۱۳۹۹ دی ۲۷, شنبه

سیر و سرگذشت سیرک بلونی (۲۹)

  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری
 
اسب ها

  

·    یکشنبه صبح، بچه ها به تماشای حیوانات می پردازند.

 

·    «نگاه کن!»، بچه ها داد می زنند.

·    و «بیا اینجا و ببین!»

 

·    «کلاودیا!»، میکائیل صدا می زند.

·    «من اینجا هستم.

·    پیش اسب ها.»

 

·    حالا همه به کلاودیا چشم می دوزند.

·    حتما فکر می کنند که کلاودیا هم به سیرک تعلق دارد.

 

·    «زیاد قند به حیوانات ندهید»، لوکاس به مردم می گوید.

 

·    «برای شان مضر است.

·    نان و یا هویج برای شان بهتر است.»

 

·    مردم اما نان و هویج به همراه ندارند.

 

·    «این یانا است»، میکائیل می گوید.

·    «آن یکی در آنجا اسمش رامونا ست و آن یکی نیکسه و آن دیگری محبوب است.

 

·    اسب ماده در آنجا، یک بار در راه بچه زائید و مسئله ای پیش نیامد، اگرچه در واگن واحدی هفت اسب کنار هم بودند.

 

·    در غیر این صورت، وقتی که قرار است حیوانی بچه بزاید، یکی از ماها پاس می دهیم.

 

·    اما آن زمان متوجه قضیه نشده بودیم.

 

·    برو جلوتر!»

 

·    میکائیل کلاودیا را به طرف سر حیوان ها می برد.

 

·    «اگر کسی به اسبی از عقب دست بزند، ممکن است بترسد و لگد بپراند.»

 

·    کلاودیا منظور او را می فهمد.

·    برای اینکه اسب در پشت چشم ندارد.

 

·    «و این پطر است»، میکائیل معرفی می کند.

·    «اسب نر.

 

·    پطر نسبتا پیر است.

·    اغلب آزاد می گردد و گاهی دم پنجره واگن آشپزخانه می آید و خوردنی می خواهد.»

 

·    «اسب ها زرنگ و با هوشند، مگر نه؟»، کلاودیا می پرسد.

 

·    «هوم»، میکائیل می گوید.

·    «به نظر خیلی ها گاوها زرنگترند.»

 

·    اسب ها بوی خوبی دارند.

 

·    به نظر کلاودیا هم اسب ها بوی خوشی دارند.

 

·    او یکی از پونی ها را نوازش می کند.

 

·    «اسب های بزرگ، هر روز هشت کیلو علف می خورند»، میکائیل می گوید.

·    «و حدود دو کیلو جو و یا شلغم می خورند.»

 

·    «عجیب است!»، کلاودیا می گوید.

 

·    «چیزی هم که ما در مدرسه رویش نرمش می کنیم، اسمش اسب است.»

 

·    «آن اسب بی سر است»، میکائیل می گوید.

 

·    «تاپاله اسب، قطار اسب»، میکائیل می گوید.

·    «کلمه مرکب با اسب می شناسی؟»

 

·    «مسابقه اسب سواری»، کلاودیا می گوید.

 

·    «ورزش اسبی، دم اسبی»، میکائیل می گوید و موی کلاودیا را می کشد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر