۱۳۹۱ تیر ۱۰, شنبه

آه از آبی آن آب زلال

گزاره های سورئال و نگاره های دیجیتال

دکتر علی رضا ربیع
فیلسوف، شاعر، نویسنده، نقاش
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
گروه موسوم به
کارگاه شعر پارسی


نوستالژی - 2

• دستی از پنجره بیرون می رفت
• نوری از کرکره پائین افتاد

• دیدی از پرده به پنهان پر زد
• یک عصا بر در آهن کوبید.

• سایه ای - بی صاحب - در اوج شکوه - در تاب خیابان پیچید
• فال بینی کف دست چمنِی را می دید

• سنگ هشتی
به رخ کاشی دالان خندید

• یک کبوتر به سر پا شویه

• گربه از پشت کبوتر به براق
• آه از آبی آن آب زلال.

پایان

سیری در شعری از شیوا فیروزی چکامه سرا (3)

توانا بود، هر که دانا بود!

یارییم کن تا بتوانم این جاده را با پایی شکسته سپری کنم.
هنوز دستانم توانایند، وقتی که چشمی هست که نگاهشان کند.
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
شیوا فیروزی چکامه سرا

1

• در طی سه دهه اخیر در ایران، طرز نگارشی خردستیز رواج یافته که به احتمال قوی، از طرز نگرشی خردستیز سرچشمه می گیرد:

• طرز نگارشی «نویسنده ستیز» و «خواننده ستیز»!

• طرز نگارشی که به تخریب تفاهم و تفهیم اندیشه منجر می شود!

• طرز نگارشی خودستیز،
که دیواری عبث در برابر تبادل ایده و اندیشه می کشد.

• سدی در برابر نور که روشنگری را دشوار می سازد.

• شاید بهتر آن باشد که بر ضد این بدعت فرهنگستیز مقاومت بخرج داده شود، اگرچه مقاومت دردسرزا ست.


2
مثال
• شاعره ای در شعری نوشته بود:
• «کرکرهاش»

• خیرخواهی گفته بود:
• «ایکاش، «کرکره اش» نوشته بودید تا «کرکر» هاش خوانده نشود.»

• چنان بر خیرخواه بیگناه تاختند که بی کمترین درنگ، جا زد و درجا غسل توبه ریخت و تواب شد.


• «یارییم» اگر «یاری ام» نوشته شود، شاید به خواننده شعر در تفهیم منظور شاعر کمک کند.


3
یاری ام کن تا بتوانم این جاده را با پایی شکسته سپری کنم.

• برای هر هدفی وسیله ای لازم است و لذا همه جا از دیالک تیک وسیله و هدف سخن می رود.

• از دیالک تیک بطور کلی، گریزی و گزیری امکان پذیر نیست.

• بدون وسیله نمی توان به هدفی رسید:

• بدون پای سالم (وسیله) نمی توان جاده ای را طی کرد و به مقصد و مقصود رسید. (هدف)

• بهتر آن است که قبل از شروع به رهنوردی، وسیله اساسی ان، یعنی پا معالجه شود تا سفر امکان پذیر گردد و رهنورد از عصای جامد و جاندار بی نیاز باشد و فاتحه ای بلند بر منت جماد و جانور و انسان بخواند.

4
هنوز دستانم توانایند، وقتی که چشمی هست که نگاهشان کند.

• شاعر برای توانائی دست های خویش، پیش شرط تعیین می کند:
• پیش شرطی خارجی!
• پیش شرطی در بیرون از خویشتن خویش!

• دست های شاعر به شرطی توانایند که چشم بیننده ای باشد و نگاه شان کند.

• منبع توانائی دست های شاعر و عملا خود شاعر
در سوبژکتی دیگر است، در بیگانه است، حتی اگر بیگانه بهترین دوست تلقی شود.


• چنین نگرش و بینشی علیرغم داشتن هسته ای معقول، معیوب است.

• چرا؟

• برای اینکه چنین نگرش و بینشی بر خودبیگانگی شاعر مبتنی است:
• شاعر منبع توانائی را نه در خویش، بل در بیگانه می جوید.

• یعنی از توان بالقوه خویش بی خبر است.

• و لذا قادر به بالفعل کردن قوه ی بالقوه خویش نیست!

5
حکیم سرخ طوس
توانا بود، هر که دانا بود!

• حکیم کمونیست طوس اما نظر بکلی دیگری دارد:
• بنظر او توانائی در دانائی است!

• دانائی منبع توانائی است!

• صدها سال پس از مرگ حکیم طوس، نظر مطلقا مستدل و علمی او را حکیمی سرخ در قلب اروپا مو به مو تکرار خواهد کرد:
• ایده و اندیشه با نفوذ در توده به قدرت مادی بدل می شود!

• برای توانائی عملی به دانائی نظری نیاز مبرم است!
• دانائی منبع توانائی است!

• حکیم فرزانه دیگری قبل از او گفته بود:
• آزادی درک ضرورت است!

• بنی بشر به اندازه درک قانونمندی های عینی هستی، مختار و آزاد است:

• دیالک تیک جبر و اختیار!
• دیالک تیک ضروت و آزادی!


خر نمی تواند خودمختار باشد، نمی تواند آزاد باشد!
پیش شرط آزادی و اختیار، دانائی است!

شاعر

• گاهی عضوی می شکند و تو همچنان باید بروی!
• گاهی نیاز است که کمک شوی تا بتوانی بروی!
• گاهی خرد در تو کم می شود و ناچاری فریاد کنی!
• گاهی از خودت بیگانه می شوی، چون همانند همه، انسانی، با تمام عیوب انسانی

میم

• منظور از «هسته معقول» نیز تا حدودی همین بود، البته نه در این حد کمال ایدئال که شما فرمولبندی کرده اید.

• همه این حالات استثنائی قابل تصور و مقبول اند، ولی استثناء اند.

• در دیالک تیک استثناء و قاعده، نقش تعیین کننده همیشه و همه جا از آن قاعده است و نه استثناء.

• استثناء یک در یکهزار اعتبار دارد.

• با طناب استثناء نمی توان به چاه داوری اندر شد و سالم و سلامت از چاه بیرون آمد.


• آنچه ـ بویژه در فرهنگ هومانیسم و در فلسفه روشنگری در عصر جدید ـ عمده و تعیین کننده است، اتکاء به نفس انسانی است.

• اعتماد به خرد رهائی بخش است.
• ایمان به خویشتن خویش است.
• پرهیز از وابستگی است، به هر بهانه و دستاویزی هم که باشد.

• در فلسفه کلاسیک آلمان (کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و غیره) خودمختاری (استقلال اندیشه و عمل) انسانی اصل خدشه ناپذیری است.

• شکی نیست که در مسیر سنگلاخ زندگی به همراه و همنفسی نیاز است.
• به همراهی و همبائی و هماندیشی و هماموزی و همیاری نیاز است.
• ایندو اما با هم منافات ندارند، بلکه دیالک تیکی را تشکیل می دهند و همدیگر را مشروط می سازند:
• دیالک تیک فرد و جامعه را
• دیالک تیک عضو و همبود را
• دیالک تیک جزء و کل را

• ولی هر کس باید قبل از همه ی این فاکتورها، به قول شاعری در شعری، «خودی دیگر از خود» بسازد!
• خودی طراز نوین از خود بسازد!
• خودی خوداندیش و خودمختار از خود بسازد که لیاقت هماندیشی و همبائی و همراهی و همکاری داشته باشد.

• در مقوله انتظار که شیوا ـ بطور ضمنی ـ در شعری به نقد کشیده، ضمن نقد انتظار همه این گشتاورها به نقد کشیده می شوند.
• نقد انتظار به معنی دفاع از خوداندیشی و خودمختاری و خودرهانی است.

• شکی نیست که برای رهائی از هر نوع وابستگی به تشکیل همبود و همبستگی و کمک متقابل نیاز است.
• ولی برای «خودی دیگر از خودسازی» در همه پله های توسعه اجتماعی، آلترناتیو و بدیلی وجود ندارد:

• هرکس اول باید کسی باشد تا برای بنای مشترک «جامعه و جهانی دیگر، از جامعه و جهان موجود» کسانی همتراز خود بیابد و یا حتی بسازد، تربیت کند.
• جامعه و جهان را همیشه و همه جا سوبژکت انسانی می سازد و برای سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی، فاعلیت) انسانی بدیل و برابرنهادی وجود ندارد.
• جامعه بهتر را انسانی می سازد که همزمان خود را ساخته است و می سازد.
• به قول شاعر، «خودی دیگر از خود» ساخته و مدام می سازد.
• راز بالندگی و شکوفائی جامعه بشری همین است!

پایان

دیالک تیک منطقی ـ تاریخی (1)

پیشکش به برادرم
امیر نیک آئین


پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
برگردان شین میم شین

• منطقی و تاریخی، مقوله هائی اند، که در وحدت با هم از قانونمندی دیالک تیکی شناخت انسانی حکایت می کنند.

1

• منظور از مقوله منطقی در دیالک تیک منطقی ـ تاریخی، شناخت نظری (شناخت تئوریکی) است که قانونمندی های شیئ مورد نظر را در فرم مجرد و منظم (سیستماتیک) منعکس می کند.

2

منظور از مقوله تاریخی، برعکس، شناخت و بازتولید پیدایش و توسعه شیئ مورد نظر است.

3

• وحدت منطقی و تاریخی در روند شناخت، بیانگر آن است که واقعیت عینی حاوی قانونمندی دیالک تیکی عام است.

• (این بدان معنی است که واقعیت عینی از قانونمندی عینی برخوردار است.
• فی نفسه قانونمند است و نه فاقد قانونمندی عینی.
• درست به همین دلیل است که می توان واقعیت عینی را در همه فرم های وجودی آن، یعنی در همه فرم های حرکت ماده (طبیعت، جامعه و تفکر) شناخت و تغییر داد. مترجم)


4
جنبه های سه گانه
دیالک تیک منطقی ـ تاریخی

الف
جنبه اول

1

• جنبه های منطقی و تاریخی در شناخت هم در عمل معرفتی (شناختین) فردی و هم در توسعه شناخت کلی انسانی در تأثیر متقابل مدام با همدیگر قرار دارند.

2

• بررسی تئوریکی هر پدیده برای تعیین قانونمندی های آن، در عین حال بررسی توسعه تاریخی آن پدیده را الزامی می سازد.
• زیرا ماهیت هر پدیده که خود را در قانونمندی های آن نمایان می سازد، چیزی است که بطور تاریخی تکوین یافته است.

3

• از این رو به قول لنین، لازم است که «هر مسئله را از این نقطه نظر مورد مطالعه قرار دهیم که پدیده معین در تاریخ چگونه پدید آمده و از کدام مراحل اصلی گذشته است.
• و از نقطه نظر توسعه آن، تعیین کنیم، که از امر مورد نظر اکنون چه پدید آمده است.»

4

• بررسی جنبه تاریخی هر پدیده نیز به همان سان، شناخت نظری (تئوریکی) و سیستماتیکی (منظم) قانونمندی های آن پدیده را در عالی ترین مرحله توسعه و تکاملش ایجاب می کند:

5

• بررسی جنبه تاریخی نباید به توصیف امپیریستی حوادث، جریانات، تغییرات و غیره بسنده کند.

• مراجعه کنید به امپیریسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6

• منطقی و تاریخی باید در شناخت، متقابلا در یکدیگر نفوذ کنند.
• این امر در مورد شناخت طبیعت، جامعه و تفکر نیز به همان سان صدق می کند.


ادامه دارد

گفت و گوی سهراب و میم (6)

خودکشی شاعرانه

سهراب رحیمی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
سهراب رحیمی نویسنده


حکم ششم
ولی مطالعات بعدی ی من در باره ی آثار و زندگی صادق هدایت و این و آن مرا به یک شناخت تازه رساند و آن اینکه به این سادگی نمی شود زندگی و خودکشی ی یک هنرمند را تحلیل کرد و بعد به این نتیجه رسید که اگر اینها خودکشی نمی کردند می توانستند آثار بهتری بیافرینند.

• اکنون این سؤال ـ بسان جن کوچکی ـ کله خود را به در و دیوار ذهن خواننده می کوبد که شناخت زندگی و مرگ هنرمند چه ربطی به ارزشمندی و یا بی ارزشی آثار او دارد؟

• علاوه بر این، معیار عینی ـ واقعی برای تعیین ارزش آثار هنری از چه قرار است؟


• آنچه بظاهر اشتباه لپی تصور می شود، بیانگر جهان بینی سهراب و امثال ایشان است.

1

• سهراب ـ بسان شاملو ـ بطرزی مسکوت، بشریت را به دو طبقه اصلی تقسیم می کنند:
• طبقه هنرمند، به قول شاملو طبقه روشنفکر و به قول نمایندگان تئوری نخبگان، اقلیت انگشت شمار نخبه
• طبقه بی شعور و بی لیاقت و هیچکاره و هیچ واره موسوم به توده

• به همین دلیل است که سهراب تابلوی بزرگ «من هنرمندم!» را در صفحه فیس بوک خویش نصب می کنند و خود را از بقیه بنی بشر متمایز می سازند.

2

• سهراب ـ بسان خیلی از افراد با گرایشات چپ و راست ـ فکر می کنند که هنرمندان (شاعر و نویسنده و نقاش و طراح و رقاص و آوازخوان و غیره) تحفه نطنزند و هزار سر و گردن از توده، مثلا از حمال و عمله و بنا و نجار و معمار و دهقان و رفتگر و غیره برتر اند.

• در فلسفه اجتماعی سهراب ـ حتی افراطی تر از شاملو ـ قشر پهناور روشنفکر هم می کشد و در لایه هنرمندان خلاصه می شود.
• البته تئوری نخبگان هم ـ در تحلیل نهائی ـ منظورش از نخبگان جز مشتی ژنرال و قلدر و تئوکرات و بوروکرات و تکنوکرات و سیاستمدار و تئوریسین و دانشمند و اندیشمند و روشنفکر و غیره نیست.
• وجه مشترک همه اینها در تحقیر و تخفیف توده های مولد و زحمتکش و انکار نقش شالوده ای و تعیین کننده این بی نامان بی ادعای «بی همه چیز» مولد «همه چیز» در هر جامعه بشری است.

3

• سهراب هم ـ بسان شاملو و امثالهم ـ اقلیت هنرمند (روشنفکر، نخبه، خبره) را اندک اندک از اکثریت زحمتکش و مولد مادی متمایز می سازد، هندوانه پشت هندوانه زیر بغلش می نهد، بالا و بالاتر می برد و به درجه باری تعالی می رساند.

• شاملو در یکی از اشعارش، خدا را در مقابل خود ـ به عنوان نماینده بلامنازع انسان انتزاعی و کلی، نخبه و روشنفکر و هنرمند ـ به عجز و لابه می اندازد، از تخت سلطنت آسمانی اش پایین می کشد و خود خدا می شود:

شاملو

در جدال با خاموشی (ص 20)
(گفتگوی بین انسان و خدا)

«نقش غلط مخوان، هان!

اقیانوس نیستی تو
جلوه سیال ظلمات دور.

کوه نیستی
خشکینه بی انعطافی محض

انسانی تو
سرمست خمر فرزانگی
که هنوز از آن
قطره ای در نکشیده ای
از معماهای سیاه سر برآورده!
هستی معنای خود را با تو محک می زند
از دوزخ و بهشت و فرش و عرش بر می گذری
و دایره حضورت جهان را در آغوش می گیرد.

نام تو ام من
به غلط
به یاد معنایت منال.»

• بدین طریق، خدای کذائی که آفریننده انسان و جهان و مافیها بود، ناگهان سقوط می کند و تا حد نام انسان تنزل می یابد.

• نام کدام انسان؟
• بی کمترین تردید، انسان انتزاعی و مجرد و نه خنازیریان، جزامیان و اسهالیان.
• دردانه های کمیاب هستی، مشتی نخبه، روشنفکر از خود راضی، هنرمند و نه توده بی شعور «بی همه چیز» مولد «همه چیز! »

• بدشورای می توان نماینده ای از تئوری نخبگان پیدا کرد که جهان بینی اش ایدئالیستی نباشد.


• شاملو با تمامت کبر و کبریا و کر و فرش بلحاظ جهان بینی کمترین فرقی با طلاب حوزه «علمیه» نجف و قم نداشته است.


حکم هفتم
در اثر مطالعه ی آثار این بزرگان دریافتم که پروژه ی خودکشی، در واقع تکمیل پروژه ی زندگی هنری ایشان بوده است و این که اینها نگاهی معمولی به این حرکت نداشته اند.

• سهراب در این حکم برای تئوریزه کردن مرگ داوطلبانه و آگاهانه، مفاهیم زیر را به خدمت می گیرند:
• «بزرگان»، «پروژه ی خودکشی»، «پروژه زندگی»، «زندگی هنری»، « نگاهی غیرمعمولی»، «حرکت»

• ما بهتر است که برای درک منظور سهراب روی این مفاهیم مرکزی ایشان خم شویم:

1
مفهوم «بزرگان»
در اثر مطالعه ی آثار این بزرگان دریافتم که پروژه ی خودکشی، در واقع تکمیل پروژه ی زندگی هنری ایشان بوده است و این که اینها نگاهی معمولی به این حرکت نداشته اند.

• شیوه و متد داوری سهراب در همین حکم ایشان خودنمائی می کند:
• ایشان برای کشف حقیقت قضایا، حتی اعتنائی به چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای واقعی ـ عینی در طبیعت و جامعه ندارند.

• ایشان درست بسان عوام الناس ناتوان از خوداندیشی، به دبنال «بزرگان» کذائی (نخبگان، روشنفکران، هنرمندان) می گردند، تا در اثر مطالعه آثار آنان به راز و رمز پروژه خودکشی پی ببرند.

• یکی از بزرگان کشور سهراب به نام آیت الله اکبر رفسنجانی، در تلویزیون آلمان شکوه از آن داشته که جوانان جدید کشور احکام و فرامین «بزرگان» را زیر علامت سؤال قرار می دهند.
• ایشان هم عملا بسان سهراب می اندیشند:
• جوانان باید به مطالعه افکار و آثار «بزرگان» اکتفا کنند و پی خوداندیشی و خودمختاری نگردند!

• فرض کنیم، حق با سهراب است.

• اما معیار عینی و واقعی برای تعیین «بزرگان» کدام است؟


• به چه دلیل باید حضرت کافکا «بزرگتر» از کارل مارکس باشد؟
• صادق هدایت «بزرگتر» از برتولت برشت باشد؟
• سرگئی یسه نین، والتر بنیامین، ارنست همینگوی «بزرگتر» از ماکسیم گورکی، چخوف، آلبرت اینشتین باشند؟

• سهراب چرا و به چه دلیل برای کشف حقیقت قضایا به دستچین کردن سوبژکتیف و دلبخواهی و عمدی هنرمندان می پردازند؟

• چرا چارلی چاپلین را از در می رانند و هری مارتینسون را به خانه می برند؟


• مگر گورکی و چخوف و برتولت برشت و چارلی چاپلین بی هنرتر از صادق هدایت و بهرام صادقی و والتربنیامین اند؟


با برجسته کردن پیشاپیش هنرمندان دلسیر از زندگی و با بزرگ جا زدن بی دلیل آنها که نمی توان به اثبات حقانیت انتحار نایل آمد.
ادامه دارد

سیری در شعری از شیوا فیروزی چکامه سرا (2)

به اینجا که رسیدم، آرام شدم، اقیانوس آرام!

آنجا ـ در آن خاک ـ
کوچکم کردند، بسانِ خزر

ربودند، حس زایشم را
چونان زاینده رود

آلودند، چهره ام را کارون وار

سدها بستند، دهانم را
چون سد امیرکبیر

فروختند، زنییتم را
چنان که با شاخاب پارس

به اینجا که رسیدم
آرام شدم، اقیانوس آرام

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
شیوا فیروزی چکامه سرا

• هراس این است که در گنجینه معنوی ئی وارد شوی و بطرز غریبی در آن گرفتار آئی:
• نه بتوانی از جاذبه فریبای آن، دل برکنی
• و نه بتوانی راه خروجی از آن به بیرون بیابی!

• این دومین بار است که شاهد استفاده از مفهوم «اقیانوس آرام» از سوی شاعری می شویم:
• «برای تمام رودهای سرکشت، اقیانوس آرامم » (مهری رحمانی)

• البته شاعر این شعر، منظوری درست برعکس منظور مهری رحمانی دارند:
• مفهوم «اقیانس آرام» در کلام ایشان، به طنزی تلخ سرشته است:

دیالک تیک آرامش نمودین و جنبش و جوش و خروش بودین (ماهوی) است:
دیالک تیک ظاهری آرام ـ باطنی بی تاب است!
پایان

توضیح مکاتب مهم مربوط به «تئوری شناخت» (41)

طرح از مجله ارجمند هفته
پروفسور گئورگ کلاوس
سوفیسم
(روشنگری خاص آنتیک)

برگردان شین میم شین

• سوفیسم به جریانی در فلسفه یونان اطلاق می شود که تأثیرش از اواسط قرن پنجم تا پایان قرن چهارم قبل از میلاد ادامه یافته است.

• نمایندگان اصلی سوفیسم بشرح زیر بوده اند:


الف

پروتاگوراس (490 ـ 411)
از فلاسفه ما قبل سقراطی آنتیک (جهان باستان کلاسیک) یونان
از نمایندگان اصلی سوفیسم
به سبب سخنرانی در مجامع خلقی محکوم شد و در راه فرار به سیسیل (ایتالیا) جان باخت.
بعد آثارش به آتش کشیده شد.
پروتاگوراس به وجود «ماده سیال» باور داشت.
(باوری ماتریالیستی)

• پروتاگوراس
ب
• جرجیاس
ت
• هیپیاس
پ
• پرودیکوس
ث
• کریتیاس

1

• اهمیت سوفیسم در این است که نمایندگان آن در تاریخ فلسفه، انسان را با تمامتش، در کانون بررسی فلسفی قرار داده اند که مسئله گذاری آنتروپولوژیکی نامیده می شود.

• (منظور از مسئله گذاری، شیوه طرح مسائل فلسفی و غیره است.
• آنتروپولوژی به معنی تحت اللفظی آن، به آموزشی اطلاق می شود که به تکوین انسان مربوط می شود.
• ما باید میان دو نوع آنتروپولوژی فرق بگذاریم:
• آنتروپولوژی منسوب به علوم طبیعی ـ طبی و
• آنتروپولوژی به اصطلاح فلسفی. مترجم)


• مراجعه کنید به آنتروپولوژی، آنتروپولوژیسم، آنتروپومورفیسم، آنتروپومرکزی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


2

• فلسفه یونان تا پیدایش سوفیسم، در وهله اول فلسفه طبیعت بود.
• ولی در چالش و کشمکش با آموزش های سوفیستی، مسائل منطقی، اخلاقی، علمی ـ دولتی، علمی ـ حقوقی، استه تیک (زیبائی شناسی) و زبان شاسی سوفیسم وارد آن می شوند.

3

• سوفیست ها خود موجد سیستم های فلسفی سیستماتیک (منظم) نبوده اند، ولی به طرح مسائل جدید زیر پرداخته اند:

الف

• به طرح مسائل در رابطه با انسان و تأثیرگذاری های بسیار مهم.

ب

• به طرح مسائلی که نهایتا به بررسی سیستماتیک و فلسفی مسائل معرفتی ـ نظری (مسائل مربوط به تئوری شناخت)، مسائل اتیکی ـ اجتماعی و مسائل استه تیکی منجر شده است.

• مراجعه کنید به اتیک (اخلاق) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

• سوفیسم را می توان به دلایل زیر نماینده روشنگری خاص آنتیک قلمداد کرد:

الف
• به دلیل مسئله گذاری های فلسفی وسیع

ب

• به دلیل اشتغال سوفیست ها، بمثابه معلمین عمومی و حرفه ای فلسفه

ت

• به دلیل اشتغال سوفیست ها، بویژه بمثابه معلمین هنر سخنوری (رتوریک)

پ

• به دلیل اشتغال سوفیست ها، به مثابه معلمین هنر بحث و مجادله (اریستیک)

ث

• به دلیل اشتغال سوفیست ها، به مثابه معلمین هنر استدلال (دیالک تیک) به قصد ترویج معارف فلسفی و علمی زمان خود.

5

• مشخصه سوفیسم (البته نه بمثابه یک مکتب یکپارچه) عبارت است از داشتن گرایشات اسکپتیکی و رلاتیویستی کم و بیش شدید.

• مراجعه کنید به اسکپتیسیسم (تردیدگرائی)، رلاتیویسم (نسبیتگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

I
نتایج مثبت گرایشات اسکپتیکی ـ رلاتیویستی سوفیسم

• این گرایشات اسکپتیکی ـ رلاتیویستی در نسل قدیم سوفیست ها (پروتاگوراس، جرجیاس، هیپیاس، پرودیکوس) بطور مثبت، به مثابه گشتاورهای زیر به بار می نشینند:

الف

• بمثابه گشتاورهای انتقادی ـ مذهبی تفکر

ب

• بمثابه گشتاورهای انتقادی ـ اجتماعی تفکر:

1

• به مثابه تردید در منشاء الهی هنجارهای اخلاقی

2

• به مثابه تردید در تغییرناپذیر دانستن قوانین حقوقی

ت
• بمثابه گشتاورهای ماتریالیستی:
1

• قبول واقعیت عینی مستقل از شعور انسانی

2

• قبول «ماده سیال» از سوی پروتاگوراس

II
نتایج منفی گرایشات اسکپتیکی ـ رلاتیویستی سوفیسم

کریتیاس (460 ـ 403 ق. م.)
شاعر، نویسنده، فیلسوف، سیاستمدار یونان باستان

• در نسل جوان سوفیست ها، که معروفترین نماینده آن کریتیاس بود، گرایشات اسکپتیکی و رلاتیویستی به اسکپتیسیسم، رلاتیویسم و سوبژکتیویسم منتهی می شوند.

• مراجعه کنید به اسکپتیسیسم، رلاتیویسم و سوبژکتیویسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


6

• سوفیسم به جریانات زیر منحرف می شود:

الف
• به مفهوم بازی صرف
ب

• به فن اقناع غیر بر بنیان استنتاجات غلط و فریبا

ت
• به مجادله توخالی بر سر واژه ها

7

• شاخص اصلی نمایندگان قدیم و جدید سوفیسم تعلقات اجتماعی ـ سیاسی آنها به جناح های سیاسی متضاد بوده ا ست:

الف

• سوفیست های قدیم به جناح سیاسی دموکراتیک تعلق داشته اند.

ب

• سوفیست های جدید به جناح سیاسی ارتجاعی ـ اشرافی تعلق داشته اند.

8

• مفهوم «سوفیسم» در زبان امروزی محتوای تحقیرآمیز دارد و به معانی زیر به کار می رود:

الف
• به معنی استفاده از روش و متد فریبا
ب
• به معنی وارونه کردن حقایق
ت

• به معنی اختراع دلیل واره برای اثبات تزهای فلسفی ـ علمی و یا سیاسی باطل

• این معانی منفی از انحراف سوفیسم در نمایندگان جدید آن آب می خورد.

• ارزیابی منفی سوفیسم (اگر پیشداوری های طبقاتی را کنار بگذاریم) در تاریخ فلسفه از زمان افلاطون تا ارسطو نیز به همین سان.


پایان