۱۳۹۹ آذر ۱۰, دوشنبه

قصص نگهبان کوچولوی باغ وحش

 دایرة المعارف روشنگری: نگهبان کوچولوی باغ وحش و رفع اختلاف!

جینا روک پاکو  

(۱۹۳۱)

 

برگردان

میم حجری 
 

۱

نگهبان کوچولوی باغ وحش و زبان حیوانات

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7087

 

۲

نگهبان کوچولوی باغ وحش و میمون کوچولو

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7090

 

۳

نگهبان کوچولوی باغ وحش و گورخر

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7093

 

۴

نگهبان کوچولوی باغ وحش و فیل ها

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7098

 

۵

نگهبان کوچولوی باغ وحش و خرس قطبی

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7107

 

۶

نگهبان کوچولوی باغ وحش و شیر

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7114

 

۷

 

نگهبان کوچولوی باغ وحش و شتر

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7119

 

۸

نگهبان کوچولوی باغ وحش و گرگ وحشی

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7122

 

۹

نگهبان کوچولوی باغ وحش و سگ نگهبان باغ وحش

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7126

 

۱۰

نگهبان کوچولوی باغ وحش و رفع اختلاف

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7130

 

۱۱

نگهبان کوچولوی باغ وحش و پسرک  

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7134

 

پایان

 

نگهبان کوچولوی باغ وحش و پسرک!


 قصص نگهبان کوچولوی باغ وحش  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری
 

·    عصر یکی از روزها، تماشاچی ها تازه باغ وحش را ترک گفته بودند که وضع هیجان آلودی باغ وحش را فرا گرفت.

 

·    شغال زار می زد.

 

·    خر عرعر می کرد.

 

·    لک لک با منقار درازش بر در و دیوار می کوبید.

 

·    ببر فیش و فیش می کرد و میمون ها جیغ می زدند.

 

·    «چی شده؟»، نگهبان کوچولوی باغ وحش پرسید.

 

·    «فاجعه ای رخ داده است!»، جانوران گفتند.

·    «فاجعه ای!»

 

·    بعد پاویان پیر پیش آمد و گفت:

·    «پسرکی سنگی پرتاب کرده است به قفس میمون ها!» 

 

·    نگهبان کوچولوی باغ وحش را نگرانی و هراس فرا گرفت.

 

·    «سنگ پسرک به کسی خورده؟»، نگهبان کوچولوی باغ وحش با دلهره پرسید.

 

·    «نه!»، پاویان پیر گفت.

·    «ولی ما دچار ترس شدیم.

·    ما می خواستیم که او عذرخواهی کند!»

 

·    «حالا چطور می توانم او را پیدا کنم؟»، نگهبان کوچولوی باغ وحش پرسید و سعی کرد تا جانوران را آرام کند.

 

·    جانوران اما نمی خواستند آرام بگیرند و این وضع تا نیمه های شب ادامه یافت.

 

·    روز بعد، وقتی تماشاچی ها به باغ وحش آمدند، جانوران پشت خود را به آنها کردند.

 

·    حتی یکی از جانوران رویش را به تماشاچی ها نشان نداد.

 

·    هر تلاشی هم که تماشاچی ها به خرج دادند، اثربخش نشد.

 

·    «وامصیبتا!

·    چرا این کار را می کنید؟»، نگهبان کوچولوی باغ وحش پرسید.

 

·    «ما می خواهیم که پسرک بیاید و معذرت بخواهد!»، پاویان پیر گفت.

 

·    آنگاه نگهبان کوچولوی باغ وحش تابلوی بزرگی آورد و رویش نوشت:

·    «پسرکی که به قفس میمون ها سنگ انداخته، بهتر است که بیاید و عذرخواهی کند.

·    وگرنه ما او را بزدل و ترسو تلقی خواهیم کرد!»

 

·    بعد تابلو را به دست گرفت و در شهر به راه افتاد.

 

·    بعد به باغ وحش برگشت و منتظر ماند.

 

·    جانوران نیز ـ همگی ـ مثل او منتظر ماندند.

 

·    طولی نکشید که کسی با احتیاط در را باز کرد و پسرکی را هل داد به باغ وحش.

 

·    «من بزدل و ترسو نیستم!»، پسرک گفت.

·    «سلام!»

 

·    «علیک السلام!»، فیل گفت و پسرک را با خرطومش   برداشت و بلند کرد.

 

·    «تو به قفس میمون ها سنگ انداخته ای!»، پاویان پیر گفت.

·    «ما هم حالا به سوی تو موز خواهیم انداخت!»

 

·    «منهم روی تو آب خواهم پاشید و خیست خواهم کرد!»، سگ دریائی گفت.

 

·    «ما به تو منقار خواهم زد!»، پرنده ها گفتند.

 

·    «من به تو تف خواهم کرد!»، لاما گفت.

 

·    کرگدن هم می گفت که او را با شاخش غلغلک خواهد داد.

 

·    آنگاه پسرک شروع کرد به گریه ترحم آور.

 

·    آب دماغش هم راه افتاد.

 

·    «دیگر بس است!»، نگهبان کوچولوی باغ وحش گفت.

 

·    «اگر او را بترسانید، آنگاه دیگر نمی توانید بهتر از او باشید!»

 

·    «از کرده ات پشیمانی؟»، نگهبان کوچولوی باغ وحش از پسرک پرسید.

 

·    پسرک با تکان سر پشیمانی خود را نشان داد.

 

·    تکان سر پسرک نشان می داد که او واقعا از کرده اش پشیمان است.

 

·    آنگاه فیل او را با احتیاط پائین گذاشت و جانوران آرام گرفتند.

 

·    پسرک به خانه برگشت و از آن به بعد، دیگر کسی به قفس جانوران سنگ نینداخت.

 

·    حالا دیگر می توان روی جانوران را دید.

 

پایان

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۱۹۶)

 Bild

 میم حجری
 
 
۱۴۶۱
سنگ سخنگو
 
در حقیقت گذشته هیچ وقت فراموش نمیشه
 
سگ سخن جو
 
 
بهتر هم همین است.
گذشته باید حلاجی شود و گرنه فرد در مضارع مدام به سر می برد و خر می شود.

هیچ چیز فراموش نمی شه.
چی میشه؟
همه تجارب فرد
در اعمماق ذهن (ضمیر و یا دل) ته نشین میشه
و
هنگام خواب و یا به دلایلی در بیداری
از اعمقاق کنده میشه و بالا می آد
یعنی
یادآوری میشه
 

۱۴۶۲
سنگ سخنگو
 
همینایی که میگن خیلی به هم میاین، وقتی کات میکنین میگن همون بهتر، لیاقتتو نداشت.
 
سگ سخن جو
 
 
زنده باد

این جماعت
همه چی دارند
به غیر از مغز اندیشنده.

حرف هایشان
کشکی
حتی نیستند.
 
۱۴۶۳
سنگ سخنگو
 
هرچی ضربه خوردیم از دوست و آشنا بوده. 
وگرنه غریبه از کجا زخم زندگیمون رو بدونه که نمک بپاشه؟!
 
سگ سخن جو
 
 
بند تنبانی اندیشی سکنه جماران
همینه
غریبه ها ما را بهتر از خودمان می شناسند و بهتر از خودمان حساب مان را می رسند.
ای فراموشکاران
به یاد اورید
حملات اسکندر و اعراب و مغول و ۲۸ مرداد و عنگلاب اسلامی و حوادث بدتر فردا را
 
 
 
۱۴۶۴
سنگ سخنگو
 
ماهِ پیش برای خودمو پسرم دورس هم رنگ خریدم، 
پوشیده بودم انقدر ذوق داشتم 
که پسرم گفت
 مامان میخوای مال منم تو بپوش 
بیشتر خوشحال شی
 
سگ سخن جو
 
 
تفاوت سلایق و علایق و مواضع نسل ها
در همینجور جاها معلوم می شود.

فرزندان
نافیان والدین اند.

این یک قانون طبیعی و جامعتی است.
 
مثال:
نوه جات آخوندها
در سواحل فرنگستان
کون برهنه می گردند.

توله های کمونیست ها
پاچه خواران امپریالیسم اند.
 

۱۴۶۵
سنگ سخنگو
 
بی‌سوادی از میان نرفته، فقط این‌روزها، بی‌سوادها خواندن و نوشتن فرا گرفته‌اند.
 
سگ سخن جو
 
کاش چنین بود.

تو نمی توانی جمله ای از حضرات پیدا کنی
که بی عیب باشد.

خلایق حرف زدن را اصلا یاد نگرفته اند.

چرت و پرت را نباید با حرف عوضی گرفت.
مثال
من بغل می خواهم

این که حرف نیست.
حرف چیست؟
 

۱۴۶۶
سنگ سخنگو
 
کاش آینه دسشویی عکس میگرفت
 
سگ سخن جو
 
 
منظور تو چیز دیگری است
جمله ات کامل نیست.

نه تنها آیینه
بلکه هر صخره و سنگ
عکس می اندازد و عکس می گیرد.

عکس اندازی و عکس برداری = انعکاس

انعکاس خاصیت ماده است
(لنین، صلواة الله علیهم اجمعین)
هر کس و هر چیز
آیینه هر کس و هر چیز دیگر است
اگر انعکاس نبود
اندیشه و نتیجتا سخنی نبود


۱۴۶۷
سنگ سخنگو
 
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم 
در سینه هیچ نیست به جز آرزویِ تو 
  
فروغ فرخزاد

 
سگ سخن جو
 
معنی تحت اللفظی:
علیرغم اینکه تو زباله بودی
من مشتاق تو ام.

شعر فروغ
شعری فلسفی است
و
فروغ
فیلسوفشاعر است.

ما بیش از ۳۰۰۰ صفحه تحلیل بر اشعار فروغ نوشته ایم.
منظورش چیست؟
مش نسیم


۱۴۶۸
سنگ سخنگو
 
یک نفر باید هوای دنیایت را داشته باشد غزل دلخوشی دم گوشت بخواند و گوش به موسیقی نگاهت بسپارد ! یک نفر باید خیلی ساده حضور پررنگ زندگیت باشد و دوستت داشته باشد
 
سگ سخن جو
 
 
چنین کسی هست.
 
سؤال این است که کیست و کجا ست؟

اگر یافتی
بگو
و
اگر نیافتی و خواستی
بپرس
 

۱۴۶۹
سنگ سخنگو
 
به آدمایی که احساساتشون‌و با ایموجی و گیف ابراز میکنند نمیتونم اعتماد کنم‌.
 
سگ سخن جو
 
 
مطمئنی که آدمند؟
 
تکلم مشخصه تعیین کننده آدمیان است.
 
تکلم
تفکر مادیت یافته است.
 

۱۴۷۰
سنگ سخنگو
 
وقتی ازدواج کردی و بهر دلیلی به مشکل خوردی تا وقتی بچه دار نشدی میتونی اون ازدواج رو واسه همیشه تمام کنی، اما وقتی بچه داشته باشید حتی طلاق هم شما رو از دست بدی های اون آدم خلاص نمیکنه و تا آخر عمر آزارتون میده، پس تو بچه دار شدن عجله نکنید!
 
سگ سخن جو
 
 
آره.
تو حتما از اعضا و اجزای طبقه حاکمه ای و نانت در روغن است که از این حرفها می زنی.
 
بچه دار شدن
هدف نیست
وسیله است.
 
وسیله برای منضبط سازی شوهر و تحکیم و تداوم خانواده تق و لق است.
 
بچه دار شدن
توطئه و ترفند دیرین زنان جماران و جمکران است

۱۴۷۱
سنگ سخنگو
 
کاش بلد بودم حرفامو بگم.
 
سگ سخن جو
 
اگر حرفی داشته باشی
می گویی.

پیش شرط تشکیل حرف چیست؟
به زبان شیرازی ها:
سخن در جهان
ای خردمند
چیست؟
 

۱۴۷۲
سنگ سخنگو
 
You can never satch devil with
angel
 
سگ سخن جو
 
 
شیطان را هرگز نمی توان با فرشته گرفت.
 
شیطان
از قضا
ملک مقرب بوده است.

خیر و شر
رابطه دیالک تیکی با هم دارند
و
نه
رابطه دوئالیستی.



۱۴۷۳
سنگ سخنگو

لَبا بهونن.
 ما روح همو ميبوسيم 
 
سگ سخن جو
 
 
 ط. جماران
روح ندارد.

به عوض روح
مذهب دارد.

مذهب روح ط. بی روح است.


۱۴۷۴
سنگ سخنگو
 
هیچ کس تنهایی رو انتخاب نمیکنه ،
 اگه میبینین بعضی ها یهو بی دلیل غیب میشن ،
بدونین براتون جایگزین پیدا کردن ، 
پس الکی نرین دنبالشون 
عشق رو گدایی نکنین..
 
سگ سخن جو
 
 
مخاطبان سارابانو کیانند؟
بانوان جماران؟
گذشت آن زمان
حتی زنان شوهردار
محضردار اند
چه رسد به زنان بی شوهر


۱۴۷۵
سنگ سخنگو

سرديمون از نداشتن احساسات نيس، از نااميديِ
 
سگ سخن جو
 
 
منظورت از امید چیست؟
 
امید از واژه هایی است که
مثل واژه عشق
مثل واژه قلب
مورد هتک حرمت قرار گرفته است.

کسی که ۱۰۰۰ سال آزگار منتظر ظهور مهدی موعود است
اهل امید است؟
 
فرق امید با انتظار واهی چیست؟



۱۴۷۶
سنگ سخنگو
 
دیروز که جوان بودم طعم زندگی همچون باران شیرین بود بر زبانم زندگی را دست می انداختم گویی بازی احمقانه ای بود همانگونه که نسیم شامگاهی شعله شعمی را دست می اندازد هزاران رؤیا در سر داشتم، برنامه های باشکوهی می چیدم لذت های رام نشدنی بسیاری برای من اندوخت
 
سگ سخن جو
 
 
سراینده این تصنیف
از نعمت فهم و فراست
محروم بوده است.

جوانی چیست؟

جوانی مرحله برزخین عمر آدمی است:
جوانی
برزخی
میان کودکی و خامی
از سویی
و
پیری و پختگی
از سوی دیگر
است.

جوان
نه خام است و نه پخته.
شل و ول است.
جوانی ضمنا همشیره جنون است.
زندگی حقیقی
از ۵۰ سالگی شروع می شود


۱۴۷۷
سنگ سخنگو
 
تکلیف منی که همرو دوست دارم چیه؟
 
سگ سخن جو
 
 
بنی آدم
نمی تواند همه را دوست بدارد.

به این دلیل تجربی ساده که همه دوست داشتنی نیستند.

بنی آدم نمی تواند در آن واحد
هم دختر زیبایی را که در اثر اسیدپاشی از نعمت زیبایی محروم گشته، دوست بدارد
و
هم
اسیدپاش را بپرستد.

مگر اینکه آن کس
سلب آدمیت و سلب اجتماعیت شده باشد
 
۱۴۷۸
سنگ سخنگو

گشنمه، مقاومت کنم یا برم کوکو سبزیمو بخورم؟
 
سگ سخن جو
 
 
وقتی گرسنه ای باید بخوری. 
اندام آدمی کارخانه ای بیوشیمیایی است. 
سلول ها که سنگپایه اندامند 
برای زنده ماندن به مواد غذایی به ویژه به آب نیاز دارند. 
 
گرسنگی به هزاران بیماری منجر می شود. 
 
شب ها بهتر است مواد پروته ئینی مثلا ماست و پنیر و گوشت (به ویژه مرغ) 
خورده شود

۱۴۷۹
سنگ سخنگو
 
یه وقت هم هست فکر می‌کنی خاطراتت رو فراموش کردی بعد یسری اتفاق‌ها میفتن که بیشتر یادشون میفتی
 
سگ سخن جو
 
 
هیچ چیز فراموش نمی شود
خاطرات و به عبارت دقیقتر تجارب در اعماق ذهن و ضمیر (دل) ته نشین می شوند.
آدم هم به سبب خام اندیشی خیال می کند که فراموش شده اند.
ولی در عالم خواب و یا با حادثه ای
از اعماق ذهن کنده می شوند
بالا می آیند
و فرد به انها حضور ذهن کسب می کند.
و زیر و رو می شود. 
 

۱۴۸۰
سنگ سخنگو
 

 چرا دندان عضو کسکشی است ؟ 

زیرا با بوی غذا هم درد می گیرد.

 
سگ سخن جو
 

دلیل درد دندان درونی است و نه برونی
باکتری ها هستند.
امتحانش آسان است
یک قطره ماده میکروبکش مثلا کمپلکس ید و میکورکروم و شاید حتی الکل بزنید
درد برای مدتی تسکین می یابد
دندان پزشک هم که در ط. جماران یافت نمی شود تا
تا دیر نشده نزدش بروی
 
ادامه دارد.