۱۴۰۴ شهریور ۱۳, پنجشنبه

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۴۶۲)

    

 ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّىٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ ۖ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ ۖ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۖ وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ ۖ وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾
[ الأنعام: ۱۵۲]

به مال يتيم نزديك مشويد مگر به نيكوترين وجهى كه به صلاح او باشد تا به سن بلوغ رسد.

 و 

پيمانه و وزن را از روى عدل تمام كنيد. 

ما به كسى جز به اندازه توانش تكليف نمى‌كنيم. 

و هرگاه سخن گوييد عادلانه گوييد هر چند به زيان خويشاوندان باشد. 

و به عهد خدا وفا كنيد. 

اينهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش مى‌كند، باشد كه پند گيريد.

 

۱

به مال يتيم نزديك مشويد مگر به نيكوترين وجهى كه به صلاح او باشد تا به سن بلوغ رسد.

 

کریم
در این آیه،
اولا
نحوه برخورد با میراث یتیمان را تعیین می کند.
معیار کریم رعایت اکید حق یتیمان است.
این فرمان کریم
حاوی هومانیسم و حمایت از ضعفای جامعه است.
 

۲

پيمانه و وزن را از روى عدل تمام كنيد.

کریم
ثانیا
رعایت پیمانه و وزن در روند خرید و فروش را اکیدا توصیه می کند.
این به معنی جلوگیری از خر تو خر اقتصادی در جامعه است. 
 
۳

ما به كسى جز به اندازه توانش تكليف نمى‌كنيم.

 
کریم
در این آیه،
ثالثا
مفهوم فلسفی مهم حد را تعلیم می دهد و خدا را نمونه بارز در رعایت حد قلمداد می کند.
حد
یکی از مفاهیم مهم فلسفی است.
حد
سرحد عینی برای گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی است.

 

حد

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14671

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14678

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14680

 

پایان

 

۴

و هرگاه سخن گوييد عادلانه گوييد هر چند به زيان خويشاوندان باشد.

 
کریم
در این آیه،
رابعا
رعایت عدالت در قضاوت را اکیدا توصیه می کند
و
جواب رد بر سینه پراگماتیسم (مکتب امپریالیستی اصالت سود) می کوبد.
قضاوت باید عادلانه باشد، حتی اگر به ضرر قاضی و خویشاوندان او باشد.
 
این 
ضمنا  
به معنی تعیین کننده قلمداد کردن حقیقت است.
در قاموس کریم، معیار حقانیت هر نظر و هر عمل 
حقیقی بودن نظر و عمل مورد نظر است.

 

حقیقت

 

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15367

 

پراگماتیسم

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5340

 

پایان


۵

و به عهد خدا وفا كنيد.

کریم
در این آیه،
خامسا
رعایت دیالک تیک عهد و وفا را اکیدا توصیه می کند.
رعایت عهد بشریت با خدا
را.
دیالک تیک عهد و وفا  
یکی از دیالک تیک های اخلاقی (اتیکی) مهم در جامعه بشری بوده است.

۶

اينهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش مى‌كند، باشد كه پند گيريد.

 
کریم
در این آیه،
مفهوم پند را معرفی می کند.
منظور کریم از پند در این آیه 
احتمالا
 درس عبرت گرفتن از سرپیچی از فرامین الهی و دچار مشکل شدن است.
 
ادامه دارد.
 

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۵۳۲)

      https://img2.chinadaily.com.cn/images/202005/27/5ece2147a310a8b2fa4bc20c.jpeg  


میم حجری


گون آیدین؛ صباح الخیر
حریف


اینجا
شب است و ما، شبزدگانی که چشم شان
صبحی ندیده است.
تو روز را کجا
«نو» روز (صبح) را کجا
در خواب دیده،
غرق تماشایی ای حریف؟



دلم می‌خواهد به همه‌ى عقاید احترام بگذارم، ولی احترام به بعضی از آن‌ها توهین به شعور خودم محسوب می‌شود. پس در بهترین حالت، تحملشان می‌کنم و هیچ نمی‌گویم.
- آنتونی‌ هاپکینز


همان بهتر که هاپکینز سکوت کند
برای اینکه به عوض عقل اندیشنده، شلغم  دارد.
او اصلا نمی داند که مذهب چیست.
مذهب فرمی از شعور است
لامذهب بودن که بهتر از مذهبی بودن نیست.
لامذهب بودن به معنی بیشعوری است.





علی پف ابه نمایندگی از جانب بن نتان آمده است که هراس از خروج از غزه دارد

اسکندر و خیال پروری های خطرناکش
اولا
مگر طرفداران بختیار و جبهه ملی و غیره
طرفدار روولوسیون (انقلاب) اند و نه طرفدار  اوولوسیون (رفرم)؟
ثانیا
پزشکیان
بر خلاف تخیل و توهم و تصور بختیارچیان
سیاستمدار است و برخورد دیپلوماتیک به مسائل دارد.
مگر بایدن با ترامپ ویا اوبانا با کلبه تین تفاوت طبقاتی دارد تا پزشکیان با لاریجانی و اسکندر مقدونی تفاوت طبقاتی داشته باشد.
تنها فرقی که بین احزاب و شخصیت های سیاسی رنگارنگ وجود دارد،
در نقش و نگار و رنگ و لعاب ظاهری انها ست و نه در ذات و ماهیت طبقاتی شان.
استثناء در این میان
حزب توده بود که سگ سرسپرده توده بود و دشمن استرتژیکی طبقات حاکمه متکی بر اقلیت استثمارگر.
ثالثا
منظور اسکندر از جهان جدید چیست؟
کدام تحول هژمونیکی (سرکردگی) جهانی و یا حتی ملی
بدون رویارویی های خونین صورت گرفته است؟
هژمونی همین امریکا و همان اتحاد شوروی
نتیجه ج ج دوم بوده و  است که اروپا را به زمین سوخته تبدیل کرده  و بیش از ۱۰۰ میلیون تن از ابنای بشر را رهسپار گور کرده است.
خطر آن می رود که نه جهان جدیدی
بلکه جهنم جنون جدیدی پدید آید و بشریت به عهد حجر سقوط کند





ممنون از تحمل زحمت ابراز نظر. هماندیشی اما باید پیگیر باشد تا هماندیشی باشد. شما به تکرار نظر و موضع خود می پردازید و اعتنایی به انتقاد هماندیش از قضاوت خود ندارید: کدام شکست؟
حزب گم و نیست ویا کم و نیست
مثل ماهی از سر گنده گشته است.
همین پوتین و یاران
همان مدعیان سابق اند که یکشبه رنگ عوض کرده اند و هر روز کشیشی به دهات روسیه می فرستند و تندیسی برای استالین می سازند تا عوامفریبی کنند



(مارکس و طبقه‌ی کارگر)
نویسندگان دوره ی روشنگری فرانسه یعنی همان متفکران بورژوازی نوپای قرن هفده میلادی مفهوم طبقه را در معنای تقسیم بندی از علوم طبیعی اخذ نمودند و واژه ی رده را که دال بر تقسیم عمودی جامعه بود به کار می بردند. اما باید گفت از نیمه ی دوم قرن هفدهم بود که در انگلستان تعریف طبقه به مفهوم امروزی خود نزدیکتر شد همگام. با تکامل علوم طبیعی و رشد صنایع، واژه و مفهوم طبقه در آثار نویسندگان دایرهٔ المعارفِ (فرانسه) برای خود پایگاهی به دست آورد. به ویژه رشد سرمایه داری و رواج نظراتِ فیزیوکرات ها در همان دوره موجب رونق کاربرد واژه ی طبقه در علوم اجتماعی و سیاسی گردید. از دید فیزیوکرات ها ــ که زمین را منبع ارزش در جامعه می دانستند ــ جامعه به سه طبقه تقسیم می گردید: تولید کننده، صاحب زمین و طبقه ی خنثی. تمام کسانی که با کارخانه و صنایع سروکار داشتند چه کارگر روزمزد و چه سرمایه دار جزءِ طبقه ی خنثی بودند.
در نتیجه ی تکامل صنعت و رشد سرمایه داری چنین درکی از تعریف طبقه در ارتباط اقتصاد کشاورزی رها گردید. به نظر آدام اسمیت (۱۷۲۳ تا ۱۷۹۰) جامعه ی سرمایه داری در حال دگرگونی به سه طبقه ی عمده بود: کارگران، سرمایه داران، مالکان بزرگ زمین. تا آن زمان و تا قبل از انقلاب فرانسه در آثار هیچ یک از نویسندگان اشاره ای به اختلاف و جنگ طبقاتی میان طبقات سازنده ی جامعه دیده نمی شود. در انقلاب فرانسه که انقلابی علیه نظم قدیم فئودالی با شرکت طبقات مختلف جامعه با علایق اقتصادی مختلف بود، واژه و مفهوم طبقه و جنگ طبقاتی به کرات به کار رفت. دوره ی پس از انقلاب فرانسه تا انقلاب ۱۸۴۸ را می توان دوران پختگی و تکامل مفهوم طبقه دانست زیرا در این دوره درست هماهنگ با رشدِ صنایع و طرح مسائل ناشی از برخوردِ منافع کارگران و سرمایه داران واژه ی طبقه از طرف هر دو گروهِ متخاصم با روشنی و آگاهی بیشتری به کار برده می شد. این دوره مقارن است با رشد جنبش های سوسیالیستی در کشورهای اروپای غربی و از آن جمله است: مارکسیسم.


مارکس و طبقه
در بافت نظریه ی مارکس یک طبقه‌ی اجتماعی ــ اقتصادی طبقه ای از مردم است که نقش مشترکی به عنوان مولفه ی ساختاری جامعه ای معین ایفا می کند. به دیده ی مارکس به لحاظ تاریخی، تمایز طبقاتی صرفاً با ظهور محصول اضافی که ناشی از تکامل نیروهای تولیدی است، پدیدار می شود. طبقات صرفاً بر حسب فرآیند تولید تعریف نمی شوند بلکه آن را باید در ارتباط با تولید اضافی و به ویژه در ارتباط با کنترل و تخصیص محصول اضافی تعریف کرد. بنابراین در یک جامعه ی خاص، شیوه ی تولید (نیروهای تولیدی به همراه مناسبات تولید) جامعه است که ریز طبقات آن را تعیین می کند و نه برعکس. یعنی صرفاً با ملاحظه ی تجریدی خصوصیات اقشار یک جامعه ی معین نمی توان تعیین کرد کدام یک از آن اقشار اجتماعی از ارکان ساختاری جامعه اند. این صرفاً از طریق رابطه ی اقشار مورد نظر با شیوه ی تولید مشخص می شود. همان گونه که مارکس می گوید: شیوه ی تقسیم یک جامعه ی معین به طبقات، مخصوص مناسباتِ اجتماعی همان جامعه است. هیچ قاعده ی سرانگشتی تعریف وجود ندارد تا مشخص کند آیا رییس یک جمع مسلح که در قلعه ای سکونت دارد و از خیر سر کار اضافی تولیدکنندگان غیرآزاد و… زندگی می کند، عضو طبقه ی فئودال است یا نه. این نکته نه با مراجعه به فرهنگ لغات فنی بلکه صرفاً با بررسی انضمامی مناسبات اجتماعی ِ همه جانبه ی آن جامعه قابل حل است. به همان ترتیب بازرگانان نه صرفاً به این دلیل که داد و ستد می کنند بلکه فقط زمانی به طبقه ی جداگانه تبدیل می شوند که داد و ستد نقش معینی در آن جامعه ی خاص ایفا کند.»
بنابراین تنها در ارتباط با شیوه ی تولید است که می توان به تحلیلی انضمامی از طبقه و ساختار طبقاتی جامعه رسید. تعریف طبقه در ارتباط با فرآیند تولید (از سوی بوخارین و…) و یا تعریف کاذب وبری ِ طبقه که آن را در ارتباط با امکانات زندگی و علاقه مندی های شغلی تحت شرایط بازار کالا و کار قرار می دهد (مواردی که معلول شیوه ی تولیدند) تعاریفی تعمیم یافته نیستند و نگرشی علمی را در برنمی گیرند.
نکته ای که باید مورد دقت قرار گیرد این است که تمیز طبقات نه مبتنی بر ملاک ثروت (برداشت مائویستی) است و نه مبتنی بر ملاک شغل. زیرا که این هر دو نمود، از نتایج وضع کلی طبقه نسبت به تولید و نسبت به طبقات دیگر در داخل جامعه اند. به قول مارکس: فهم ناپخته ی عام، تمایز طبقاتی را با کوچکی و بزرگی کیف پول می سنجد. نکته ی دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که مارکس هیچ گاه تعریفی ذات باورانه و لغت نامه ای به معنای نوعی آزمایش تورنسل از طبقه ارائه نداد زیرا که این امر با روش شناسی مارکس در تضاد است. از دید مارکس تعریف طبقه چیزی جز ارائه ی شرحی از همه ی مناسبات اجتماعی تولید نیست. زیرا که ارائه ی تعریفی از طبقه به عنوان رابطه ی مستقل، مقوله ای جدا و ایده ای مجرد و ابدی، چیزی جز توهم متافیزیکی نیست.


مارکس و طبقه ی کارگر
همراه با پیدایش و توسعه ی شیوه ی تولید سرمایه داری ایده های سوسیالیستی ِ تساوی طلبانه ای که انعکاس اعتراض و مبارزه علیه ستم و استثمار و بیانگر خواستهای مبهم تساوی طلبانه ی کارگران و تهی دستان در مراحل نطفه ای شکل گیری طبقه ی کارگر بودند، آغاز به پیدایش نمودند. با انقلاب صنعتی در اواخر قرن هیجده، تضاد طبقاتی میان کارگران و سرمایه داران تشدید گردید. به موازات این تحولات عینی، از اوایل سده ی نوزده ایده های سوسیالیستی وسیعاً رواج یافت. برخی از انواع سمت گیری ها به سوی کارگران در میان ایدئولوگ ها و جنبش های سوسیالیستی پیش از مارکس را میتوان چنین خلاصه کرد:
۱) برخی در وجود طبقه ی کارگر، موضوع خاصی برای ابراز ترحم و شفقت می یافتند و آن را دلیل روشنی برای نواقص جامعه می دانستند. مانیفست کمونیست در بخش مربوط اتوپیایی ها موضوع را بدین شیوه بیان کرده است: پرولتاریا صرفاً از دیدگاه رنجبرترین طبقه از نظر آنها موجودیت دارد.
۲) برخی دیگر به طبقه ی کارگر به عنوان منبع سودمندی برای اعمال فشار بر قدرتهای واقعی نگاه می کردند تا آن قدرتها به وظیفه ی خود در تأسیس نظم نوین اقدام کنند. این دیدگاه آشکارا در آخرین اثر سن سیمون (سوسیالیست فرانسوی) به نام « مسیحیت جدید » دیده می شود.
۳) برخی در وجود طبقه ی کارگر منبع ثمربخشی برای جمع آوری نیرو می دیدند. این امر برای نمونه در جنبش ایکاریای کابه (کمونیست فرانسوی) مصداق داشت که اگرچه عمدتاً از میان طبقه ی کارگر برخاسته بود اما جنبشی از آن طبقه ی کارگر نبود.
۴) برخی دیگر کارگران را عامل ایجاد تهدید انقلابی یا ایجاد گسیختگی در وضع موجود با توسل به آشوبهای انقلابی می دانستند، تا بدین طریق بتوانند شرایط را برای به دست آوردن قدرت با توطئه ی انقلابی آماده کنند. این بخشی از سنت بابوفیستی ــ ژاکوبنی بود که به تازگی توسط بلانکیست ها و سپس توسط باکونین نمایندگی می شد.
۵) برخی هم از سازمان یابی طبقه ی کارگر بر مبنای خواستهای صنفی حمایت می کردند یعنی افزودن بر منافع صنفی آنها در داخل جامعه، همانند اتحادیه های کارگری.
مارکس در چنین شرایطی آغاز به کار کرد. وی به جای برپاکردن فرقه ی جدید در کنار فرقه های گوناگون دیگر، برنامه ی خود را با تحلیل انتقادی آنچه در جریان بود، با مبارزات واقعی و جنبشهای واقعی و نه استدلالهای صرفاً منطقی پی افکند و برخلاف جنبشهای سوسیالیستی عصر خود که مسئله ی اجتماعی را در مقابل سیاسی روز قرار می دادند، مسئله ی سیاسی را با هدف اجتماعی ِ بنیادی تر پیوند زد.
۱) تا پیش از مارکس، کار به عنوان کار برای معیشت زندگی تلقی می شد. این امر به نکات مهمی در خصوص کار به طور کلی و طبقات کارگر در معنی قدیم آن رهنمون می گشت. اما به نظریه ی طبقه ی کارگر مدرن دست پیدا نمی کرد. مارکس با طرح کار مزدوری کانون بررسی را در رابطه ی کارگر و سرمایه دار متمرکز کرد و با طرح برابرنهاد کارـ سرمایه به تأثیرات انسان زدایانه ی کار بر « طبقه ای با زنجیرهای رادیکال » که پیش از این تنها از جنبه ی اخلاقی نگریسته می شدند معنایی اقتصادی داد. بنابراین دیگر طبقه ی کارگر، فقط طبقه ی رنجبر و موضوعی برای طرح بی عدالتی و ستم نبود، بلکه طبقه ای گشت که اهرمهای کل اقتصاد را تشکیل می دهد و با اندیشه ی طبقه ای که باید مبارزه کند پیوند اندام واری دارد. مبارزه ی طبقاتی ای که تا فراسوی رابطه ی کارـ سرمایه تعمیم پیدا می کند، مبارزه ی طبقاتی که به مثابه ی یک اصل فعال تضاد درون جامعه ی مدرن را بازمی نمایاند. این بزرگترین نتیجه ی نظری مطالعات اقتصادی مارکس (تا « سرمایه » و من جمله خود« سرمایه ») است، یعنی تبدیل مسئله ی اقتصادی از حالت سوگواری یا ادعانامه ای علیه شرایط رنج (منفعل) به سازوکار محرکِ مبارزه ی طبقاتی (فعال).
۲) تغییر بزرگ دیگری که از سوی مارکس به وجود آمد طرح « بیگانگی کار » بود. وی مفهوم هگلی بیگانگی را از قلمرو نظرورزانه و فلسفی خارج کرده و به متن زندگی واقعی ترجمه کرد. مارکس می گوید: ما تا کنون صرفاً به رابطه ی کارگر با محصولات کارش توجه کرده ایم اما انفصال یا بیگانگی، خود را نه تنها در نتیجه بلکه در عمل تولید، در قالب خود فعالیتِ تولیدی نشان می دهد… خصلت خارجی کار برای کارگر در این واقعیت متجلی می شود که این مال او نیست، بلکه ازآن دیگری است، به او تعلق ندارد، در آنجا او نه به خودش بلکه به کس دیگری تعلق دارد. این نوع بیگانگی ست که خاص طبقه ی کارگر است و چون کل بردگی انسان در رابطه ی کارگر با تولید نهفته است و همه ی مناسبات بردگی، حالتهای گوناگون و پیامدهای این رابطه اند رهایی جامعه از مالکیت خصوصی و… از بردگی، در شکل سیاسی رهایی ِ کارگران بیان می شود. نه به این دلیل که گویی صرفاً مسئله بر سر رهایی ِ آنهاست بلکه به این دلیل که از رهایی آنان، رهایی عام و جهانشمولِ انسان دریافت می شود.»۳) فرایافتِ دیگری که در قلب تفکر مارکس جای دارد ایده ی خودرهایی طبقه ی کارگر است. بدین معنا که سرمایه داری آن نیروی اجتماعی ای را در وجود می آورد که آن را واژگون و طبقات را ملغی کند. این نیرو طبقه ی کارگر است. این سقوط سرمایه چنان که برخی سوءِ قرائت های غایت گرایانه و مکانیستی ِ این قطعه در خود نهفته دارند، به طور خودبخودی صورت نمی گیرد. این بستگی به درجه ی تشکیلاتی و آگاهی و پراتیک طبقه ی کارگر دارد. این ایده در مقابل سوسیالیسم از بالا که فراهم شدن تغییر را در نتیجه ی فعالیت نخبگان ِ روشنگری می داند، در موضع سوسیالیسم ِ از پایین قرار دارد؛ زیرا که کارگران خودشان را با فعالیت خود آزاد می کنند. نقش تعیین کننده ی کارگران در مبارزه علیه سرمایه داری ناشی از بودنشان چنان ستم دیده ترین قشر جامعه نیست که اقشاری چون آوارگان، تن فروشان و… در یک کلام لمپن پرولتاریا موقعیتشان بسیار وخیم تر از طبقه ی کارگر است ولی این بدین معنا نیست که آنها از دیگران انقلابی ترند. برعکس شرایط زندگی لمپن پرولتاریا همواره آنان را آماده می کند تا بازیچه ی دسیسه های ارتجاعی شوند و زمینه های بکری هستند برای سربازگیری ِ جنبشهای فاشیستی. این گنجایش و استعداد طبقه ی کارگر برای الغای طبقات از موضعش در روابط سرمایه داری برمی خیزد. طبقه ی کارگر با آزادسازی ِ خود میتواند تمامی قشرهای استثمارپذیر و ستم دیده را نیز آزاد کند و از آن جمله است: زنان. رهایی زنان از رهایی طبقه ی کارگر جدایی ناپذیر است.
اما پروسه ی گذار از طبقه ای در خود به طبقه ای برای خود یعنی طبقه ای آگاه از موقعیت و منافع خود در جامعه ی سرمایه داری و آگاه از نقش تاریخی اش در سرنگونی ِ آن چگونه شکل می گیرد؟ مارکس به جای آگاهی تک تک پرولترها و میزان سواد، دانایی و آموزش کلاسیک آنها امری مهمتر یعنی باخبری از موقعیت هستی شناسانه ی خود طبقه را پیش می کشد. این آگاهی لزوماً ناشی از دانایی ِ نظری و فلسفی نیست. کارگران از منافع خود به مثابه ی یک طبقه از طریق خود مبارزه ی طبقاتی آگاه می شوند. در فعالیت انقلابی تغییر خود انسان مقارن با تغییر شرایط است. مارکس در وهله ی نخست نقش اعتصابات را در ابقا یا افزایش سطح زندگی، مهم نمی داند بلکه آنچه باعث میشود وی اهمیتی چنین عظیم برای آنها قائل شود این است که عامل قطعی در این ارزیابی تأثیر آنها در افزایش آگاهی و سازماندهی طبقه ی کارگر است. هنگامی که کارگران در اعتصابات و تجمعات درگیر می شوند و با کارفرمایان و دولت روبرو می شوند و در مسیر مبارزه ی طبقاتی گام برمی دارند، تجربه ی مستقیم آنان با جهان نگری ِ القا شده به آنان به وسیله ی نهادهای جامعه ی سرمایه داری به شدیدترین وجه برخورد می کند. باید دانست که مبارزه ی اتحادیه ای (ترید ـ یونیونی) فی نفسه هدف نیست. اتحادیه های کارگری وجود رابطه ی میان سرمایه و کار مزدوری را مسلم تلقی می کنند. آنان صرفاً در صدد بهبود موضع کارگران در آن رابطه اند. تا زمانی که طبقه ی کارگر خود را به مبارزه ی صرفاً اقتصادی محدود می کند و در پی حذف معلول ها می باشد، در معرض سلطه ی سیاسی و ایدئولوژیکِ سرمایه باقی می ماند زیرا که مبارزه ی اتحادیه ای حیاتِ روابط سرمایه داری و علتها را به چالش نمی کشد. مبارزه ی طبقاتی ِ اقتصادی درواقع گرایش ذاتی به سیاسی شدن دارد. مبارزه ی طبقاتی ِ طبقه ی کارگر هنگامی توفیق می یابد که مبارزه ی اقتصادی به مبارزه ی سیاسی یعنی به مبارزه ی طبقه علیه طبقه تبدیل شود. طبقه ی کارگر می تواند خود را فقط با تصرف قدرت، نابود کردن ماشین دولتی و استقرار شکل نوینی از کنترل دولت به دست کارگران رها سازد. جایی که طبقه ی کارگر هنوز به قدر کفایت در سازمان یابی ِ خود پیشرفته نیست که به پیکاری قطعی علیه قدرت جمعی یعنی قدرت سیاسی ِ طبقات حاکم مبادرت ورزد باید به هر حال برای این کار با تهییج دائمی علیه این قدرتها و با رویکردی خصمانه به سیاستهای طبقه ی حاکم تربیت یابد. در غیر این صورت بازیچه ای در دست آنها باقی می ماند.
سازمان یابی سیاسی طبقه ی کارگر، تشکیل یک حزب کارگران برای نیل به استقلال ِ کامل پرولتاریا از بورژوازی، ضروری است. حزب متشکل از پیشروترین و مصمم ترین افراد آن طبقه است که دارای درک روشن و علمی ِ شرایط است که در آن جنبش کارگران می تواند پیروز شود. لنین نشان داد که چنین حزبی باید ترکیبی از تعهدی محکم به اصول انقلابی با درگیری دایمی و فعال در زندگی و مبارزات طبقه ی کارگر باشد(بر خلاف احزاب سوسیال دموکراتِ اروپایی). بدین ترتیب ایده ی اساسی مارکس که طبقه ی کارگر طبقه ای برای خود شود در نتیجه ی هم کنشی ِ مداوم حزب و بقیه ی طبقه حفظ می گردد. از تفاوتهای بنیادین حزب طبقه ی کارگر با احزاب دیگر این است که بخش مزبور برای گسترده ترین وحدت ممکن کارگران پیکار می کند و درصدد است که با تقسیمات ملی و نژادی مورد تشویق سرمایه داری به مبارزه پردازد و از آن جا است که انترناسیونالها سربرمی آورند.
۴) اما ایده ی اساسی دیگری که از سوی مارکس و در ارتباط با طبقه ی کارگر مطرح می شود دیکتاتوری ِ پرولتاریاست. مارکس در نامه ای به ژوزف وایدمایر به سال ۱۸۵۲ می نویسد: تا آنجا که به من مربوط میشود، هیچ امتیازی به واسطه ی کشف وجود طبقه ها در جامعه ی مدرن، یا کشفِ پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱) هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحله ی تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.
۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.
۳) این دیکتاتوری صرفاً پایه ی گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعه ی بدون طبقه خواهد بود».
مارکس در مانیفست می نویسد: نخستین گام انقلاب طبقه ی کارگر باید پرولتاریا را به جایگاه ِ طبقه ی حاکم برکشد.» تا پیش از این انقلابها و احزاب هر کدام برای فتح این بنای عظیم دولت مبارزه می کردند. تنها انقلاب کارگری ست که تمامی نیروهای نابود کننده اش را علیه آن متمرکز خواهد کرد و دیکتاتوری پرولتاریا را چون مسیر گذار ضروری برای الغای کل ِ تمایزهای طبقاتی برقرار خواهد کرد. وجه تمایز اصلی دیکتاتوری پرولتاریا این است که دقیقاً پرولتاریایی است که چونان طبقه ی حاکم سازمان یافته است. با ظهور کارخانه های بزرگ یعنی جایی که قابلیت طبقه ی کارگر برای سازمان یابی و کنش جمعی شکل می گیرد، شوراهای کارگری سربرآوردند. ظهور شوراها نظریه ی دیکتاتوری پرولتاریا را با ایجاد شکلی از حاکمیت سیاسی که بازتابِ مستقیم قدرت کارگران در فرآیند تولید بود، تکمیل کرد و آن را فراتر از آنچه در کمون پاریس (۱۸۷۱) اتفاق افتاد قرار داد.
دیکتاتوری پرولتاریا که تحت آن گذار به رهایی اقتصادی یعنی به سوی جامعه ی فراوانی، رهایی ساختار اجتماعی یعنی به سوی جامعه ی بی طبقه، رهایی در ساختار سیاسی یعنی به سوی جامعه ی بی دولت، رهایی زندگی اجتماعی یعنی به سوی اجتماعیت، رهایی در روابط جنسی یعنی به سوی رهایی زنان و رهایی در وضع بشریت یعنی به سوی فردگرایی ِ نوآیین امکان پذیر می شود.
(شورش شکری)





ساخت‌وساز مشکوک در مرکز اتمی اسرائیل؛ احتمال احداث رآکتور هسته‌ای جدید با تصاویر ماهواره‌ای تقویت شد
چهارشنبه 12 شهریور 1404
تصاویر ماهواره‌ای جدید نشان می‌دهد که پروژه‌ای بزرگ در مرکز تحقیقات هسته‌ای دیمونا، مرتبط با برنامه تسلیحات اتمی اسرائیل، در حال پیشرفت است. کارشناسان می‌گویند این ساخت‌وساز می‌تواند نشانه احداث یک رآکتور آب سنگین جدید یا مرکزی برای مونتاژ کلاهک‌های هسته‌ای باشد.
به گزارش یورو نیوز، فعالیت‌های ساختمانی در مرکز تحقیقات هسته‌ای «شیمون پرز» در صحرای نقب، نزدیک شهر دیمونا، بار دیگر پرسش‌ها را درباره وضعیت اسرائیل به‌عنوان تنها کشور منطقه که به‌طور گسترده دارای سلاح هسته‌ای دانسته می‌شود، زنده کرده است.
این پروژه می‌تواند انتقادهای بین‌المللی را نیز برانگیزد، به‌ویژه از این نظر که پس از بمباران تاسیسات هسته‌ای ایران در ماه ژوئن توسط اسرائیل و ایالات متحده انجام می‌شود؛ حملاتی که ناشی از نگرانی آن‌ها نسبت به احتمال تلاش جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح اتمی از طریق تاسیسات غنی‌سازی بود. از جمله اهداف این حملات، رآکتور آب سنگین ایران در اراک بود.
هفت کارشناس که تصاویر را بررسی کردند، همگی معتقد بودند که این ساخت‌وساز به برنامه تسلیحات هسته‌ای اسرائیل مرتبط است، زیرا در نزدیکی رآکتور دیمونا قرار دارد؛ جایی که هیچ نیروگاه غیرنظامی وجود ندارد. با این حال، آن‌ها درباره ماهیت دقیق این پروژه اختلاف نظر داشتند.
سه کارشناس گفتند موقعیت و اندازه منطقه‌ی در دست ساخت و همچنین چندطبقه بودن آن نشان می‌دهد که احتمالا یک رآکتور آب سنگین جدید ساخته می‌شود. چنین رآکتورهایی قادر به تولید پلوتونیوم و ماده‌ای دیگر هستند که برای سلاح‌های هسته‌ای حیاتی است.
چهار کارشناس دیگر احتمال ساخت رآکتور در این پروژه را پذیرفتند اما گفتند این مکان همچنین می‌تواند یک مرکز مونتاژ تسلیحات هسته‌ای باشد. آن‌ها به دلیل اولیه بودن مراحل ساخت، از اظهار نظر قطعی خودداری کردند.
جفری لوئیس، کارشناس مرکز مطالعات منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای «جیمز مارتین» در مؤسسه مطالعات بین‌المللی میدلبری، با استناد به تصاویر و سابقه دیمونا گفت: «احتمالا این یک رآکتور است، این قضاوت مبتنی بر قرائن است اما ذات چنین موضوعاتی همین است. سخت می‌توان تصور کرد که چیز دیگری باشد.»
اسرائیل داشتن سلاح هسته‌ای را نه تائید و نه تکذیب می‌کند. دولت این کشور به درخواست‌ها برای اظهار نظر پاسخی نداده است. کاخ سفید، به‌عنوان نزدیک‌ترین متحد اسرائیل، نیز از اظهار نظر خودداری کرده است.
ساخت‌وساز از سال‌های گذشته تا به امروز
آسوشیتدپرس نخستین‌بار در سال ۲۰۲۱ درباره عملیات حفاری در این تاسیسات ــ حدود ۹۰ کیلومتری جنوب بیت‌المقدس ــ گزارش داد. در آن زمان تصاویر ماهواره‌ای تنها کارگران را نشان می‌داد که گودالی به طول ۱۵۰ متر و عرض ۶۰ متر را در نزدیکی رآکتور آب سنگین قدیمی حفر می‌کردند.
تصاویر گرفته‌شده در روز ۵ ژوئیه توسط شرکت «Planet Labs PBC» نشان می‌دهد که فعالیت‌های ساختمانی در محل حفاری شدت گرفته است. به نظر می‌رسد دیوارهای بتنی ضخیم در محل نصب شده و سازه‌ای چندطبقه در زیر زمین در حال شکل‌گیری است. جرثقیل‌ها نیز بر فراز منطقه دیده می‌شوند.
در حال حاضر هیچ گنبد محافظ یا ویژگی دیگری که معمولا با رآکتور آب سنگین همراه است، دیده نمی‌شود. با این حال، ممکن است بعدا افزوده شود یا رآکتوری بدون گنبد طراحی شده باشد.
رآکتور آب سنگین کنونی دیمونا که در دهه ۱۹۶۰ فعال شد، مدت بسیار بیشتری نسبت به رآکتورهای هم‌دوره خود کار کرده است. این امر نشان می‌دهد که به‌زودی باید جایگزین یا بازسازی شود.
لوئیس گفت: «این سازه بلند است، همان‌طور که انتظار می‌رود، چون قلب رآکتور نسبتا بلند خواهد بود. با توجه به موقعیت، اندازه و نبود ساخت‌وسازهای دیگر، احتمالا بیشتر شبیه یک رآکتور است تا چیز دیگری.»
ادوین لایمن، کارشناس هسته‌ای در اتحادیه دانشمندان نگران مستقر در کمبریج ماساچوست، نیز گفت ساخت‌وساز جدید می‌تواند یک رآکتور جعبه‌ای شکل باشد که گنبد محافظ قابل‌مشاهده ندارد، هرچند او اذعان کرد نبود شفافیت تشخیص قطعی را دشوار می‌کند.
لایمن افزود: «اسرائیل اجازه هیچ‌گونه بازرسی یا راستی‌آزمایی بین‌المللی از فعالیت‌های خود را نمی‌دهد، و همین باعث می‌شود افکار عمومی ناگزیر به گمانه‌زنی شود.»
«اگر این یک رآکتور آب سنگین باشد، آن‌ها به‌دنبال حفظ توانایی تولید سوخت مصرف‌شده هستند تا بتوانند آن را پردازش کرده و پلوتونیوم برای سلاح‌های بیشتر به‌دست آورند ــ یا در حال ساخت تاسیساتی برای نگهداری زرادخانه خود یا تولید کلاهک‌های جدید هستند.»
در حالی‌که جزئیات مربوط به دیمونا در اسرائیل به‌شدت محرمانه است، یک افشاگر در دهه ۱۹۸۰ اطلاعات و عکس‌هایی از این مرکز منتشر کرد که کارشناسان را به این نتیجه رساند اسرائیل ده‌ها کلاهک هسته‌ای تولید کرده است.
داریل جی. کیمبال، مدیر اجرایی انجمن کنترل تسلیحات مستقر در واشنگتن، گفت: «اگر این یک رآکتور آب سنگین باشد، آن‌ها به‌دنبال حفظ توانایی تولید سوخت مصرف‌شده هستند تا بتوانند آن را پردازش کرده و پلوتونیوم برای سلاح‌های بیشتر به‌دست آورند ــ یا در حال ساخت تاسیساتی برای نگهداری زرادخانه خود یا تولید کلاهک‌های جدید هستند.»
برنامه اسرائیل متکی بر محصولات جانبی رآکتور آب سنگین دانسته می‌شود
تصور می‌شود اسرائیل، مانند هند و پاکستان، برای ساخت سلاح‌های هسته‌ای خود به رآکتور آب سنگین متکی باشد. رآکتورها می‌توانند برای اهداف علمی نیز استفاده شوند، اما پلوتونیوم که زنجیره واکنش هسته‌ای لازم برای بمب اتمی را ایجاد می‌کند، محصول جانبی این فرآیند است. تریتیوم نیز محصول جانبی دیگری است که می‌تواند قدرت انفجاری کلاهک‌ها را افزایش دهد.
با توجه به محرمانه بودن برنامه اسرائیل، همچنان دشوار است که بتوان تعداد دقیق سلاح‌های هسته‌ای این کشور را برآورد کرد. نشریه «Bulletin of Atomic Scientists» در سال ۲۰۲۲ این تعداد را حدود ۹۰ کلاهک تخمین زده بود.
کسب تریتیوم بیشتر برای جایگزینی ماده‌ای که هر سال ۵ درصد از آن دچار زوال می‌شود، می‌تواند دلیل ساخت‌وساز در دیمونا باشد. لایمن گفت: «اگر آن‌ها در حال ساخت یک رآکتور تولیدی جدید باشند، این الزاما به معنای افزایش پلوتونیوم موجود نیست، بلکه برای تولید تریتیوم خواهد بود.»
سیاست ابهام هسته‌ای اسرائیل
گمان می‌رود اسرائیل پس از چندین جنگ با همسایگان عرب خود از زمان تاسیس در سال ۱۹۴۸ و در پی هولوکاست، در اواخر دهه ۱۹۵۰ ساخت این سایت هسته‌ای در صحرای نقب را آغاز کرده باشد.
سیاست ابهام هسته‌ای اسرائیل عاملی دانسته می‌شود که دشمنانش را بازداشته است.
اسرائیل در میان ۹ کشوری قرار دارد که داشتن سلاح اتمی در موردشان تایید شده یا باور عمومی وجود دارد و جزو تنها چهار کشوری است که هرگز به معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) نپیوسته‌اند؛ معاهده‌ای بین‌المللی برای جلوگیری از گسترش سلاح‌های هسته‌ای. این امر به این معناست که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، نهاد نظارتی سازمان ملل، حقی برای بازرسی از دیمونا ندارد.
آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مستقر در وین در پاسخ به پرسشی درباره این ساخت‌وساز بار دیگر تاکید کرد که اسرائیل «ملزم به ارائه اطلاعات درباره سایر تاسیسات هسته‌ای کشور، به‌جز رآکتور تحقیقاتی سورک، نیست.»



انکار و اعتراف لازم نیست
اگر کسی کمونیست باشد و نه گم و نیست ویا کم و نیست
میداند که در ایران
هنوز  کمونیستی دیده  نشده است
مدعیان
چه بسا دیوانه بوده اند
و
دیوانه نمی تواند کمونیست باشد
حتی اگر سنگسارش کنند ویا به دار آویزند
پیش شرط کمونیست بودن
خردگرایی است


وسط جنگ چند ده هزار نفر را در میدان جمع کنید بدون هیچ تدابیر امنیتی و یک بمب وسطشان منفجر شود و کل جامعه زامبی و عقب مانده ایرانی بگویند که «کار خودشون بود و رژیم توان دیدن شادی مردم را نداشت» و چهار تا زن زندگی ازادی پشتش درست کنید.
خاک بر سر جمهوری اسلامی ایران که فکر میکند با رها کردن نود درصد جامعه دردمند و مورد تبعیض در فقر و نداری که شهید دادند و پای کشور ایستادند باید مدام به ده درصد طبقه اوباش و ضد وطن مرفه و متوسط باج دهد چون عربده کشی بلدند و فضای مجازی را با قمه های خود اشغال کردند.
همایون شجریان کدام خری است؟ پدرش سالها روی جنازه ممنوعیت موسیقی در ایران جولان داد و انزمان که صدای هر اوازی خاموش بود در پناه نیروهای امنیتی چهچهه میزد ،گردن کلفت کرد و تا توانست از بیت المال چرید و سرآخر هم جفتک انداخت. پسرش از خودش الدنگ تر
سیاح



برژینسکی: «بدترین سناریوی ممکن برای استراتژی آمریکا، شکل‌گیری ائتلافی میان روسیه، چین و ایران است.» برژینسکی در کتاب «صفحه شطرنج بزرگ»
همان نظر را هنری کیسنجر داشت:
«کارت چین»:
هنری کیسینجر نقش مهمی در بازی با «کارت چین» ایفا کرد. تمام توافقات در مورد مهار مشترک اتحاد جماهیر شوروی توسط ایالات متحده و چین، تا چند سال پیش حتی با روسیه - معتبر بود.


آواز من زنجیری‌ست
که نه بدایتی دارد و نه نهایتی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.
بگذار تا با هم بخوانیم سرود خلق را...
 «ویکتورخارا»

معنی تحت اللفظی:
آواز من شبیه زنجیری است که نه   حلقه اول دارد و نه حلقه آخر.

منظور خارا از زنچیر
سیستم مبتنی بر سرکوب و ستم و استثمار است.
اولا
سیستم مبتنی بر  سرکوب و ستم و استثمار
تازگی دارد
به قول برتولت برشت
عمری ۲۰۰۰ ساله دارد.
قبل از تشکیل ط. طبقاتی  برده داری
بشریت در کمون اشتراکی (کمونیسم اولیه) به سر برده است
به قول باستان شناس امریکایی
عمر مرحله پایانی کمون اولیه
۲۰ تا ۳۰ هزار سال بوده است.

ثانیا
سیستم مبتنی بر سرکوب و ستم و استثمار
ابدی نیست.
یعنی ط. طباتی همیشگی نیست
بلکه
خصلت تاریخی دارد
یعنی یک روز پدید آمده و یک روز محو خواهد شد.
و جامعه کمونیستی متعالی مجددا برقرار خواهد شد.
 جامعه کمونیستی متعالی هم بسان ط. طبقاتی
در بطن جامعه قبلی نطفه خواهد بست و تولد خواهد یافت
اینها الفبای مارکسیسم اند
خارا
کشتی ما را







آواز من زنجیری‌ست
که نه بدایتی دارد و نه نهایتی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.
بگذار تا با هم بخوانیم سرود خلق را...
«ویکتورخارا»



ایران ارزانترین کشور برای استخراج بیت‌کوین در دنیا
ایران یکی از ارزان‌ترین کشورهای دنیا برای استخراج بیت‌کوین در دنیاست.
به همین دلیل اصلاً جای تعجب نداره که از آقازاده‌ها گرفته تا مافیای داخلی، و حتی سرمایه‌گذارهای روسی و چینی، اینجا رو به‌عنوان بهشت ماینینگ انتخاب کرده باشند.
در ایران میشه یک بیت‌کوین را با هزینه ۱,۳۰۰ دلار استخراج کرد و آن را به قیمت ۱۰۸,۰۰۰ دلار (حدود ۸۳ برابر) فروخت.



بدون شک چشم‌گیرترین سلاح به نمایش درآمده در در رژه امروز ارتش چین، موشک راهبردی هسته‌ای قاره‌پیمای "دونگ فنگ-5 سی" (Dong Feng-5C) با سوخت مایع بود که برد آن می‌تواند کل کره زمین را دهد.کاربران چینی به شوخی می‌گویند: اگر شما در نیویورک یک پیتزا سفارش دهید و همزمان یک موشک دونگ فنگ-5 سی از چین شلیک شود، این موشک زودتر از پیتزا به شما خواهد رسید

پزشکیان
آذری است
مشخصه مهم آذری ها
سادگی است.
سادگی پزشکیان
خصیصه ای ملی است.
به قول احسان طبری
 بغرنجی پزشکیان  در سادگی او ست.
پزشکیان
و
یاران
صد هزار بار با شعورتر از این و آن اند.
رشگ انگیزند.
قدر زر زرگر شناسد
قدر گوهر، گوهری
هر کس اولماز مشتری
کالای انسانیته
«شروع نظم نوین جهان از میدان تیان آن من»
رژه نظامی عظیم و خیره کننده جمهوری کمونیستی خلق چین در روز گذشته یک پیام رسا و قوی برای نظم کهن داشت:«بازی تمام شد، منتظر طلوع شرق باشید»
چین که مقام ثروتمندترین کشور جهان را با خود یدک میکشید از این پس نشان داد که شاید قدرت اول جهان باشد. با این تفاوت که این قدرت برای غارت و استثمار و تجزیه کشورها بکار تمیرود. بلکه برای رشد جنوب جهانی برای شرکت در معاملات تجاری جهان است.
رژه نظامی چین در همان میدانی برگزار شد که روزی غربگرایان شبهه روشنفکر در آن بدرستی سرکوب شدند. و چه کسی باور میکرد که سه دهه بعد چین نوین و قدرتمند دقیقا در همان میدان خبر از پایان نظم ناعادلانه تک قطبی دهد؟
دو سال پیش به پیشنهاد «یوتوبر اعظم» مقاله مفصل و‌جامعی در مورد سرکوب «تیان آن من» نوشته و در سایت «جدال» منتشر شد که جزییات زیادی از ان رخداد تاریخی نوشته بودم و بهمین خاطر در فضای فیسبوکی از آن گذر کرده و همانطور که در انجا نوشته بودم سرکوب تیان آن من درست ترین کار چین در آن زمان بود که اگر اتفاق نیفتاده بود امروز کماکان با یک چین فقیر و عقب مانده روبرو بودیم.
یک پیام برای هموطنان شل مغز:
شما که اینهمه برای نوکر بودن خود را به در و دیوار میزنید حداقل بدنبال اربابی بروید که هم قدرتمندترین و هم ثروتمندترین کشور جهان است و حداقل بمبارانتان نمیکند! یعنی حتی قدرت تشخیص این معادله ساده نوکر اربابی هم ندارید؟
سیاح
حداقل بدنبال اربابی بروید که هم قدرتمندترین و هم ثروتمندترین کشور جهان است و حداقل بمبارانتان نمیکند
سیاح  ساده لوح پرمدعا

اولا
جمهوری اسلامی ایران
مستقل ترین کشور جهان است.
استقلال (خودمختاری) ملی
محتوای اصلی انقلاب اسلامی است.
شعار سانترال انقلاب اسلامی
نه شرقی ـ غربی بوده است.
با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی
نه شرقی
رنگ باخته است
و
ج اسلامی
متحد ارگانیک کوبای سوسیالیستی و ونزوئلا و غیره شده است.
یعنی
رهنمود حزب توده را در غیاب اردوگاه سوسیالیستی
عملا جامه عمل پوشانده است.
ج اسلامی
دنبال ارباب نمی گردد
حتی به پوتین در زمینه تسلیحات تدافعی «نه» گفته است که بسیار گران تمام شده است.
ثانیا
ج خ چین
سودای ارباب شدن در سر ندارد.
چون هنوز بحش مهمی از کشور چین
مجرا از آن است و وظیفه برنامه ای ح ک چین
یکپارچه سازی کشور تکه تکه شده است.

ج خ چین
کشوری نیمه فئودال ـ‌ نیمه مستعمره بوده است
یعنی عمری تحت ذلت وابستگی زیسته است
و
هنوز وظایف سنگینی برای انجام دارد.
تازه
هر دم می تواند مورد تهاجم امپریالیستی ـ فوندامنتالیستی قرار گیرد
همین عردوغان
بدترین دشمن چین است
چه رسد به هند و روسیه و فبلپبین و غیره که بخشی از خاک چین را در زمان تزار و استعمار انگلیس و غیره  تسخیر کرده اند.


در ایران
کم  و نیست هست
ولی کمونیست نیست.
تنها حزب کمونیستی که وجود داشت
حزب توده بود
که حامی همه جانیه انقلاب اسلامی بود
و
تحت ریاست سیدعلی در اوین
 تواب شد و رسوا شد و نابود شد
برایش پرونده ساختند و جاسوس شوروی قلمدادش کردند.
مدعیان کمونیسم
نه کمونیست بلکه گم و نیست و یا کم و نیست اند
و
سرشان در آخور ارتجاع  جهانی است



شیخی به چُرت بود که زنش وارد شد
و به تعجیل بگفتا:
شیخا چه نشسته ای که آش شله قلمکار دهند
اندر هیئت
پس شیخ به عبا شد
و با دیگ، سمت دروازه پیش گرفت..
چون رسید کوی هیئت را،
خیل خلق بدید در آشوب و هیاهو
در اندیشه شد که نوبتش نیاید و شکم در حسرت بماند
ره زِ میان صف گشوده،
بالای دیگ برسید
دیگ آش نیمه یافت
پس آشپز را بگفت: دست نگاهدار که نذری را اشکالی هست شرعی
آشپز بگفت: از چه روی ای شیخ؟
خلق نیز به گوش شدند
شیخ بگفت:
قصاب بدیدم به بازار که گوسپندِ تازه ذبح بکرده،
سر به کناری نهاده بود.
چون زِ سر بگذشتم،
حیوان به ناله و اشک شد که قصاب آب نداده هلاکم نمود...
هم از این روی حرام باشد آن گوشت و این شله!
مردم را ولوله افتاد و آشپز را پرسش که حال که کار زِ کار بگذشته ، چه باید کرد شیخا؟
شیخ بخاراند ریش را و بگفتا:
خُمس آش به شیخ دهید حلال شود!
پس خلق بگفتند آشپز را ،
که خُمس دهی حلال شود،
به زِ آنست که کُلِ آن حرام شود!
پس آشپز دیگ زِ شیخ بستاند و آش اَندر بِرکرد!
خلق شادمان شده
شیخ را درود گفته صلوات بفرستادند.
خشتمال که حکایت بدید و بشنید،
شیخ را جلو گرفته بگفتا:
این چه داستان بود که کردی؟
چه کَس دیده که گوسپندِ سر بریده سخن گوید،
ای فریبکار؟
شیخ بگفت:
مهم آش است که به این دیگ شد!
اَلباقی نه گناه من است،
که خلق را اگر میل به خریت باشد
همه کس را حلال باشد به سواری...
عبیدزاکانی

امضای بیش از ۲۰ سند و بیانیه از سوی سران سازمان همکاری شانگهای/ محکومیت قاطع حملات نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران از سوی اعضا
  بیانیه سازمان شانگهای: حملات به ایران محکوم است
 سران کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای در بیانیه این اجلاس که در تیانجین چین در حال برگزاری است، حملات نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران در ژوئن ۲۰۲۵ را محکوم کردند
 رئیس‌جمهور کشورمان به اتفاق دیگر سران کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای، در پایان بیست و پنجمین نشست سران در تیانجین چین، بیش از ۲۰ سند و بیانیه در حوزه‌های مختلف همکاری به امضا رساندند.



کارگر بیکار. لامصبا سگان دربدر توده یک میلون پارس سرشته به  اندیشه منتشر می کنند که فقط اجنه می خوانند. دنبال چیستید؟


خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است
جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکن
حدیثِ غمزه‌ات سحرِ مبین است
ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان برد؟
که دایم با کمان اندر کمین است
بر آن چشمِ سیه صد آفرین باد
که در عاشق کُشی سِحرآفرین است
عجب عِلمیست عِلم هیئت عشق
که چرخِ هشتمش، هفتم زمین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمن
که دل برد و کنون در بندِ دین است

خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است
حافظ

اگر خم زلف تو را مؤمنی و یا ملحدی ببیند
به ناچار و بالاجبار
عاشقت می شود

آره.
بشر و جانور
برای عاشق شدن
به شناخت و شعور کمترین  نیازی ندارد.
به قول خود خواجه
خود دل است که بی اجازه صاحبدل
از دست بشر و جانور می رود
فرق هم نمی کند کافر باشد و یا ملحد.
خردمندان و خردگرایان
نه دنبال عاشق و معشوق
بلکه دنبال دوست و یا رفیق می گردند که حکم کیمیا دارد
دوست که سهل است
دشمن حتی یافت نمی شود.
دلیلش چیست
مش فراز؟

برتراند راسل
=========
ﺍﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: " ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ؟"
ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ: " ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﭼﻪ ﺟﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ .
ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﻮﺯﻩ ﻫﺎ، ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ، ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﺮﺕ ﻫا. ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻠﯽ ﺍﺯ ﻭﻗﺖ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯾﺸان ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ، ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺫﻫﻨﺸان ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ، ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ، ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺖ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻭ ﻋﻤﺮﺷﻮﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ .
ﻣﺜﻼ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ، ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﺎﺳﺎ ﺷﺮﻭﻉ آن ﺟﻨﮓ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﭼﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﺳت ﯾﺎ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺟﻨﮓ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ، ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ' ﺑﯽ ﻫﻮﯾﺖ .' ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ' ﺑﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ .' ﺗﺒﺪﯾل ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ' ﻫﯿﭻ ' .!
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﮐﺎﺵ ! ، ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ، ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻴﻢ " ﻫﻮﯾﺖ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ " ﺭﺍ ﺍﺯﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭ ﻋﻘﺎﯾﺪﻣﺎﻥ، ﺗﻔﮑﯿﮏ ﮐﻨﻴﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻳﻢ ﺁﻥ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﯽ ﻫﻮﯾﺖ ﻧﺸﻮﻳﻢ .
ﮐﺎﺵ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺎ، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ، ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﺮﺕ ﻫﺎﺷﺎﻥ ﺷﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺗﺮﻣﺰ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺗﺎﻭﻝﻫﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﻫﺎيشان ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ' ﺟﻠﻮﯼ ﺿﺮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺍﺳﺖ .'...
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﮐﻪ، ﺗﻐﯿﯿﺮ، ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﺮﺍﺕ ﻣﯽ ﺧﻮﺍهد... كاش تغيير كنيم...كاش سعى كنيم تغيير كنيم...كاش به فراتر از باورهايمان و اعتقادات سخت و منجمدمان بنگريم و تغيير را تجربه کنیم

ﺍﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
" ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ (؟) ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ؟"
ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ:
" ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﭼﻪ ﺟﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟

راسل
ریاضیدان بزرگی بوده است
و
با وایتهد
بزرگ ترین کتاب ریاضی قرن ۲۰ را تألیف کرده است.
ولی از فلسفه خبر نداشته است.
مذهب
نه مفهومی مته میتکی،
بلکه  یک مفهوم فلسفی است.
راسل اصلا نمی داند که مذهب چیست
خدا چیست.
راسل مادام العمر سرگرادن بوده است.
گاهی دنبال پوزیتیویسم   بوده است و بعد توبه و تجدید نظر کرده است.
 بشر فقط با نان زنده نیست
بشر ضمنا به جان (Geist) (ایمان) نیاز دارد.
عیسی مسیح

تعصب چیه؟
وقتی بخواهی نان کسی را از سفره اش بربایی
مثل این است که ایمانش را از او بستانی.
معلوم است که مقاومت می کند.
اعتقادات مذهبی که منفی و خرافی مطلق نیستند.
طرز تفکر کریم
صدهزار بار پیشرفته تر از طرز «تفکر» راسل و شرکاء است
ما قرآن را برای اجنه
آیه به آیه تحلیل مارکسیستی می کنیم و از غنای تئوریکی و متدیکی کریم غافلگیر می شویم
سرمشق سعدی
بزرگترین دیالک تیکی اندیش قرون وسطی
کریم بوده است.
کریم
مارکسیستی اندیش تر از کیانوری است



روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی زمین زیر پر ماست
بر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز
می بینم اگر ذره ای اندر ته دریاست
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگه ز کمین گاه یکی سخت کمانی
تیری ز قضا و قدر انداخت برو راست
بر بال عقاب آمد، آن تیر جگردوز
وز ابر مرو را به سوی خاک فرو کاست
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وآنگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجب است این که ز چوبی و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست
زی تیر نگه کرد و پر خویش برو دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
"ناصر خسرو"

این شعر ناصر خسرو
شعر شرم انگیزی  است.
خوش به حالش که زنده نیست:
« تیزی و تندی و پریدن» تیر
ربط تعیین کننده ای به پر ندارد.
ربط تعیین کننده
به کیفیت کمان و قوت بازوی کمانکش  دارد
تیر بدبخت که خودرو و خودپرو خودپو  نیست.
تیر بدبخت
بشتر
اهل سقوط است و نه اهل صعود
بن سلمان صعودی هم می داند



من ـ زور از «گفتگوی آزاد ایرانیان‌» چیست؟
فحاشی اختیاری؟
ایرانیان از کی تا حالا
اهل گفت و گو بوده اند؟
پیش شرط گفت و گو چیست؟



کل الغزه = کربلا
کل الیوم = عاشورا
فاجعه تکرار می شود.
شهدای کربلا
هم
جه بسا
تشنه لب رزمیده اند و بر خاک افتاده اند.
سپاه یزید هم اب را به روی آنان بسته بود.




استتار ستایش انگیز پرندگان
 از طریق تشکیل فرماسیون های متنوع و متعدد و متحول و  متغیر
 و
کلافه کردن شکارچیان


وضعیت ترحم انگیز دولت امریکا باید فرد را خوشحال کند ... این Decay مطلق ارزشهای اجتماعی حالا  حقوق زنان و هجنسگرایان بخش عادی ان است، سخنرانی دیگری از ترامپ در امده در  مقابل کمپانی های سلاح که واقعا ترحم انگیز است ...
همین، خوشحال نمی شوم! حس تاسف و ترحم درم بالا می گیرد.  اینکه ایر سرمایه داران چنین نادانهایی را بر سر کار بزرگترین اقتصاد و ارتش جهان گذاشته اند ترسناک است و ترحم انگیز.
لیلای لیلی

اولا
فقط امریکا نیست که به ط. تبدیل شده است.
وضع فکری و فرهنگی در همه جوامع امپریالیستی و اولیگارشیستی و فوندامنتالیستی  از این قرار است.
اخبار رسانه های کتبی و شفاهی و تصویری
دیگر ارزش دیدن و شنیدن ندارند.
چه گزارش های از سر تا پا دروغ شاخداری که منتشر نمی کنند.

دلیلش این است که از اواخر قرن ۱۹
جای بورژوازی آغازین مترقی و راسیونال و انقلابی با علما و فلاسفه ای از  قبیل کانت و هگل و فویرباخ و هولباخ و... را
بورزوازی واپسین مرتجع و ایراسیونال و حتی ایرئال با نماسندگانی از قبیل نیچه و شوپنهاور و پوپر و غیره گرفته است
که
کسب و کاری جز خردستیزی (ایراسیونالیسم) و خرافه گستری و خرپروری ندارند.
ثانیا
با فروپاشی اتحاد شوروی
سنگر راسیونالیسم و رئآلیسم و روشنگری علمی  و انقلایی و فلسفه و فرهنگ  را اوباش اولیگارش از قبیل پوتین و پالان و عربان و علی پف و غیره
تسخیر کرده اند.
جهان ط. شده است
خرد مهجور و منفور
و
اندیشه بی مشتری. است
همه دنبال عکس اند.

سران کشورها
چه بسا بیسوادتر از کودکان ۱۱ ساله اند و مرتب از معامله (دیل) و برد برد (وین وین)  با هر کس و ناکس دم می زنند.
کسی دنبال حقیقت نیست.
خیلی از خرد باختگان
چه بسا
حتی دنبال منفعت هم نیستند.
آموک ها و هولوکاوست ها
نشانه خواب خرد و بیداری هیولا ست


من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه می بافد و ما می خندیم.
  وحشی بافقی
معنی تحت اللفظی:
عاشق و عشق و دل گرد هم آمده اند و به ریش عقل اندیشنده   می خندند.
وحشی بافقی
در این بیت غزل
دیالک تیک غریزه و عقل را
به صورت دیالک تیک عشق و عقل بسط و تعمیم می دهد.
غریزه را به عرش اعلی می برد و عقل را به تندبار تحقیر و طعنه و توهین می بندد.
دیالک تیک دل و عشق
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا (ظرف و مظروف) است.
دل به زعم شعرا
مخزن عشق است
به همان سان که قابلمه مخزن قورمه سبزی است
شعر برای خردستیزی است
خردمند هرگز عاشق نمی شود
خردمند
دنبال دوست و رفیق می گردد و نه دبنال عاشق و معشوق
عشق
کسب و کار خران و خردستیزان است








ما طرفدار کسی نیستیم. ما آخرین بازمانده خاورانیانیم. ما از ترس نه اسمی داریم و نه عکسی. ما فقط طرفدار حقیقتیم. سیدعلی صدها بار آدم تر از عردوغان و علی پف و ترامپ و نتان و و غیره است


خالد الهبر، متولد ۱۹۵۶ در بیروت است که نه فقط یک آوازخوان بلکه فریاد رسای مقاومت در برابر اشغال و امپریالیزم است. او در شرایطی وارد میدان موسیقی شد که فلسطین و لبنان زیر آتش اشغالگران صهیونیست و توطئه‌های امپریالیزم امریکا می‌سوخت. از همان آغاز هنر را نه برای خوشگذارنی و عشرت که برای مبارزه و بیداری برگزید.
او در سال ۱۹۷۵ نخستین اثرش را با شور انقلابی خلق کرد و به زبان عربی وارد موسیقی اعتراضی شد اما پس از شرکت در نبرد علیه اشغالگران اسراییلی مضمون اکثر آهنگ‌هایش رفقای از دست داده و مقاومت قهرمانانه‌ی مردم فلسطین و لبنان در برابر استیلاگران است.

افسانه

آره.
هنر
فرمی از شعور است
و
شعور
انعکاس وجود است.
انعکاس
یعنی
هم
عکس برداری
و  
هم عکس اندازی.
به نظر لنین:
انعکاس خاصیت ماده (وجود) است.
جهان
جهان انعکاس ها ست
همه چیز
هم در همدیگر عکس می اندازند
و
هم
از همدیگر عکس برمی دارند.
وقتی وجود (جامعه) تحت ستم باشد، شعور هنری هم به انعکاس دیالک تیک ستمگری و ستمکشی مبدل می شود
و
وقتی دیالک تیک ستم گری وستمکشی حل شود
شعور هنری به انعکاس لهو و لعب می پردازد.
شعور همیشه به ساز وجود می رقصد
به قول مارکس:
شعور همیشه سایه ماده (وجود) را بالای سرش دارد.
افسانه بهتر است که به وجود بپردازد
 و
 به اعجاز کذایی شعور و شور  و شوق و شعر و ترانه و تندیس و تصنیف دل خوش نکند.
تعیین کننده در دیالک تیک اصل و عکس (وجود و شعور)
اصل (وجود) است




تا عردوغان و علی پف هست بن نتان از بابت آذوقه و  انرژی نگرانی ندارد


دلیل فحاشی
خالی بودن کله
 از مغز اندیشنده
و
خالی بودن چنته
 از سخن سنجیده است.
 اگر حزب توده نبود
ایران و حتی منطقه
 طویله می ماند.
شما نمیتوانید اثر تاریخی، پژوهشی و علمی، فنی،  فلسفی و هنری ارزشمندی پیدا کنید که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم از حزب توده نباشد.
 ما شاید ۱۰ هزار صفحه در نقد علما و شعرای حزب توده نوشته باشیم.
 به همین دلیل توده ای ها حاضر به زدن لایکی حتی به مطالب ما نمی شوند.
ولی نمی توان شرم و شخصیت و شعور داشت و  قدر دان حزب توده نبود



   بوسیدن دست مادر و پدر و ..  
یکی از سنن اخلاقی نظامات برده داری و فئودالی   بوده است.
حاوی و حامل عشق و احترام بوده است.
فی نفسه معیار نیست.
مد کردن دست بوسی
نشانه سقوط اخلاقی و فکری و فرهنگی است.
به معنی زیر علامت سؤال بردن برابری انسان ها ست.

ما فکر نمی کنیم که سید علی از این کردوکار خلایق خرسند باشد.
زیر بمباران تمام ارضی اما می تواند بدان محتاج باشد تا قوت قلب یابد.
عردوغان دست بوسی را از سنین کودکی تعلیم می دهد و حتی تحمیل میکند.
عردوغان  
بر خلاف سیدعلی  مرتجع عوامفریبی  است .
مثال:
عردوغان
در حرف به نتان می تازد و در عمل همه حوایجش را برآورده می سازد.
با بشرالاسد
به پیک نیک خانوادگی می رود
و
ضمنا تبر بر ریشه اش می زند
سیدعلی
اما آدم است و صداقت دارد
به ی اری اش می شتابد و بهترین سرداران و دانشمندان  خود را در راه دفاع از خلق های تحت ستم فدا می کند.



یکی از دوستان تعریف می‌کرد:
در سال ۱۳۶۲، طی سفری که به شیراز داشتم، پیش از هر کار به زیارت بارگاه ملکوتی حافظ شتافتم. پس از زیارت، پیرمردی که روی پله‌ها نشسته بود و با دیوان حافظ برای مشتاقان در ازای پنجاه ریال فال می‌گرفت، توجهم را جلب کرد.
منتظر ماندم تا سرش خلوت شود. اجازه خواستم کنارش نشستم و گفتم:
«من از راه دور آمده‌ام، دلم می‌خواهد یکی از شیرین‌ترین خاطراتت را برایم تعریف کنی.»
پیرمرد لبخندی زد و گفت:
«خاطره زیاد دارم، اما یکی از شیرین‌ترینشان این است:
یک روز عصر، شش دختر دانشجوی دانشگاه پهلوی بعد از زیارت مقبره حافظ پیش من آمدند و گفتند:
– حاج‌آقا! برای هر شش نفر ما یک فال بگیر.
گفتم: یکی‌یکی نیت کنید تا برایتان فال بگیرم.
اما آن‌ها گفتند: نه، ما همه با هم نیت کرده‌ایم، شما فقط یک فال بگیر!
با خودم گفتم شاید پول کافی ندارند، پس گفتم:
– حتی اگر پول هم ندهید، من برای هر کدامتان جداگانه فال می‌گیرم.
باز هم اصرار کردند که: نه، فقط یک فال به نیت همه ما.
ناچار قبول کردم و شروع به خواندن غزلی از حافظ کردم:
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بی‌غشم
اما وقتی به بیت هفتم رسیدم، صدای خنده‌شان فضای حافظیه را پر کرد! علت را پرسیدم.
یکی از دخترها با خنده گفت:
«راستش ما قرار گذاشته بودیم بدانیم اگر حافظ الان زنده بود، با کدام یک از ما ازدواج می‌کرد!
وقتی این بیت را خواندی، فهمیدیم که حافظ نه تنها خوش‌مشرب، بلکه ماشاالله خوش‌اشتها هم بوده، چون هر شش نفر ما را خریدار بود!»
بعد هم به جای پنجاه ریال، پانصد ریال به من دادند و با شوخی و خنده از حافظیه رفتند.»
و آن بیت هفتم چنین بود:
شهریست پُر کرشمه و حوران ز شش جهت
دستم تهیست ورنه خریدار هر شش تنم
 چه زیباست که حافظ حتی در دل جوانان آن زمان، شور زندگی و شوخی و خنده می‌ریخته است.


عحب مقلی خدا داده.
حافظ خواجه بوده است
یعنی دهها کنیز و رهی  از اقصا نقاط جهان داشته است
بهترین دوستش تیمور لنگ بوده است
حافظ برای چی با امثال شما ازدواج کند؟



ایران رسماً حمایت خود از دولت نیکولاس مادورو در برابر فشارها و تهدیدات آمریکا را اعلام کرده است.
مقامات تهران طی دیدارها و تماس‌های رسمی بر همبستگی با کاراکاس تأکید کرده‌اند.
در بُعد نظامی، ارتش ونزوئلا به‌طور رسمی از قایق‌های تندرو موشک‌انداز ایرانی و همچنین موشک‌های ضدکشتی CM-90 (نسخه صادراتی نصیر) رونمایی کرده و آن‌ها را وارد خدمت عملیاتی کرده است.
علاوه بر این، ونزوئلا به کمک ایران خط تولید پهپادهای مهاجر را راه‌اندازی کرده و امروز از مدل‌های پیشرفته‌تر مانند مهاجر-۶ و ابابیل نیز بهره می‌برد.
این همکاری‌ها نشان‌دهنده‌ی تعمیق روابط استراتژیک تهران–کاراکاس در عرصه‌های دفاعی، سیاسی و اقتصادی است




شی جین‌پینگ در این اجلاس سخنرانی مهمی ایراد کرد:
من مایلم ابتکار "مدیریت جهانی" را مطرح کنم و به اتفاق کشورها به طور مشترک یک سیستم مدیریت جهانی عادلانه‌تر و منصفانه‌تر ایجاد کنیم و دست به دست هم ، به سمت جامعه‌ بشری با سرنوشت مشترک حرکت کنیم.
1- حمایت از برابری حق حاکمیت ها
ما معتقدیم که همه کشورها، صرف نظر از وسعت، قدرت و ثروتشان، باید در مدیریت جهانی، تصمیم‌گیری‌ و بهره برداری از منافع، برابر باشند. باید دموکراتیک‌سازی روابط بین‌المللی را به پیش برده و میزان مشارکت و حق اظهارنظر کشورهای در حال توسعه را افزایش داد.
2- رعایت حاکمیت قانون بین‌المللی
باید به طور جامع، کامل و بدون قید و شرط، به اهداف و اصول منشور سازمان ملل و سایر قواعد اساسی پذیرفته شده روابط بین‌المللی پایبند بود. باید قوانین و قواعد بین‌المللی به صورت یکسان و یکپارچه اعمال شود، از «معیارهای دوگانه» پرهیز شود و «قوانین داخلی» تعداد معدودی از کشورها به دیگران تحمیل نشود.
3- پایبندی به چندجانبه‌گرایی
باید به نگرش مدیریت جهانی مبتنی بر مشورت، ساخت‌و‌ساز و بهره برداری مشترک احترام گذاشته شود، همبستگی و همکاری تقویت شود، با یکجانبه‌گرایی مخالفت شود، قاطعانه از جایگاه و اقتدار سازمان ملل متحد حفاظت گردد و نقش مهم و غیرقابل جایگزین سازمان ملل در حکمرانی و مدیریت جهانی به‌طور مؤثر ایفا شود.
4 - ترویج مردم‌محوری
باید سیستم حکمرانی جهانی را اصلاح و بهبود بخشید تا مشارکت مشترک مردم کشورها در حکمرانی جهانی و سهیم شدن آنها در دستاوردهای آن تضمین شود، به طور موثرتر با چالش‌های مشترک پیش روی جامعه بشری مقابله شود، شکاف و اختلاف توسعه میان شمال و جنوب به طور مؤثرتر کاهش یابد و منافع مشترک کشورهای جهان به شکل بهتری حفظ و تامین شود.
5- تأکید بر عمل‌گرایی
باید بر برنامه‌ریزی سیستماتیک و پیشبرد کلی پایبند بود، اقدامات جهانی را هماهنگ کرد، منابع را بین طرف‌ها به طور کامل تقسیم کرد، دستاوردهای مشهود بیشتری ایجاد کرد و از طریق همکاری عملی، از درنگ و پراکندگی در حکمرانی اجتناب ورزید.



بعضی ها شعار می دادند:
اداره جهان را بدهید به دست کودکان.
شعارشان جامه عمل پوشیده است.
اداره جهان افتاده به دست بزرگسالان کودک واره.
صمد بهرنگی خرابکار پرور جایش خالی است.
سطح سواد ترامپ و نتان
در حد کودکان ۱۱ ساله است.
کودکان
خرابکاران درجه اول بی رحمی اند.
کودکان از ضعیف کشی
مثلا از ترور مورچه ها
کمترین ابایی ندارند.
«ما نمی اندیشیم
پس هستیم»

ننه دکارت کجا ست؟


 

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طُرّه را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهٔ شهر مشو تا نَنَهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم

ده فرمان حافظ؟
منظور یعنصی ها ار فرمان چیست؟
این غزل خواجه
نه ده فرمان بلکه دهها فرمان است.
مگر رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس فرمان نیستند؟



اینجا
شب است و ما
شب زدگانی که چشم شان صبحی نددیده است





هنر انقلابی، تیغی بر گلوی استبداد و ابتذال
در شرایطی که کشور و مردم در چنگال هیولای خون‌آشام طالبی، جهادی و داعشی اسیرند؛ در شرایطی که مردم گرسنه برای لقمه نانی کودکان دو و سه‌ساله‌ی خود را می‌فروشند؛ در شرایطی که مادر‌فروشان خاین و جلاد لمیده در خارج و غرق در عیاشی نسخه‌های مسخره‌ی «مقاومت» را برای مردم تجویز می‌کنند؛ در شرایطی که هر روز صدها انسان در غزه از قحطی و بمباران جانیان صهیونیست جان می‌دهند؛ در شرایطی که زنان افغان از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی محروم‌اند... در چنین وضعیت دهشت‌بار شعر، آهنگ، موسیقی، فلم، نقاشی و هر هنر دیگری باید شمشیری باشد تا مغز خاینان، میهن‌فروشان و مزدوران بیگانه را پاشان و کابوسی باشد که خواب خوش را بر آنان حرام کند در غیر آن نه آن هنر ارزشی دارد و نه آن هنرمند.
امروز تنها آن شعر، آهنگ، فلم و هر اثر هنری برای ما ارزشمند است که از درد و رنج مردم سخن بگوید و در اختناق و خفقان به آنان روحیه دهد و مردم را به قیام علیه ستمگران فراخواند. چنانچه شاندور پتوفی، شاعر رزمنده و انقلابی مجارستان اعتقاد داشت:
«بدون تردید، شعر واقعی مردمی است. بگذار حتی‌المقدور بکوشیم آنرا مسلط سازیم! اگر مردم بر شعر غلبه داشتند، غلبه آنان بر سیاست هم دور نخواهد بود و اینست وظیفه قرن. انجام این وظیفه هدف هر فرد نجیبی است که از دیدن زندگی یکی دو هزار انسان غرق درعیش و هرزگی به بهای میلیون‌ها شهید، به جان آمده است.»


هنر انقلابی، تیغی بر گلوی استبداد و ابتذال؟

منطور از هنر و انقلاب و اسنبداد و ابتذال چیست؟
ما باید قبل از سرودن شعر (هنر) و دادن شعار
شعور کسب کنیم.
شعر شاعر بیشعور حتی به درد عمه اش نمی خورد
چه رسد به اینکه انقلابی باشد و به درد توده بخورد.
هنر
ابتدایی ترین فرم شعور بشری است
شعور هنری
حتی قبل از کسب توان تکلم توسط بشر
تشکیل یافته است.
با شعور هنری
فقط می توان خودفریبی و عوامفریبی کرد
کریم ۱۴۰۰ سال قبل
گفته است:
شعرا دروغگویانند.
طرز تفکر کریم
دیالک تیکی است
کریم مارکسیست تر از سران احزاب کم و نیست است

ما قرآن کریم را آیه به ایه تحلیل مارکسیستی میکنیم
فقط اجنه می خوانند
آدم ها
اهل شعر و  شعار و شر و ور  اند





افغانستان
بهترین رژیم را داشت.
امپریالیسم
 برای از بین بردنش مجاهدین و طالبان و غیره را مسلح کرد و انقلاب دموگراتیک افغانستان را در خون خفه کرد و فاجعه ادامه دارد






هرکس  در گذشته بماند
آینده را از دست می دهد.
حریف

چنین چیزی محال است.
ماندنی در بین نیست.
میان گذشته و حال و آینده
رابطه دیالک تیکی برقرار است
و
روابط دیالک تیکی را با بمب اتم هم نمی توان تخریب کرد.
تریاد (تثلیث) ماضی و مضارع و مستقبل
همیشه و همه جا
حی و حاضر است.
 
منظور از گذشته و حال و آینده چیست؟

یک ثانیه قبل = ماضی
لحظه حاضر = مضارع
یک ثانیه بعد = مستقبل

یک دقیقه قبل، یک ساعت قبل، یک روز قبل، یک هفته قبل، یک سال قبل، یک دهه قبل، یک قرن قبل ....  = ماضی
لحظه حاضر، دقیقه حاضر،  ساعت حاضر،   روز حاضر،   هفته حاضر،   سال حاضر،   دهه حاضر،   قرن حاضر = مضارع
یک ثانیه بعد یک دقیقه بعد، یک ساعت بعد ، یک روز بعد ، یکی هفته بعد ، یک سال بعد ، یک دهه بعد ، یک قرن بعد = مستقبل

زمان حال = پلی میان  گذشته و آینده
در پل نمی توان توقف کرد
پل برای گذر است






ویرایش:
 نیلوفر ظهورى راعون

آتش زده، آتش زده، آتش* وطنم را
سرگرم تماشاست جهان سوختنم را

این طایفه ی جهل و تباهی و سیاهی
با فتنه ی نو بسته غرور  کهنم را

هر روز به رنگ دگری می چشم از مرگ
هر روز به گور دگری مانده تنم را

پیراهن من، شاهد سوگ شب و روز است  
با زمزمه اشک بشویم کفنم را

ای میهنِ زخمی تر از اندام کبوتر!
بر بام تو آخر بکشم پر زدنم را

با همت خورشید و سحر باز بگیرم
از گورِ سیه کاری شب ها، چمنم را

فرداست ببینی که ز هر شاخه برویم
امروز چو دیدی همه پر پر شدنم را
 
پایان



تسلیت بد نیست
ولی کافی نیست.
همین زلزله در جاهای دیگر
به مرگ احدی حتی منجر نمی شود.
برای پیشرفت جامعتی
آلترناتیو و بدیلی وجود ندارد.




دغدغه اش فردا بود.
شب مرد.
عصیان
 خوب.
منظور؟
داشتن دغدغه فردا و حتی ۵۰ سال دیگر
عیب است و یا حسن؟
هیچ گاو وخری دغدغه   فردا ندارد.
گاو و خر
سعادتمندتر از بشرند؟





تفاوت اتیکی بین اهل  تشیع  و  اهل تسنن است:
 یکی دست کودکان را می بوسد
و دیگری
 دستش را برای  بوسیدن عرضه می دارد



پس از کندن پوست اول پیاز
پوست دوم
جای پوست اول را می گیرد
و
 دیالک تیک پوسته و هسته از نو برقرار می گردد.
 از دیالک تیکیت چیزها
 گریزی و گزیری میسر نیست.
پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی
  دیالک تیک امپریالیسم با مثلا اولیگارشیسم، فوندامنتالیسم اسلامی، نئوفاشیسم و غیره تشکیل یافته است.
روسیه مثل لهستان و اوکراین و مجارستان و ارمنستان و گرجستان و آذربایجانستان و غیره
ط. اولیگارشیستی است.
طبقه حاکمه در این ط. ها اولیگارش ها هستند و پوتین و پالان و چکمه و چارق نمایندگان آنها هستند.
قطب فقط می تواند دیالک تیکی باشد
قطب  به تنهایی وجود ندارد
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد
حتی اهورا با اهریمن توأم است
حتی الله با ابلیس توأم است
حتی خیر با شر
هابیل با قابل
گل با خار
غم با شادی
فقز با غنا
...


 ما  باید تو را «عن» فرند  کنیم
برای اینکه عاجز از تمیز سگان از خرانی.
یوخدور علاج
سویله دی
درد جهالته.

تو
 قابلیت دوستی مجازی را حتی نداری.
ما بر خلاف پندار تو خر نیستیم.
ما اخرین بازمانده خاورانیان بی کفن و دفن ایم.
مسئله این است که برای حقیقت
 همان است که خدا برای مؤمنین است.
ما حقیقت پرستیم.



از قطب تا قطب زاده:
چیزی در جهان وجود ندارد
که
 ساختارش دیالک تیکی نباشد.
تک قطبیت چیزها
 از ذرات تا کاینات
محال است.
ضمنا قطب معنی دارد.
روسیه و چین
 اتحاد وشروی نیستند.
سؤال این است
که
چیستند؟




ارمنستان و چین از همکاری استراتژیک خود خبر دادند
در یک تحول ژئوپلیتیکی بزرگ، ارمنستان و چین رسماً یک همکاری استراتژیک برقرار کرده‌اند که نشان‌دهنده چرخش قابل توجه ایروان به سوی جهان چندقطبی است.
در جریان مذاکرات نیکول پاشینیان، نخست وزیر ارمنستان، و شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، در تیانجین، هر دو رهبر بیانیه مشترکی را امضا کردند که وضعیت استراتژیک جدید روابط دوجانبه آنها را تثبیت می‌کند. این در حاشیه اجلاس سازمان همکاری شانگهای (SCO) برگزار می‌شود که ارمنستان اکنون آشکارا به دنبال پیوستن به آن است.
عهدات کلیدی
  چین متعهد به حمایت بی‌قید و شرط از استقلال سیاسی، حاکمیت و تمامیت ارضی ارمنستان شد.
  شی از طرح «چهارراه صلح» ارمنستان، یک ابتکار ترانزیت و صلح منطقه‌ای با هدف رفع انسداد مسیرهای تجاری و حمل و نقل، از جمله با آذربایجان، حمایت کرد.
- پاشینیان بار دیگر بر به رسمیت شناختن اصل «چین واحد» توسط ارمنستان تأکید کرد و به وضوح بیان داشت که تایوان بخشی از چین است.
نزدیکی بیشتر ارمنستان به پکن در حالی است که روابط این کشور با غرب و شرکای سنتی مانند روسیه به طور فزاینده‌ای پیچیده شده است.
ایروان با پیوند دادن «چهارراه صلح» به طرح کمربند و جاده چین، خود را به عنوان یک قطب لجستیکی و دیپلماتیک بین آسیا، خاورمیانه و اروپا تثبیت می‌کند.
اکنون روشن شد به چه دلیل روسیه دخالت نکرد، ایران آرام نشست تا نهایتا اژدها وارد شود!


ادامه دارد.