۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

تدارک تئوریک توضیح «تئوری شناخت» (41)

احساس (عااطفه) (1)

پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان شین میم شین

• احساس و عاطفه به شیوه واکنش سوبژکتیف کلی هر فرد نسبت به محتوای روانگذشت های او اطلاق می شود.
• شیوه واکنش سوبژکتیف کلی هر فرد وابسته به ساختار شخصیتی او ست.
• محتوای روانگذشت های هرکس را ادراکات، تصورات و افکار او تشکیل می دهد.

1

• احساسات و عواطف را نمی توان در عناصر دیگر شعور خلاصه کرد.
• زیرا آندو خود عناصر اصلی روانگذشت های روانی اند.

2

• عواطف و احساساتبه حالات معروف خاص و عام از قبیل اندوه و غم، شادی، شجاعت، ترس و غیره اطلاق می شود.

3

• عواطف و احساسات به عرصه خاص ساختار مغزی انسان ها مربوط نمی شوند.

4

• عواطف و احساسات منحصر و مختص انسان ها نیستند.
• جانوران شیرخوار تکامل یافته هم دارای احساس و عاطفه اند، همان طور که روانشناسی حیوانی نشان می دهد.

5

• تفاوت احساسات و عواطف با ادراکات، تصورات و غیره (که همیشه حاوی محتوای عینی و مستقل از شعورند) در این است که ادراکات، تصورات و غیره در عواطف و احساسات انسانی بطور خودویژه ای حلاجی می شوند، موجب بروز حالات سوبژکتیف می گردند و در واکنش های مناسب و یا نامناسب نسبت به ادراکات، تصورات و غیره خودنمائی می کنند.

6

• از این رو نمی توان عواطف و احساسات را حقیقی و یا خطا نامید:
• عواطف و احساسات را نمی توان منطبق و یا نامنطبق با اوضاع و احوال دانست.

7

• برای طبقه بندی عواطف و احساسات و تعیین عواطف و احساسات اصلی (مثلا هوس و نفرت) بمثابه منشاء آن، تلاش های زیادی به عمل آمده، تا بر پایه شدت و ضعف هوس و نفرت به توضیح شدت و ضعف عواطف و احساسات مختلف نایل آیند.

اما هیچ کدام از این تلاش ها به نتیجه قانع کننده ای منجر نشده است.
ادامه دارد

هماندیشی با شهین حیدری (2)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
شهین حیدری


«در سرزمینی که سایه آدم های کوچک بزر
گ شد، آفتاب در حال غروب کردن است.»
هر تمدن بزرگ تا از درون منهدم نشده از بیرون مغلوب نمی شود.
بنابرین، استحکام یا تزلزل هر تمدن را باید در درون ساختار آن جامعه جستجو کرد، نه در دسیسه های خارجی

• این سه نظر قابل بحث اند.
• شهین حتما آنها را مورد تأمل کافی قرار نداده اند.

حکم اول
« در سرزمینی که سایه آدم های کوچک بزرگ شد، آفتاب در حال غروب کردن است.»

• حکم اول که در گیومه قرار داده شده، به احتمال قوی از کسانی از قبیل صادق هدایت است و بوی راسیسم و حتی فاشیسم می دهد.
• انسان مقوله ای نوعی است و هرگز نمی توان به هیچ دلیل عقلی و منطقی، آن را به کوچک و بزرگ، عالی و پست، سرور و نوکر، ابربشر و آشغالبشر تقسیم بندی کرد.

• این تقسیم بندی بوی نیچه ئیسم و ایراسیونایلسم (خردستیزی) می دهد.
• با همین ایده میلیون ها انسان قلع و قمع شده است.
• 6 میلیون انسان بی گناه از کودک و پیر و زن و مرد در آلمان زنده زنده سوزانده شده اند.

• آنهم بدست ابربشرهایی که دیدن قیافه شان تهوع آور بوده است، بدتر از اندیشه های شان.
• با همین ایده سرخ پوستان امریکا قلع و قمع شده اند و ....

حکم دوم
هر تمدن بزرگ تا از درون منهدم نشده از بیرون مغلوب نمی شود.

• این ایده که «هر تمدن بزرگ تا از درون منهدم نشده از بیرون مغلوب نمی شود» در تحلیل نهائی درست است.
• ولی فقط در تحلیل نهائی درست است.
• چون در دیالک تیک داخلی و خارجی، نقش تعیین کننده از آن داخلی است.
• اما داخلی و خارجی در پیوند دیالک تیکی با هم قرار دارند.

• دشمن خارجی هر ملت فقط به حمله از خارج قناعت نمی کند.
• ستون پنجم اوبژکتیف و سوبژکتیف دارد:
• طبقه وابسته (کمپرادور) در داخل دارد و عمال مزدور دارد که زمینه داخلی را برای حمله و نفوذ و تخریب از خارج فراهم می آورند.
• حتی در حملات چنگیز و اعراب به ایران ستون پنجم دشمن نقش مخرب مهمی بازی کرده است.

• تبلیغت ایدئولوژیکی ویرانگر بوسیله رسانه های خارجی نیز مزید بر علت می شود.
• اگر سیستمی از خارج تحت فشار خارق العاده قرار داده شود، در صورتی که توان مقاومت کافی نداشته باشد، دیر یا زود متلاشی می شود.

• امتحانش آسان است:
• قوطی کنسرو را تحت فشار از خارج قرار دهید.

حکم سوم
بنابرین، استحکام یا تزلزل هر تمدن را باید در درون ساختار آن جامعه جستجو کرد، نه در دسیسه های خارجی

بمب یک سیستم بسته و ایزوله است!

• این نظر، یکجانبه و نتیجتا نادرست است:
• هم به دلایل فوق الذکر و هم به این دلیل که اقطاب دیالک تیکی به تنهائی عمل نمی کنند:
• عوامل داخلی و خارجی همیشه دست در دست با هم می روند.

• برای اینکه سیستم های طبیعی و اجتماعی ایزوله نیستند.
• سیستم های بسته نیستند.
• سیستم های باز اند و در داد و ستد و تأثیر متقابل با خارج اند.

• این حکم فقط در حق سیستم های بسته مصداق دارد.
• به عنوان مثال، در حق بمب مصداق دارد:
• بمب یک سیستم بسته و ایزوله است.

• آری.
• بمب از درون منفجر می شود.

• ولی هیچ کشوری و جامعه ای یافت نمی شود که سیستم بسته ای باشد، بمب وار باشد.

• برای اینکه سیستم بسته قادر به ادامه حیات نیست.

• توطئه و دسیسه از خارج نیز به همین دلیل است و مؤثر واقع می شود.


تحریم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، پرواز و مداخله نظامی، سیاسی، جاسوسی، تروریستی
نیز به همین دلیل صورت می گیرد
!
پایان

سیری در داستان تکاندهنده ی کوتاهی (2)

اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!
زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 7 ساله اش تكه سنگي را برداشت و بر روي بدنه اتومبيل خط انداخت.
مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد، بدون اینكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه کرده است.
در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انگشت دست پسر قطع شد.
وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد، از او پرسيد:
"پدر كي انگشت هاي من در خواهند آمد؟"
مرد آنقدر مغموم بود كه هیچي نتوانست بگويد.
به سمت اتوبيل برگشت وچندين باربا لگد بدان زد.
حيران و سرگردان از عمل خويش رو به روي اتومبيل نشسته بود و به خطي كه پسرش روي آن انداخته بود، نگاه مي كرد.
پسرک نوشته بود:
«دوستت دارم پدر!»
مرد ـ روز بعد ـ دست به خودكشي زد.
خشم و عشق حد و مرزي ندارند.
عشق را انتخاب كنيد، تا زندگي دوست
داشتني باشد و اين را به ياد داشته باشيد كه
اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

امروزه اما، انسان ها برای استفاده اند و اشياء برای دوست داشتن!
فراموش مکن، هرگز در تمامت عمرت که
اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!
مراقب افكارتان باشيد كه تبديل به گفتارتان مي شوند!
مراقب گفتارتان باشيد كه تبديل به رفتار تان مي شود!
مراقب رفتار تان باشيدكه تبديل به عادت مي شود!
مراقب عادات خود باشيد که شخصيت شما را می سازند!
مراقب شخصيت خود باشيد كه سرنوشت شما را رقم می زند!
ویرایش متن از تارنمای دایرة المعارف روشنگری


سرچشمه:
صفحه فیس بوک

نیما خسروی

تحلیل واره ای از میم حجری

• ما برای تأمل در این قصه، نخست آن را به احکامی تجزیه می کنیم:

حکم اول
اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

• مفاهیمی که نویسنده در این حکم بکار برده، عبارتند از «اشياء»، «استفاده»، «انسان ها»، «دوست داشتن»

• ما بهتر است که تک تک این مفاهیم را مور بحث قرار دهیم.
• چون مفاهیم (واژه ها) آجرهای اولیه احکام (جمله ها) هستند و بدون درک آنها نمی توان به درک حکم مربوطه نایل آمد:

1
مفاهیم «اشياء»
اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

• شیئی و یا چیز به چه معنی است؟

• حکیم بی همانند طوس، هزار سال پیش، روند گذار از ناچیز به چیز را توضیح می دهد:

فردوسی
که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید
بدان، تا توانایی آرد پدید

• خدای جان و خرد از ناچیز، چیز می سازد.
• در فلسفه حکیم طوس، اصولا خلقتی در کار نیست، بلکه تولید در کار است:
• خدای فردوسی، نه خالق، بلکه مولد است.
• تولید یعنی از ناچیز، چیز ساختن!

• مثلا از آهن، گاوآهن ساختن!
• ار خاک و سنگ و آب و آهک و غیره خانه ساختن.

• بدین طریق، می توان گفت که اشیاء، دیالک تیک ماده و روح اند.
• دیالک تیک ناچیز و انرژی مادی و معنوی، جسمی و فکری انسان اند.
• ماده در فرم های مختلفش همیشه وجود داشته و انسان با دمیدن روح خویش در آن، با نفوذ دادن ایده خویش در آن، از ماده ناچیز، چیز می سازد.
• نویسنده بر آن است که اشیاء فقط به درد استفاده و مصرف می خورند و نه به درد دوست داشتن.

• چرا؟

• چرا اشیاء دوست داشتنی نیستند؟

• ما بعد به این پرسش برمی گردیم.

2
مفاهیم «انسان»
اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

• بزعم نویسنده این داستان کوتاه، انسان برای دوست داشتن است.

• اما کدام انسان؟

• انسان در قاموس نویسنده، انتزاعی و کلی تصور و تصویر می شود.
• انسان انتزاعی و یا هر چیز انتزاعی دیگر اما تنها در فرم مشخص آن وجود دارد.
• انسان مجرد و یا انتزاعی فقط می تواند به صورت مفهوم «انسان» در کله انسان ها وجود داشته باشد.
• دوست داشتن انسان انتزاعی اما قط به درد خودفریبی و یا عوامفریبی می خورد.
• هنر دوست داشتن انسان های مشخص است.

• انسان های مشخص اما بسیار متنوع اند و در جهنم طبقاتی جامعه و جهان چه بسا تشنه به خون یکدیگر اند.
• موعظه همنوعدوستی را حضرت مسیح دو هزار سال پیش طنین افکن کرده، ولی هنوز کسی بدان جامه عمل نپوشانده است.
• تعداد انسان هائی بدست همنوعان شان به قتل فجیع رسیده اند، میلیون ها بار بیشتر از تعداد انسان هائی است که در اثر زلزله و توفان و آتش فشان و دیوان و ددان از بین رفته اند.

• برده در نهایت داوطلبی و حسن نیت، چگونه می تواند برده دار را دوست بدارد که غل و زنجیر بر پایش می نهد و با ضربات تازیانه جوی خون از اندامش جاری می سازد؟

3
مفهوم «استفاده»
اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

• منظور نویسنده از استفاده، ظاهرا ارزش مصرف است.
• بنظر او فقط اشیاء ارزش مصرف دارند و نه انسان ها.
• این ادعا فی نفسه نادرست است، اگرچه خیلی انساندوستانه و فریبا جلوه می کند.

• هر چیز مادی و معنوی فقط بشرطی ارزش مصرف دارد که بتواند مور استفاده قرار گیرد، یعنی فونکسیونی داشته باشد.
• ارزش مصرف چاقو در بریدن چیزها ست.
• به قول نویسنده داستان، از چاقو می توان برای بریدن چیزها استفاده کرد.
• بریدن فونکسیون چاقو را تشکیل می دهد.

• اما این ادعا که انسان ها ـ برخلاف اشیاء ـ برای استفاده نیستند، علیرغم ظاهر هومانیستی اش، توهین به انسان است.
• چون اگر انسان ها فاقد فونکسیون باشند، به درجه نازلتر از اشیاء تنزل می یابند و به موجودات زنده ی بدرد نخور بدل می شوند.

• برتری انسان ها بر اشیاء در این است که نه تنها فونکسیون های متفاوتی دارند، بلکه به دلیل زنده و اندیشنده و خلاق بودن، لیاقت های عملی و نظری خود را گسترش می دهند و فونکسیون های بمراتب بغرنجتری کسب می کنند.

• این اما بدان معنی است که بمراتب بیشتر از اشیاء قابل استفاده اند و مثمر ثمر.

4
مفهوم «دوست داشتن»
اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

الف
دوست داشتن انسان ها

• ادعای اینکه انسان فقط اوبژکت دوست داشتن است، با ظاهری هومانیستی، انسان را انسانیت زدائی می کند.
• سوبژکت وارگی انسان را، فاعلیت انسان را منکر می شود.
• این ادعای نیوسنده، نوعی مدح شبیه ذم است.

• چون اوبژکت واره، چیزواره تلقی کردن انسان، عملا به معنی تخریب عزت انسانی است.

• انسان به مثابه سوبژکت ـ بی اعتنا به اینکه دوست داشته شود و یا نشود ـ باید ارزشمند باشد.

ب
دوست داشتن انسان ها

• علاوه بر این، دوست داشتن چیزی را و کسی را نمی توان موعظه کرد.
• دوست داشتن در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف تعیین می شود.
• چیزی بدون دلیل دوست داشته نمی شود.
• ضمنا هر انسانی را نمی توان دوست داشت.

ت
دوست نداشتن اشیاء

• چرا انسان ها اشیاء را و انسان های معینی را دوست می دارند؟

• نویسنده ظاهرا دلیل روشنی ندارد.
• انسان ها اصولا اگوئیست اند.
• فقط خود را دوست می دارند.
• عشق انسان ها به چیزهای مختلف می تواند دلایل ضعیف و قوی مختلف داشته باشد:

1

• اولا انسان ها چیزها را به دلیل ارزش مصرف آنها دوست می دارند.
• اگر چیزی نیازهای مادی و معنوی کسی را برآورده سازد، به عنوان مثال گرسنگی، تشنگی و غیره او را بر طرف نماید، دوست داشته می شود.
• انسان در واقع نه آن چیز را، بلکه خود را دوست می دارد.

2

• ثانیا، انسان ها چیزی را دوست می دارند که محصول کار جسمی و یا فکری آنها باشند:
• آهنگر در داربست تولید مادی، به گاوآهن که محصول کار او ست، عشق می ورزد:
• عشق مولد به مولود.
• مادر ـ پدر نیز در در چارچوب تولید مثل، به فرزند خویش عشق می ورزند.

• اما چرا و به چه دلیل؟
3

• دلیلش این است که محصول کار هر کس، دیالک تیک ماده و روح است:
• دیالک تیک ماده اوبژکتیف (عینی) و ایده و انرژی و مدل فکری سوبژکتیف است.
• مولد در محصول کار خود، در مولود خود، خویشتن خویش را باز می شناسد، روح و لیاقت و ایده مادیت یافته خود را باز می یابد و می پرستد.

• از این رو، بنی بشر هرگز نمی تواند اشیاء را دوست ندارد، چون اشیاء نتیجه کار انسانی اند و نتیجتا دوست داشتنی اند.

4

• انسان ها اشیاء را دوست می دارند، نه فقط به دلیل اینکه محصول کار جسمی و یا فکری خود آنها هستند، بلکه حتی به دلیل اینکه محصول کار انسان نوعی اند.
• وقتی در رمان کلیدر، قهرمان رمان، گندم ها را به آب رود می بندد، دهقان مولد زیر لب می غرد.
• دهقان به نیروی کار مادی و معنوی ذخیره شده در گندم وقوف خارق العاده دارد و از اتلاف بی خردانه آن عذاب می برد.
• عشق به اشیاء سیر و سرشتی از این دست دارد.
5

• اگر کسی دوچرخه ای را که خریده دوست می دارد، به این دلیل نیز است که نیروی کار خود را فروخته و با ارزش معادل آن، با مثلا ارزش معادل صد ساعت کار، دوچرخه ای خریده است.
• دوچرخه برای او تجسم مادی انرژی جسمی و روحی مصرف شده در مدت زمان صد ساعت است.
• او در حقیقت نه دوچرخه را، بلکه فرم مادیت یافته روح خود را، نیروی کار خود را می پرستد.

6

• اما چرا انسان ها رورح مادیت یافته خود را می پرستند؟

• برای اینکه محصول کار، آئینه ای است که انسان مولد لیاقت فکری و عملی خود را در آن به تماشا می نشیند و به خودشناسی و همنوع شناسی و جامعه شناسی می رسد.


درست به همین دلیل است که خدا پس از دمیدن روح در کالبد حوا و آدم،
در محصول کار خود نظر می کند، به خودشناسی می رسد، به لیاقت خلاق خود پی می برد
و شیفته وار فتبارک الله احسن الخالقین سر می دهد و فرمان سجده در برابر محصول کار خود را
به اجنه و ملائکه صادر می کند
.
ادامه دارد

چاله ها و چالش ها (201)

خیانت و خدمت

کالبد شناسی اندیشه خمینی (۴)

رضا راهدار
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com

میم نون

• دکتر راهدار چنان صفت خیانت را بر پیشانی خمینی می چسبانند که انگار تعریف استانداردی از مقوله «خیانت» در دست دارند.
• خیانت و خدمت و هزاران مفهوم مجرد دیگر از این قبیل، تعریف فی نفسه و درخود ندارند.

• حزب توده را دربار پهلوی خائن می نامید، توده هم دربار را خائن تلقی می کرد.

• نسبیت خدمت و خیانت را نمی توان ندید.


• خمینی که بر فراز طبقات اجتماعی شناور نبوده.

• خمینی نماینده فئودالیسم بوده و لاجرم نماینده روحانیت به مثابه یکی از اجزای طبقاتی فئودالیسم و توجیه گر تئولوژیک فئودالیسم.
• خمینی خادم فئودالیسم و ارتجاع بوده است و خائن به خلق.
• مثل هر کس دیگر که بسان خمینی دیالک تیک خادم و خائن است.
• کسی که تهمت خیانت به دیگری می زند، به احتمال قوی یا چنته اش خالی است و خلأ استدلالی را با تهمت پر می کند و یا قصد عوامفریبی و احیانا خودفریبی دارد.

ما ایرانی ها بهتر است طرز متمدنانه ای از چالش فکری را پیش گیریم،
اگر قصد روشنگری داریم
!
پایان

هماندیشی با فتانه زمانیان (1)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
فتانه زمانیان

طرح نظارت همگانی در زندگی مردم:
دوستان عزیزم اگه یه شب داشتید شام می خوردید و یهو یکی وارد خونتون شد گفت نخور نخور نمکش زیاده یا که رنگ و لعاب نداره و...
اصلا نترسید و هیجان زده نشید.
خواهران و برادران ما خوبیمون رو می خوان
چرا اینقدر قدر نشناسیم ما آآآآااخه؟
من به نوبه خودم از همشون ممنونم اگر اینا نباشن پس ما از کی متنفر باشیم؟


1
میم


• تاریخ طناز!

• تفکری که زن را نیمه انسان تلقی می کرد، بطلان عملی خود را نشان همگان می دهد و به دست خود گور خود را می کند:
• زن ـ به هر بهانه هم که باشد ـ از کنج آشپزخانه بیرون کشیده می شود، ، تا همتراز با مرد ـ در هر زمینه هم که باشد ـ در جامعه عرض اندام کند.
• بالاتر از دست حقیقت، دستی نیست! (دکتر هوشنگ تیزابی)

• طنز تاریخ طناز همین است:
• موش نقب زنی است، تاریخ!
• هرجا که به صخره برخورد، ویراژ می دهد و مسیر عوض می کند:
• سدهای سدید را چه بسا تاریخ به دست خود سد سازان سرسخت از میان برمی دارد.

• چه غول آسا ست، تاریخ طناز!

2
فتانه


• میان اجتماع بودن و سکان کشتی جامعه را در دست گرفتن، هر چند لذت بخش است، اما چه خوب است، اگر انسان به هر قیمتی راضی به هدایت این سکان نشود، چه زن و چه مرد.
• و گاه دخالت بی حد و حصر بانوان ایرانی انسان را به اوج تنفر می کشاند، حتی برای هم جنس!

3
میم

• بیشک.
• نکته مورد نظر ما این است که دیالک تیک خاصی به کار است:
• عقب مانده ترین بخش زنان، زیر عقب مانده ترین پرچم ها (مجاهدین، حزب الله و غیره) به برابری عملی با مردان کشانده می شوند.

• اصلا در آغاز، قرار بر این نبود که حکومت اسلامی زنان مسلح داشته باشد که بسان مردان بجنگند، جنازه مقتولین را حمل کنند و بسان آدمکشان حرفه ای به گورهای دسته جمعی پرت کنند، تفتیش حجاب و عقیده و غیره کنند.
• این کارهای «کثیف» قرار بود که در انحصار جنس مرد باشد و نه نیمه کذائی مرد.
• ولی تاریخ اراده خود را درست زیر حاکمیت زن ستیزان حرفه ای به کرسی می نشاند، زن ستیزانی که همچنان تف به روی زن می کنند و تحقیرش می کنند و آیه و حدیث مبنی بر ناقص العقل بودن زن می آورند.
• علیرغم اینها همه، زن وارد جامعه می شود، آن سان که دیگر و برای همیشه نتوان بر حضورش صرفظر کرد.

• اینکه تضادی بین لایه های مختلف قشر زنان وجود دارد، منطقی است.
• تازگی هم ندارد.
• جامعه، طبقاتی است و طبقه، زن و مرد نمی شناسد.

• ولی همین به میدان آمدن زن و رویاروئی با مردان و زنان خود پدیده جدیدی است، پدیده ای است سد شکن.
• دیگر نمی توان به هیچ ترفندی گفت که «زن اگر وزیر باشد، باید به زیر باشد.»

• در زمان شاه با اعلام آزادی زنان، گامی هر چند فرمال در این زمینه برداشته شد، ولی قبل از همه و بیش از همه، با مقاومت همین بخش جامعه مواجه شد.
• اکنون بدست همین بخش، حضور فرمال زنان در جامعه، محتوای مادی و واقعی ـ عینی کسب می کند.

• تف سر بالا که حریفی بذله گو می گفت، به این می گویند:
• مگر در زمان رسول اکرم، اکرم ها تفنگ به دوش از در و دیوار بالا می رفتند؟
• رجعت به صدر اسلام چه می شود؟

• منظور از طنز تاریخ همین است:
• خندیدن به ریش کوسه ها حتی!
3
فتانه

• ‏متاسفانه گاه ما زنان با پدیده ای رو برو می شویم به نام «کم نیاوردن» که این خود ممکن است عواقب بد و حتی جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد.
• مخصوصا وقتی کمی هم غرور چاشنی اش شود.
• دیگر جایگاه مان را فراموش می کنیم .
• ارزش یک زن بسیار بیشتر از آن است که تفنگ به دوش بگیرد و ظرافت زنانه اش را زیر کارهای خشن مردانه پنهان کند.
• زن یعنی سرچشمه احساس و محبت که باید بنیانگذار عشق باشد.
• زنی که خود سرچشمه خشونت است از توانایی در این زمینه مبراست.
• و من متاسفم به خاطر بانوانی که گاه نمی بینند و درک نمی کنند، جایگاه واقعی خود را.‏

4
میم

• هلری کلینتون، مارگاریت تاچر، مادلین اولبرایت، آنجلا مرکل نیز زن اند، کمتر کسی تف به صورت شان می اندازد و هر کس و ناکس با دیدن شان کلاه از سر برمی دارد.

• هیچکدام از این زنها از در و دیوار بالا نرفته اند، ولی جنگ های وحشتناکی را برافروخته اند و صدها هزار نفر از بنی بشر کشته اند و میلیون ها دختر بچه معصوم را روانه فاحشه خانه های بین المللی کرده اند.

• چیزها را هرگز نباید ایدئالیزه کرد.
• نه شعرا را و نه زن ها را.

• واقعیت این است که فرقی بین زن و مرد وجود ندارد.
• هر زنی نصفش مرد است و هر مردی نصفش زن.
• در اردوگاه های کار اجباری و کوره های آدمسوزی و غیره فاشیسم زن ها در قساوت دست کمی از مردها نداشته اند، همچنان و هنوز نیز دست کمی از مردها ندارند.
• زن را و هیچ چیز دیگر را نباید ایدئالیزه کرد.

• زن هم باید بسان مرد شکم خود و کودکانش را سیر کند و اگر لازم شد به هر کاری تن در می دهد.
• تصور و تصویر فراگیر از زنان ظاهرا وجود ندارد.
• قیاس به نفس حداکثر کاری است که از دست آدم ها برمی آید.

• فراموش نباید کرد که آدم آدم است.
• آدم می تواند در طرفة العینی به ددی درنده بدل شود، اگر شرایط ایجاب کند، خواه زن و خواه مرد، فرقی نمی کند.

• منظور از طنز تاریخ تأیید کردوکار زنان حزب الله و غیره نیست.
• هدف اشاره به سماجت تاریخ است که اراده خود را به هر ترفندی به کرسی می نشاند.

5
فتانه
• حق با شماست.
• اما ما در باره شرایط معمول صحبت می کنیم .
• شرایطی که نیاز به دخالت زن در دستگیری و مبارزه با دیگران نیست.
• شاید اگر شما هم مثل من که هر روز شاهد چنین صحنه هایی هستم بودید، با من هم عقیده می شدید.
• وقتی یک زن به ظاهر حزب اللهی بچه ای را از آغوش مادرش جدا می کنه و مادر رو به خاطر اینکه مانتوش باب دل حاج خانم نبوده راهی ون های گشت ارشاد می کنه .
• این زنان عاطفه دارن؟

6
میم
• مسیر بحث اکنون بکلی عوض شد.
• منظور ما چیز دیگری بود.

• ولی برگردیم به نظرات مطروحه:

• چرا زنان «بظاهر حزب اللهی؟»

• خود همین فرمولبندی، نسبیتی را وارد کردوکار زنان می کند.
• یعنی از تظاهر و ریا و ضمنا از اجباری پرده برمی دارد.

• به همان سان که مردی چاه مستراح مردم را خالی می کند، شاطری در گرماگرم تابستان در گرمای سوزان تنور نان می پزد، پاسبانی مجرمی را به دادگاه می برد، دهقانی خرمن می کوبد، زن پاسبان هم مقررات کشورش را اجرا می کند تا شکم خانواده اش را سیر کند.
• طبیعی است که ایدئولوژی متناسب با فونکسیون خود را هم نمایندگی کند، بسان پاسبان مرد، خواه با ایمان قلبی و خواه به عنوان تقیه و اوپورتونیسم.

• زن در هر صورت پرولتر مضاعف است:
• زن بطرزی دوگانه زیر ستم و استثمار قرار دارد:
• هم در حین کار عصب سوز، و در این مورد بخصوص، خودستیز و کاراکترستیز، استثمار می شود و هم در کردوکار عرقریز و کمرشکن خانه، که کسی ارزش پشیزی هم برایش قائل نمی شود.

• اگر زن ها این کارهای «کثیف» را نکنند، مردها خواهند کرد.
• مسئله ماهیتا حل نخواهد شد.

• انتقاد بهتر است که رادیکال باشد، یعنی ریشه قضیه را هدف قرار دهد، نه شاخه ها را، نه مهره ها را.
• خود حجاب باید ریشه یابی شود.

• دلیل حجاب را کسی بررسی نمی کند.

• ولی به بهانه شرکت زنان در کار اجتماعی و ایفای نقش معینی، تازیانه دیرآشنای تحقیر فرود می آید.
• حتی چه بسا تحت لفافه دفاع از حقوق زنان.
• کلی طنز و جوک و غیره هم حواله «حاجی خانم ها» می شود.

• مرد می تواند تفنگ بدوش از در و دیوار بالا رود، مسئله ای عادی است.
• ولی وقتی «نیمه ناقص العقل، نصفمرد» همین کار را انجام دهد، تندبار تمسخر فرومی بارد.

• این هم نوع مدرنی از زن ستیزی است.
• این هم نوع مدرنی از زن ستیزی مستور آلوده به عوامفریبی است.
• چون این زن ستیزی با ژست دفاع از حقوق زنان صورت می گیرد.

• خیلی ها حتی فکر می کنند که حل مسئله حجاب «تنها راه رهائی» است.

• دیالک تیک زن ستیزی غریبی با غرشی غریب بکار افتاده است:
• طبقه حاکمه، هم ساده ترین حقوق زنان را پایمال می کند و هم به دست خود زنان همین کار را انجام می دهد:
• یعنی عملا وحدت ارگانیک زنان را تخریب می کند.
• میان زنان تفرقه می اندازد.
• بخشی از زنان را به خودستیزی وامی دارد، یعنی پرولتاریای مضاعف زن را به جان همجنسان همطبقه خود می اندازد تا مبارزه طبقاتی پرولتری فراموش شود و مسئله چند و چون دیده شدن موئی و چشم و ابروئی عمده شود و مسئلة المسائل گردد.
• اوپوزیسیون راستگرا نیز همین کار طبقه حاکمه را به شیوه خاص خود انجام می دهد.


زن در هر صورت دو شقه می شود.
پایان

و آنگاه که باز جنگ آغاز شد،

زنان همگی ـ یکدل و یکزبان ـ گفتند: «نه!»

پنداشتی از فردا

اریش کِستنر
برگردان آذر
سرچشمه:
فیس بوک آذر نعیمیان

اریش کستنر (۱۸۹۹ ـ ۱۹۷۴)
نام مستعار ملشیور کورتز
نویسنده، شاعر، فیلم ‌نامه‌ نویس و طنزپرداز آلمانی
نویسنده قصه های کودکان
مؤلف آثار بیشمار


برای زنانی که در فیس بوک در شمار دوستان من هستند

و آنگاه که باز جنگ آغاز شد،

زنان همگی
یکدل و یکزبان گفتند:
« نه! »

و درها را
به روی برادران و پسران و شوهران
فروبستند.


پس آهنگ سرزمین های دیگر کردند
به سرای سرهنگ ها ریختند،
با چوب وچماق در دست.


و از خانه بیرون کشیدند،
و هر یک را
که فرمان جنگ داده بود،
با چوب بر لمبرش کوبیدند.


بانکداران و کارخانه داران را

تیمسارها ووزیران را
چنان کوبیدند که
چوب ها شکستند ودو نیم شدند


و بسیاری از گزافگویان
خاموشی گزیدند.


در همۀ سرزمین ها
آوای جیغ بلند بود
و دیگر
در هیچ جا جنگ نبود.


زنان آنگاه به خانه ها بازگشتند
نزد برادر، پسر وشوهران

و گفتند که جنگ پایان یافت.

مردان از پنجره ها به بیرون نگریستند

و به زنان هیچ نگاه نکردند.

پایان
ویرایش شعر از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

قوانین دیالک تیک ماتریالیستی (7)

وحدت و «مبارزه» اضداد (7) (بخش آخر)
پروفسور گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

12

• تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در جوامع منقسم به طبقات باید از طریق انقلاب سیاسی و اجتماعی حل شود.

13

• این تضاد اما در سوسیالیسم از طریق اقدامات اقتصادی ـ سیاسی بموقع از سوی حزب و دولت سوسیالیستی مرحله به مرحله حل می شود.

14

• در جوامع سوسیالیستی تضادهائی هم وجود دارند که خاص آن جوامع اند و بر مبنای مناسبات تولیدی سوسیالیستی پدید می آیند:
• به عنوان مثال، تضاد میان فرم های مختلف مالکیت سوسیالیستی در صنعت و کشاورزی.

V
قانون وحدت و «مبارزه» اضدا در عرصه شناخت بشری

• قانون وحدت و «مبارزه» اضداد فقط قانون اصلی عام ساختار، حرکت و توسعه سیستم های مادی در طبیعت و جامعه نیست، بلکه قانون اصلی توسعه شناخت بشری، تئوری های علمی و غیره نیز است.

1

• به قول کلاسیک های مارکسیسم، کرد و کار معرفتی انسانی ـ بطور کلی ـ در چارچوب تضادهای زیر انجام می گیرد:

الف

• در چارچوب «تضاد میان توان معرفتی درونی نامحدود انسانی و بود واقعی او در محدودیت خارجی انسان شناسنده و محدودیت معرفتی او.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 113)

• (دیالک تیک توان معرفتی درونی نامحدود انسانی و بود واقعی انسانی، انسان شناسنده ای که بلحاظ خارجی و معرفتی محدود است. مترجم)

ب

• در رابطه تضادمند میان حقیقت نسبی و حقیقت مطلق

2

• توسعه تئوری های علمی از طریق غلبه بر تصورات و استنباطات کهنه صورت می گیرد که تنها برای شرایط معینی درست بوده اند.

3

• تضاد میان نتایج مشاهده و دانش منتج از تجربه از سوئی و فرضیه ها، تئوری ها و غیره موجود از سوی دیگر کردوکار معرفتی انسانی را همواره به پیش می راند.

• (دیالک تیک نتایج مشاهده و دانش منتج از تجربه ـ فرضیه ها، تئوری ها و غیره. مترجم)

4

• تضاد یاد شده در مسیر توسعه پراتیک علمی و شناخت علمی بطور لاینقطع حل و تشکیل می شود.

5

• قانون وحدت و «مبارزه» اضداد در مورد کلیه فرم های حرکت ماده صادق است.

6

• اهمیت معرفتی ـ نظری و متدئولوژیکی اصلی قانون وحدت و «مبارزه اضداد» برای پژوهش علمی و کردوکار عملی انسان ها به دلایل زیرین است:

الف

• قانون وحدت و «مبارزه اضداد» قناعت به مشاهده نمود خارجی چیزها، روندها، سیستم ها و غیره بخصوصی را توصیه نمی کند.

ب

• قانون وحدت و «مبارزه اضداد» خواهان کشف حرکت و توسعه چیزها، روندها و سیستم ها و غیره می شود.

ت

• قانون وحدت و «مبارزه اضداد» خواهان کشف قوانین حرکتی و تکاملی چیزها، روندها و سیستم ها و غیره می شود.

پ

• قانون وحدت و «مبارزه اضداد» خواهان کشف نیروهای محرکه توسعه چیزها، روندها و سیستم ها و غیره می شود، یعنی خواهان کشف تضادهای درونی آنها می شود.

7

• از این رو، طرز تفکر دیالک تیکی با طرز تفکر متافیزیکی تفاوت اصولی دارد:

الف

• طرز تفکر متافیزیکی چیزها، روندها، سیستم ها و غیره را عمدتا در حالت ایستای آنها مورد توجه قرار می دهد و قادر به کشف تضادهای درونی آنها نیست.

ب

• به قول کلاسیک های مارکسیسم، «تا زمانی که ما چیزها را در حالت سکون، مرده، ایزوله، هر یک برای خود، به صورت اشیائی که در جوار همدیگر و یا پشت سر همدیگر قرار دارند، مورد توجه قرار دهیم، آنگاه به تضادی بر خورد نمی کنیم.

ت

• آنگاه ما حداکثر به کشف ویژگی های معینی نایل می آییم که برخی از آنها با هم شباهت و برخی دیگر با هم تفاوت و برخی با همدیگر تضاد دارند، اما این ویژگی ها چنان جلوه می کنند که گوئی میان چیزهای مختلف تقسیم شده اند، یعنی چیزها هیچ تضادی در بطن خود ندارند.

پ

• تا آنجا که این حیطه مشاهده کفایت کند، تا همانجا هم ما می توانیم بکمک طرز تفکر متداول متافیزیکی روزگار بگذرانیم.

ث

• اما اگر ما چیزها را در حرکت، تغییر، زندگی و تأثیر متقابل آنها مورد توجه قرار دهیم، بلافاصله به تضادها برخورد می کنیم.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 112)
8

• استفاده از قانون وحدت و «مبارزه» اضداد در کردوکار عملی و معرفتی اما نباید بطور کلیشه ای صورت گیرد:
• در وهله اول باید خودویژگی تضادهای روندها و سیستم های مورد نظر کشف شوند، یعنی همواره با تحلیل مشخص و همه جانبه روند و سیستم همراه باشند.

9

• این امراز آن رو مهم است که انسان کوشا، فعال و عمل کننده باید بتواند بر اساس تضادهای شناخته شده و خودویژگی آنها راه حل های خاصی برای حل آنها، برای هدایت آگاهانه روندهای توسعه در طبیعت و جامعه پیدا کند.

10

• «تجزیه امر واحد و شناخت اجزای متضاد آن ... ماهیت دیالک تیک را تشکیل می دهد:


الف
• یکی از ماهیت های دیالک تیک را
ب
• یکی از ماهیت های اصلی دیالک تیک را
ت
• ویژگی و جنبه اصلی دیالک تیک را.»
• (کلیات لنین، جلد 38، ص 338)
11

• قانون وحدت و «مبارزه» اضداد طبقه کارگر و حزب انقلابی او را موظف به تحلیل مشخص تضادهای خاص هرمرحله از مبارزه می کند، تا بر اساس آن استراتژی و تاکتیک لازم برای حل آنها را در راستای منافع صلح و سوسیالیسم تدوین کند.

مراجعه کنید به دیالک تیک، تضاد، کیفیت و کمیت، نفی نفی، توسعه، ضدیت، قطبیت
پایان
ادامه دارد

۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

سیری در شعری از فتانه زمانیان (1)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
فتانه زمانیان


دلم خوش بود، در آشفتگی های جهان خود
تو را دارم
ولی این دل ـ بناحق، بر عبث ـ خوش بود


سرا پا غرق در رؤیا
زچشمانت شراب عشق نوشیدم


به انگشتان رنجورم
زدم شانه خم زلف سیاهت را
ولی افسوس، اینها در خیالم بود


زدم انگشت را بر چشم
ز چشمم خواب غفلت رفت


جهانم پر شد از آشوب و از بیداد
لبم خندید


دلم ـ گریان ـ نگاهش کرد
و من ساکت
پر از «ای کاش های» خود


نشستم گوشه ای در انتظار ماه
که دردم را به او گویم.


• این بهترین شعری است که فتانه تاکنون سروده اند.
• شعری بلحاظ ساختار بی عیب و نقص، سنجیده، اندیشیده و زیبا.

• عیب مضمونی این شعر ـ مثل اکثر اشعار شعرای فارسی زبان ـ در از خود بیگانگی شاعر است:
• شاعر در جست و جوی نجات دهنده اند، ولی نه در آئینه (فروغ فرخزاد)، بلکه در دیگری:
• دیگری ئی که چه بسا اگر برابر با شاعر نباشد، بمراتب گرفتارتر و حتی ترحم انگیزتر از خود او ست.

• لطمه تربیتی اشعار ایرانی به همین دلیل است:
• بی اعتنائی به خودمختاری فرد فرد انسان ها
• بی اعتنائی به اتکاء به نفس
• بی اعتنائی به اعتماد به نفس
• بی اعتنائی به خوداندیشی، خودمختاری و خودرهانی!


پایان

چاله ها و چالش ها (200)

مسعود نقره کار
روشنفکر: مرغ عروسی و عزا
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com

روشنفکر یک قشر اجتماعی است!
شین میم

• مفهوم روشنفکر را و هر مفهوم و مقوله علمی و فلسفی دیگر را نمی توان تحت اللفظی معنی کرد و عملا تحریف نکرد.

• روشنفکر یک جمع همگون و یکدست و مفید و مثبت نیست.

• هر طبقه اجتماعی روشنفکران خاص خود را دارد:
• هم هایدگر روشنفکر بود، که تمیزش از هیتلر دشوار بود و فاشیسم را تئوریزه می کرد و هم برتولت برشت و چارلی چاپلین و غیره روشنفکر بودند و بر ضد فاشیسم مبارزه می کردند.

• این سر تیتر دکتر نقره کار از بنیان نادرست است و اگر از سر ندانستن نباشد، خودفریبانه و خدا نکرده عوامفریبانه است.

• «جامعه شناسی دانش» و دیگر مکاتب وابسته به امپریالیسم نیز از «روشنفکر به مثابه قشر یکدست و همگون شناور بر فراز جامعه و طبقات اجتماعی» دم می زنند.

• اما از این خبرها نیست:
• هم جلال آل احمد روشنفکر بود که زمینه تئوریکی لازم برای نزول فوندامنتالیسم را هموار می کرد و هم به آذین روشنفکر بود که دیکتاتوری نعلین را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران سخنرانی می کرد.
• هم عبدالکریم سروش روشنفکر است، هم دکتر نقره کار و هم دکتر احمدی نژاد
• هم نگهدار روشنفکر است، هم هادی غفاری و هم آیت الله خامنه ای.

• هم خانم رجوی روشنفکر اند، هم خانم رجبی.
• خانم رجبی چه بسا روشنفکرتر از خانم رجوی اند.
• چون ایشان هم کتاب می نویسند و هم کتاب منتشر می کنند.


پایان

سیری در داستان تکاندهنده ی کوتاهی (1)

اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 7 ساله اش تكه سنگي را برداشت و بر روي بدنه اتومبيل خط انداخت.
مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد، بدون اینكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه کرده است.
در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انگشت دست پسر قطع شد.
وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد، از او پرسيد:
"پدر كي انگشت هاي من در خواهند آمد؟"
مرد آنقدر مغموم بود كه هیچي نتوانست بگويد.
به سمت اتوبيل برگشت وچندين باربا لگد بدان زد.

حيران و سرگردان از عمل خويش رو به روي اتومبيل نشسته بود و به خطي كه پسرش روي آن انداخته بود، نگاه مي كرد.
پسرک نوشته بود:

«دوستت دارم پدر!»

مرد ـ روز بعد ـ دست به خودكشي زد.

خشم و عشق حد و مرزي ندارند.
عشق را انتخاب كنيد، تا زندگي دوست
داشتني باشد و اين را به ياد داشته باشيد كه
اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

امروزه اما، انسان ها برای استفاده اند و اشياء برای دوست داشتن!

فراموش مکن، هرگز در تمامت عمرت که

اشياء براي استفاده اند و انسان ها براي دوست داشتن!

مراقب افكارتان باشيد كه تبديل به گفتارتان مي شوند!
مراقب گفتارتان باشيد كه تبديل به رفتار تان مي شود!
مراقب رفتار تان باشيدكه تبديل به عادت مي شود!
مراقب عادات خود باشيد که شخصيت شما را می سازند!
مراقب شخصيت خود باشيد كه سرنوشت شما را رقم می زند!


پایان
ویرایش متن از تارنمای دایرة المعارف روشنگری


سرچشمه:
صفحه فیس بوک
نیما خسروی


تحلیل واره ای از میم حجری

• اولین قصه کوتاه خارق العاده ای که خوانده ایم، قصه ای بود که تحت عنوان «سگ ها و آدم ها» منتشر کرده ایم و باید روزی تحلیلی بر آن بنویسیم.

• گاهی قصه کوتاهی تأثیر نیرومندتر و پابرجاتری بر ضمیر و روان آدمی می نهد، تا رمانی بزرگ!

• این داستان که نیما خسروی ارزانی هر رهگذر کرده اند، نیز قصه ای از این دست است:
• قصه ای است که ذره ذره ضمیر و روان آدمی را به آشوب می کشد و سنگی بر سنگی که سهل است، سنگریزه ای بر سنگریزه ای آرام نمی ماند.

• تحلیل قصه غول آسائی از این دست، آسان نیست.

• چرا؟

• شاید به این دلیل که احساس و عاطفه دیوانه وار اسب می تازد و بر خرد اندیشنده راه می بندد و بدون خرد اندیشنده نمی توان به تحلیل چیزی نشست.

ادامه دارد

تمرین تفکر مفهومی (82)

دیالک تیک بمبز و بونبونز
تسخیر قلب و مغز ملت ها
دیالک تیک تهدید و تطمیع


سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 24 ـ 25)
بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود، نعمت ناسپاس


شین میم شین

• معنی تحت اللفظی:
• عظمت خود را نعمت الهی تلقی کن!
• اگر نسبت به این نعمت ناسپاس باشی، نعمت یاد شده زایل خواهد شد.

• سعدی در این بیت، چندین دیالک تیک مختلف را بسط و تعمیم می دهد.

1
بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود، نعمت ناسپاس

• سعدی طبق معمول، یونیورسال ترین (عام ترین) دیالک تیک هستی را برای اقناع شاه و خواننده به خدمت می گیرد:
• او دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک نعمت و سپاس بسط و تعمیم می دهد و اخطار منطقی ـ دیالک تیکی خود را مثل پتکی بر کله مخاطب می کوبد:

• بدون داد، ستدی در کار نیست:
• بدون سپاس، نعمتی داده می شود و اگر داده شد، به محض ناسپاسی واپس گرفته می شود.

• در قاموس سعدی، خدا را حتی از دیالک تیک داد و ستد گزیری نیست:
• حتی در روز محشر، تهیدست با کله به قعر دوزخ افکنده می شود.

• خدا ـ بزعم سعدی ـ بورژوا ترین بورژواها ست، تاجرترین تاجرها ست!

• از همین هشدار بی چون و چرای هراس انگیز سعدی می توان دریافت که او برای «عدل» سلاطین چه ارزش تعیین کننده ای قائل است.
• در جاهای دیگر، لحن او حتی برنده تر و کوبند تر می گردد و شبان را با گرگ مقایسه می کند:
• سلطان را با بیگانه دشمنخو!

2
بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود، نعمت ناسپاس

• سعدی در این بیت، ضمنا دیالک تیک بیم و امید را به شکل دیالک تیک تهدید و تطمیع (زوال نعمت و نعمت) بسط و تعمیم می دهد.

3
بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود، نعمت ناسپاس

• سعدی از سوی دیگر، بطرزی مسکوت و بی کمترین کلامی حتی، دیالک تیک تهدید و تحمیق را بدقتی خارق العاده سوهان می زند و در اخیتار طبقه حاکمه و دربار می گذارد:
• بر سر «نیزه» می توان نشست، با «سرنیزه» اما نمی توان حکومت کرد!

• بدون عوامفریبی توأم با قلدری و زورگوئی نمی توان حکومت کرد!

• به قول تئوریسین های دهندریده امپریالیسم درنده، باید مغز و قلب ملت ها را همزمان تسخیر کرد:
• ضمن کشتار بی رحمانه و حتی رادیو اکتیو سپاه پرچم سفید به دست، برای کودکان پا برهنه عراقی و افغانی باید آب نیات و آدامس امریکائی به «سوقات» برد تا ببینند که امپریالیسم علاوه بر بمب ویرانگر، بنبونز (آب نبات) خوشمزه هم دارد.

• سعدی کما فی السابق، با یک تیر سه نشان می زند:

1

• او اولا به توده و اوپوزیسیون ضد فئودالی خط و نشان می کشد که «بزرگان»، نه به میل خود، بلکه بنا بر مشیت الهی و چه بسا علیرغم میل باطنی خویش به قدرت و سلطنت رسیده اند و حمله به فئودالیسم به معنی طرفداری از ابلیس و خداستیزی است:
• سلطنت نعمت و موهبتی است، الهی.
2

• ثانیا به خود طبقه اشراف بنده دار، فئودال و دربار درس تظاهر به نماینده خدا و مدافع شرع اسلام بودن می دهد.
• زیرا به زور سر نیزه و تحمیق آسانتر و طولانی تر می توان حکومت کرد.

3

• ثالثا با استناد به قانون جهانشمول داد و ستد به تهدید طبقه حاکمه می پردازد:
• اگر داد پیشه نکنی، اگر قدرناشناسی و ناسپاسی کنی، نعمتت زایل خواهد شد.

• این به معنی به صدا در آوردن تردستانه ناقوس خطر است.

• غریو این ناقوس را فقط اعضای طبقه حاکمه می توانند بشنوند.

• گوش توده، قادر به شنیدن آن نیست.

• ترجمه تئوریکی مصراع «که زایل شود نعمت ناسپاس»، عبارت از این است، که اگر دیالک تیک تهدید و تحمیق رعایت نشود، اگر نبرد ایدئولوژیکی فراموش شود، اگر مذهب به عنوان اهرم معنوی قدرت به خدمت گرفته نشود، طبقه متوسط با توسل به آموزش های اهل طریقت و عرفان قیام دهقانی را بند از پای بر خواهد داشت و سربازان شاه موضع عوض خواهند کرد و سینه اشراف و اعیان را نشانه خواهند رفت.

• در ابیات بعدی بلافاصله صراحت بیشتری به رهنمود پیشین جاری می شود:

سعدی
اگر شکر کردی بر این ملک و مال
به مالی و ملکی رسی بی زوال

وگر جور در پادشایی کنی
پس از پادشائی گدائی کنی

• سعدی پس از دادن اخطار، دست و دل بازانه وعده و وعید می دهد، بی آنکه کسی بپرسد، که تو از کجا می دانی و به چه حقی خود را به جای خدا می گذاری و از کیسه خلیفه می بخشی؟


در این دو بیت، توسعه و تعمیم دیالک تیک بیم و امید به شکل دیالک تیک تهدید و تطمیع به وضوح تمام دیده می شود.
پایان

چاله ها و چالش ها (199)

مونا غانم
مصاحبه کارین لویکه فلد در دمشق با
مونا غانم عضو رهبری جنبش "کشورسوریه را بسازیم" و نیز عضو فعال ایجاد "ساختاری دموکراتیک برای حقوق زنان" در سوریه

یونگه ولت
ترجمه رضا نافعی
سوریه، آزمونی برای جنگ جهانی سوم؟
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de

ربابه


• خانم محترم چنان از مسائل سوریه تحلیل ارائه می دهند که انگار در کره مریخ نشسته اند.
• تضاد ملتهب را امری داخلی جا می زنند که انگار از هزار سال پیش وجود داشته و بر برنامه ریزی و حمایت رسانه ای ـ نظامی ـ جاسوسی ـ عملیاتی ـ تروریستی وسیع امپریایلسم و ایادی اش حتی اشاره ای نمی کنند.

• انگار لیبی وجود نداشته و درسی برای آموختن از آن وجود ندارد.
• انگار یوگوسلاوی از اول نبوده و و تئوری بالکانیزاسیون به گوش کسی نرسیده است.

• خانم عزیز شباهت عظیمی به خانم ها و آقایان عزیزتر خودمان دارند.

منافع طبقاتی می تواند آدمی را چنان کر و کور و لال کند که انگار کر و کور و لال مادرزاد بوده است.
این هم درس دیگری است که باید بنی بشر دیر یا زود بیاموزد.
پایان

پرسونالیسم (شخص گرائی)

فریدریش اشلایرماخر (1768 ـ 1834)
تئولوگ پروتستانی
فیلولوگ کهن
تئوریسین دولتی
سیاستمدار کلیسائی
پداگوگ
مترجم آثار افلاطون به آلمانی
مؤسس هرمه نویتیک نوین


پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین

• پرسونالیسم (شخص گرائی) یک واژه لاتینی است.

1

• پرسونالیسم عنوانی است برای اعتقاد به خدای شخصی (ته ئیسم) که که توسط اشلایرماخر مطرح و از سوی گوته و فویرباخ مورد استفاده قرار گرفته است.
• پرسونالیسم در مغایرت با پانته ئیسم (همه خدائی) قرار دارد.

• مراجعه کنید به ته ئیسم، پانته ئیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2

• پرسونالیسم عنوانی است برای فرمی از فلسفه ایدئالیستی ـ ذهنی، آگنوستیسیستی و شدیدا مذهبی بورژوائی واپسین.

• مراجعه کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، ایدئالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3

• پرسونالیسم اغلب در قرابت با مذهب پروتستانی بوده است.

4

• پرسونالیسم عمدتا در سه فرم زیر مطرح بوده است:

الف

رالف تیلر فله وینگ (1871 ـ 1960)
کشیش، فیلسوف، پروفسور امریکائی
نماینده پرسونالیسم امریکائی (همراه با برایتون، هوکینگ)

• در ایالات متحده آمریکا ـ بمثابه فرقه ای از پراگماتیسم ـ به نمایندگی باون و اکنون برایتمن، هوکینگ، فله ولینگ

• مراجعه کنید به پراگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ب

• در آلمان ـ بمثابه آموزش پسیکولوژیکی ـ پداگوژیکی (روانشناسنه ـ تربیتی) ـ به نمایندگی اشترن و پرسونالیسم انتقادی

ت

• در فرانسه ـ بمثابه فرقه ای از اگزیستانسیالیسم مسیحی به نمایندگی مونیه ر، لوسن، بردژاژف

• مراجعه کنید به اگزیستانسیالیسم مسیحی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5

• در کانون توجه کلیه فرم های پرسونالیسم مفهوم «پرسون» (شخص) قرار دارد:

الف

• شخص در پرسونالیسم به عنوان فرد واقعی انسانی بکار نمی رود.

ب

• شخص در پرسونالیسم به عنوان یک معیار اجتماعی ـ تاریخی بکار نمی رود.

ت

• شخص در پرسونالیسم به مثابه موجودیتی روحی بکار می رود، که بر پایه فعالیت درونی خویش عمل و ارزیابی می کند.

پ

• شخص به این معنا، علت اولیه کل واقعیت طبیعی و اجتماعی تلقی می شود.

6

• بدین طریق واقعیت عینی از دیدگاه پرسونالیسم در آخرین تحلیل عبارت است از همبودی از «اشخاص» («ارواح ») که دارای اراده و خودآگاهی اند.

• در جهان بینی دکتر شریعتی نیز ایده ای شبیه بدان یافت می شود.

7

• در قاموس پرسونالیسم، «عالی ترین شخص» خدا ست:
• خدا بمثابه انسان واره خالق واقعیت.

8

• در قاموس پرسونالیسم، طبیعت حلقه واسط میان انسان و خدا ست و همزمان نشانگر مؤثریت «عالی ترین شخص»

9

• پرسونالیسم بطور کلی در متافیزیک افکاری را از ایدئالیسم عینی به عاریه می گیرد.

10

خصلت ایدئالیستی ـ ذهنی و گرایش اگنوستیسیستی پرسونالیسم آمریکائی را می توان در تئوری شناخت آن با سمتگیری پوزیتیویستی باز شناخت.

11

• در پرسونالیسم امریکائی، تفکر انعکاس واقعیت عینی نیست، بلکه واکنش صرف نسبت به چیزها و ابزار عمل است.

12

• درکانون استدلال پرسونالیسم آمریکائی عرصه های زیرقرار دارند:

الف
• تاریخ
ب
• جامعه شناسی
ت
• اخلاق
پ
• مذهب.

13

• بدین طریق، گرایش سیاسی ارتجاعی و علم ستیز پرسونالیسم آشکار می گردد :

الف

• در قاموس پرسونالیسم امریکائی، دینامیسم (پویائی) تاریخ عمدتا ناشی از عمل مبتنی بر خواست و اراده صرف «اشخاص» همیشه همان قلمداد می شود.

ب

• توسعه و تکامل اجتماعی بالنده و بی وقفه مورد انکار قرار می گیرد.

ت

• پیشرفت در تاریخ مورد انکار قرار می گیرد.

پ

• عملکرد قوانین عینی اجتماعی مورد انکار قرار می گیرد.

ث

• قابل شناسائی بودن حوادث اجتماعی مورد انکار قرار می گیرد.


پایان