه زندگی
• با گرده‌های مجروح
• بچرخم

• بايد تمام خيابان‌های دنيا را
• بروبم

• بايد
• مهميز چکمه‌های اربابانم را
• بربندم،
• اما خود - اينچنين که می‌بينيد -
• عريانم

• پاها و دست‌ها را می‌بينيد؟
• زخم جراحت‌شان را ...؟

*****
• نام مرا تمام جهان می‌ داند!

• در «بيرمنگام» فاستونی می‌بافم
• در «اتازونی» دشت ‌ها را بارور می‌کنم
• و در « بردو» تاکستان‌ها را ...
• در «کروپ» فولادريزم
• و در «مونسو» معدنکار
• اما – اگر باشد –
• سهم من از جهان
• آنقدر کوچک است
• که به گفتنش نمی‌ارزد.

• زندگانی را می‌بينيد؟
• - زندگان را –
• زجر و حقارتشان را ...؟

*****
• نام مرا تمام جهان می‌داند!
• من در مکارۀ «وال استريت»
• خريد و فروش می‌شوم
• و در «گوادالوپ» به ريشم می‌خندند!

• اين روبهان معده‌ گشاد
• - اين فراک ‌پوشان -
• می‌خواهند،
• برای من، اينان
• تمهيد های تازه ببافند!

• اما، ديگر من
• گردن به يوغ و کند نخواهم سپرد،
• فولاد چهره ‌ها
• و مشت ‌ها را می‌بينيد؟
• شکوه و هيبت‌شان را ...؟

*****
• نام مرا تمام جهان می‌داند!
• من در محله‌ های دنيا
• آزادی را فرياد می‌زنم،
• در «مانهاتان»
• «مارسی»
• «سانتياگو»
• «خارطوم» ...

• آنجا که غول تشنۀ سرمايه
• نفير می‌کشد،
• آنجا که کار بی مزد است و سفله ‌گان همه فرمانروا،
• فرياد می‌زنم:
• آی... آزادی
• نان از تو زاده می‌شود،
• انديشيدن نيز ...

• من از تمامی ويرانه‌های دنيا
• حصير «آباد»
• حلبی «آباد»
• کاغذ «آباد»
• . . . . . . . . .

• از اين خرابه‌ های جهان
• فرياد می‌زنم،
• دهان‌ها را می‌بينيد؟
• طنين قرمزشان را ...؟

*****
• نام مرا تمام جهان می‌داند!
• در «سووتو» تيربارانم می‌کنند،
• در «آلاباما» لينچ می‌شوم،
• در «تل‌آويو» چشمانم را،
• با آهن گداخته می‌سوزانند
• و در «جاکارتا»
• رودخانه ‌ها
• با خون عاشقم سرشارند
• و در مصب هر جزيرۀ گمنام
• سرود فاجعه می‌خوانند،
• آه ...
• اين سينه‌های عطشان را می‌بينيد؟
• زخم مضاعف شان را ...؟

*****

• نام مرا تمام جهان می‌داند!
• من از تمام خطه‌های گرفتار
• من از هر مدار رنج
• من از مسير استوائی پيکار
• می ‌آيم
• و از سراسر خونپهنه ‌های خشم
• تا شارع بزرگ و خونی طغيان
• می‌رانم،
• پرچم‌ها را می‌بينيد؟
• امواج پر تلاطم‌شان را ...؟

*****
• اينک، اين من!
• اين ما!
• برادران و خواهران ستمبر
• اين ارتش مهيب و سرخ و ستيهنده
• با پتک و داس آخته ‌شان
• با نرمش مداوم تندر شکاف شان
• از هر کجای اين ستم ‌آباد
• برای فتح نيم ديگری از دنيا!
• می ‌آيند
• اينک،
• نهيب تيرۀ درياها را می‌بينيد؟
• طوفان سرکش‌شان را ...؟

*****

• آی بردگان به ‌پا خاسته
• آهای برنجکاران خسته
• تفنگداران صحرا
• جنگجويان عرب
• و شما
• رفقای محروم کشورهای ستم و سرمايه
• اينک ببينيدم
• اينجا در ايران
• که چگونه قلبم را شقه می ‌کنند
• تا هر تکۀ آن‌ را جداگانه
• اعدام کنند
• آری ببينيدم که چگونه
• در کوششی دردناک
• قلبم را گرد آوری می‌کنم
• تا با پرچم خونين در دست
• و در جبهه ‌ای متحد
• سپاه کار را بر صف سرمايه
• پيروز گردانم.

پایان
سرچشمه: سایت جهان نوین
http://jahanenovin.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر