شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت سوم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)
بخش اول
۱
سعدی
با این اوضاف از سگان
باید پیام مهمی برای خواننده داشته باشد که سگ را سانترالیزه می کند:
کله دلو کرد، آن پسندیده کیش
چو حبل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمی آب داد.
معنی تحت اللفظی:
کلاهش را حریف به صورت دلوی در آورد و عمامه اش را به عنوان ریسمان در آن بست.
از چاه آب بیرون کشید و به سگ تشنه خوراند.
سعدی
در این دو بیت شعر،
دیالک تیک انسان و حیوان
را
به شکل دیالک تیک پسندیده کیش و سگ بسط و تعمیم می دهد.
بعد آن را وارونه می سازد.
آنسان که بر خلاف تئوری فاشیستی بنیاد،
مرد پسندیده کیش به خدمت به بدترین، کثیفترین و نجس ترین حیوان (سگ) اقدام می کند، سیرابش می سازد و از مرگ نجاتش می دهد.
در تئوری فاشیستی بنیاد،
سگ جزو حیوانات بد بنیاد محسوب می شود، که اگر حتی با دریائی از آب زلال شسته شود، همچنان نجس خواهد ماند.
سعدی
در این حکایت برای اقناع خواننده به ضرورت احسان و کرم،
همه تئوری های ارتجاعی فئودالی را به باد فراموشی می سپارد
و
«پست ترین» حیوانات را سانترالیزه می کند.
سعدی را می توان نماینده سرسخت پراگمانیسم محسوب داشت
که
نه پرنسیپ دارد و نه اصولیت.
حقیقت در قاموس سعدی
عینیت ندارد.
هر حکمی که برای شخص معینی مفید باشد،
حقیقت
محسوب می شود.
یعنی حقیقت
چیزی سوبژکتیو است و نه اوبژکتیو (عینی)
همین سعدی در جای دیگر خواهد گفت:
سگ آخر، که باشد که خوانش نهند
بفرمای، تا استخوانش دهند.
(بوستان، ص ۷۷)
معنی تحت اللفظی:
سگ ارزش آن را ندارد که برایش سفره بگسترند.
در بهترین حالت، باید استخوانی جلوش انداخت.
ادامه دارد.