۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

سیری در شعری از محمدرضا راثی پور (2)


محمدرضا راثی پور
شاعری از دیار آتش ها
تحلیل از شین میم شین

شازده
بهمن 1374
سرچشمه : تارنمای از هر دری سخن

• غوطه ور در خلسه ای سنگین
• می فشارد زانوان را در بغل خاموش
• در سر منگش دوار خاطرات دور
• منقلی در پیش او خاموش
• خفته در خاکسترش وافور

• در جلوخان سرای کهنه اسلوبش
• شازده کز کرده همچون جوجه ای بیمار!
• پا گرفته در رگ و پودش خمودی گنگ
• ...می شود رؤیای او شیرین و شیرین تر
• خواب او آرامک آرامک شود سنگین و سنگین تر
• بر تنش سر می کند سنگینی آهسته
• خواهد افتادن سوی پائین که یک باره
• چرت شیرینش شود پاره
• و از این سان ماجرا ها می شود تکرار پیوسته.....

• پیش چشمانش درندشت حیاطی پیر و تاریخی
• می نماید چهره ای منحوس و دهشتناک
• خانه ویران
• انتظام سنگفرشش را شکاف افتاده است از بوته های هرز
• بر کبود آسمان، دست تمنای درختانش
• چنگ می یازد
• سوی هر ابری که با یک برق
• خرمن خاکسترش سازد

• حوض سنگی خالی است از ماهیان سرخ و فواره
• داخلش گندیده چرکابی است
• که برای غوک و جلبک گشته گهواره

• در خراب خانه غوغائی است:
• چک چک آب از شکاف سقف
• سوت باد از منفذ شیشه
• جیر جیر تیرک چوبی
• اینت* بار عام اوهام خیال آشوب:
• گوئیا با شازده در گفتگو آید
• هر یک از اجزاء آن کاخ کهن اسلوب

• شازده آوای ویرانی قصرش را
• هاتفی از روح اجدادی می انگارد
• که دمادم می کند فریاد:
• «هان برخیز!
• تا به کی در چنبر تخدیر
• آه از این سستیّ وهن انگیز!»

• «وقت آن آمد که برخیزی
• و سرو سامان دهی این قصر ویران را
• ای خوشا باران همت در چنین ویرانه باراندن
• غوک ها و جلبکان را از حریم حوض تاراندن
• و دگر باره جوان کردن حیاط و حوض و ایوان را

• این خرابه روزگاری کوشکی بوده است
• که خیال فتح آن را فاتحان با گورشان بردند
• و همان جائی که خشتاخشت برجش را
• درسرشتند از رشادت های سرداران شوکتمند
• تا نیابد چشم زخم از گردش ایام
• ذبح گردیدند همچون ماکیان در پیش پای آن
• یاغیان با حیلت و ترفند
• این فروپاشی تماشایش دلی از سنگ می خواهد،
• بی تفاوت ماندنت تا چند!»

• شازده در خواب می بیند که استاده است و می گوید:
• «باید این ویرانه احیا کرد
• و دوباره شوکت دیرینه بر پا کرد!»

• .....در خمار خاطر شهزاده پی در پی
• واژه های خسته می رقصند:
• «باید احیا کرد، بر پا کرد، احیا کرد،...»

• .....می شود رؤیای او شیرین و شیرین تر
• خواب او آرامک آرامک شود سنگین و سنگین تر
• بر تنش سر می کند سنگینی آهسته
• خواهد افتادن سوی پائین که یک باره
• چرت شیرینش شود پاره
• و از این سان ماجرا ها می شود تکرار پیوسته!

*****

• * اینت :یک شبه جمله است دال بر تعجب و تحسین
• مثلا، اینت گرانسنگ کیمیای معلم


تحلیل واره ای بر شعر شازده


• محمدرضا راثی پور شاعری از دیار آتش ها ست.
• ایشان تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارند و سطر سطر نوشته های شان ـ به مثابه فرم و قالب ـ از اندیشه لبریز است.
• چنین چیزی در شرایط کنونی که فرمالیسم در همه عرصه های زندگی فرمانفرما ست، واقعا استثنائی است و مثل اغلب چیزهای استثنائی، شادی بخش و شگفت انگیز است.
• در شعر «شازده» شرح حال شاهزاده «بازنشسته ای» بسان فیلمی از جلوی چشمان خواننده می گذرد.
• شاهزاده ای که در برزخ خواب و بیداری با ساز و برگ منقل و وافور و خاطرات در خرابه کاخ مادی و معنوی خویش اسیر اوهام است.

حکم اول
• غوطه ور در خلسه ای سنگین
• می فشارد زانوان را در بغل خاموش
• در سر منگش دوار خاطرات دور
• منقلی در پیش او خاموش
• خفته در خاکسترش وافور

• شاعر این شعر برای تشریح جهان مرده و عاری از جنبش و جوش و خروش، مستحکمترین زبان شعری ممکنه را به خدمت می گیرد.
• اولین سؤالی که بنظر می رسد، این است که چگونه می توان برای تشریح تجزیه و تلاشی و رخوت و رکود، غنی ترین عناصر فرمال را جستجو کرد، یافت و به خدمت گرفت.
• چگونه می توان محتوای متلاشی شونده ای را در فرمی این چنین متکامل بسته بندی کرد و هدیه هر رهگذر نمود؟
• ما باید در روند تحلیل اشعار شاعر به این پرسش نیز پاسخی بجوئیم.

• مفهوم «خاطرات» مرکزی ترین و اصلی ترین مفهوم این حکم را تشکیل می دهد.
• اما خاطرات از کدامین حقیقت امری در جامعه بشری خبر می دهند؟
• هرمان هسه می گفت که «زیبائی بخشی از جادویش را از گذشته می گیرد!»
• ادعا آسان است، دشوار اما اثبات صحت ادعا در کوره پراتیک زنده زندگی است:
• پراتیک، این قاضی القضات عینی سرسخت رشوه ستیز!

• افرادی از قماش ما چه بسا از مرور خاطرات دیروز خود به خشم می آیند، چه برسد به مرور خاطرات دیرین خویش که یادآور جهنمی الیم اند.
• شازده در این شعر نیز به مرور خاطرات دیرین مشغول است.
• چنین کاری دست خود شازده ها نیست.
• مرور خاطرات، حرفه همیشگی اشراف بنده دار و فئودال بوده است.
• شاعر ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ حقیقت امر عمیقی را بر زبان می راند و از اینهمه دقت و ریزبینی خواننده را به حیرت می افکند.
• مرور خاطرات یکی از مهمترین «کارهای» نمایندگان بیگانه با کار فئودالیسم در تمامت سیاره زمین بوده است، که بعدها آن را بورژوازی واپسین و معاصر ـ مثل بقیه خزعبلات اشراف بنده دار و فئودال ـ از آن خود کرده است.
• شولتس ـ وزیر امور خارجه آمریکا ـ به رفیقش ادوارد شیوادناتسه که به قول شیمون پرس، «تاریخ را برای ابد تغییر داده بود»، پیشنهاد می کند که خانه نشین خانه سیزده میلیون دلاری جدید خویش در آلمان شود و خاطره نویسی پیشه کند.
• حریفی می گفت:
• «هرکس قادر به تفکر نباشد، یا شاعر می شود و یا خاطره نویس.»

• انسان در مرور خاطرات و سرایش شعر یکه تاز بلامنازع میدان است و هر چه دلش خواست، می تواند بی محابا و بی هراس از پرسش و پاسخ ببافد و تحویل این و آن دهد و چه بسا تحسین درو کند.

• بیهوده نیست که خردستیزترین تئوری ها در قالب شعر و خاطره تحریر می یابند.


• مرور خاطرات و تحریر باواسطه و یا بیواسطه خاطرات، بی دردسرترین کارها ست.

• سوبژکت در این جور مواقع از آزادی کامل برخوردار است.
• او با خیال راحت، کردوکار خود را از صافی دلبخواه می گذراند، نامطلوب ها را دور می ریزد و مطلوب ها را برجسته و عمده می کند، شاخ و برگ و زرق و برق شان می دهد و روی کاغذ می آورد، تا در فرصتی دیگر، در فرم فیلمی و یا حدیثی باز تولید شود.

• بازی با خاطرات اما کار هرکس نیست.

• جستن بخشی از جادوی زیبائی و یا حتی کل آن در گذشته، از خلأ خطیر زندگی جوینده درزمان حال خبر می دهد.

• انسان جامعه طبقاتی، در چنگ تضادهای چرکین و اندوهبار، یا باید زیبائی را در آینده بیابد، معنی کند و جامه مشخص بپوشاند و یا در گذشته جستجو کند، از صافی های متعدد بگذراند، بخش های ناخوشایند آن را عبور دهد و دور بیندازد و بخش دلپسند و مقبولش را برای خودفریبی و تسکین خاطر خراب خویش، در ذهن خود، در عالم خیال، بازتولید کند.

• حکم هرمان هسه در مورد همه طبقات اجتماعی صادق نیست.

• تنها طبقات اجتماعی بی فردا و بی دورنما هستند که بخش مهمی از جادوی زیبائی را در گذشته، در خاطرات خویش می یابند و در عالم تنهائی و یا در نشست با دوستان همسان خویش نشخوار می کنند.


• نومیدی و نیهلیسم طبقات اجتماعی ارتجاعی نیز نتیجه بی دورنمائی و بی فردائی تاریخی آنها ست.


• حکم هرمان هسه، در مورد توده مولد و زحمتکش اما صدق نمی کند:
• گذشته طبقات اجتماعی تحت استثمار و ستم، رنگ و بوئی دیگر دارد.

• گذشته این طبقات اجتماعی، نه مقبول است، نه شادی بخش و نه قابل یادآوری:

• گذشته رعایا، صدای دلخراش غل و زنجیر بردگی را به خاطر خسته آنها خطور می دهد و زخم خون چکان شلاق و تازیانه را.
• گذشته پرولتاریا، سرواژ است، با وابستگی به زمین اربابان فئودال و یکسانی شرم انگیز با گاو و گاوآهن.

• از این رو ست که این طبقات، تمامت جادوی زیبائی را نه در خاطرات دیرین، بلکه در آینده ای دورین می جویند.

• در آینده ای که خود باید ـ به مثابه سوبژکت کوشا و فعال جامعه و تاریخ ـ در گذر از هفت خوان رستم بسازند.
• این طبقات تحت استثمار و ستم، اگرچه جز زنجیرهای خونین خویش به دست ندارند، ولی توسعه قانونمند و سدناپذیر نیروهای مولده جامعه بشری را و دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی را به مثابه یاور عینی و وفادار خویش، به همراه دارند.
• خوش بینی تاریخی و امید قانونمند طبقات تحت استثمار و ستم از شفق سرخ فردا استخراج و انتزاع می شود.

حکم دوم
• در جلو، خان سرای کهنه اسلوبش
• شازده کز کرده همچون جوجه ای بیمار!
• پا گرفته در رگ و پودش خمودی گنگ
• ...می شود رؤیای او شیرین و شیرین تر
• خواب او آرامک آرامک شود سنگین و سنگین تر
• بر تنش سر می کند سنگینی آهسته
• خواهد افتادن سوی پائین که یک باره
• چرت شیرینش شود پاره
• و از این سان ماجرا ها می شود تکرار پیوسته...

• رخوت و رکود را بهتر از این نمی توان تصور و تصویر کرد.
• صحبت از سقوط نماینده طبقه ای است از قله های قدرت به قهقرای ذلت.
• خرد و خراب بلحاظ جسم و جان!
• بی خویش در چنگ اوهام ناشی از افیون.

حکم سوم
• پیش چشمانش درندشت حیاطی پیر و تاریخی
• می نماید چهره ای منحوس و دهشتناک
• خانه ویران
• انتظام سنگفرشش را شکاف افتاده است از بوته های هرز
• بر کبود آسمان، دست تمنای درختانش
• چنگ می یازد
• سوی هر ابری که با یک برق
• خرمن خاکسترش سازد
• حوض سنگی خالی است از ماهیان سرخ و فواره
• داخلش گندیده چرکابی است
• که برای غوک و جلبک گشته گهواره

• شاعر در این حکم شرایط عینی زیست شازده را، محیط زیست شازده را تشریح می کند:
• همه چیز از غیاب سوبژکت سازنده خبر می دهد:
• چهره حیاط درندشت پیر و تاریخی منحوس و دهشتناک است، زیرا سوبژکت پاسدار زیبائی حیاط غایب است.
• خانه ویران است، زیرا دیگر نوکر و غلام و خدمتکاری برای بیگاری وجود ندارد.
• انتظام سنگفرش حیاط را رویش بوته های هرز بهم زده، حوض خالی است از ماهی و فواره و داخلش به جای آب زلال خوشبو، گنداب چرکینی است که گهواره جلبک و غوک است، زیرا دیگر کلفت و باغبانی نیست که بیگاری دهد و محیط زیست شازده را از زندگی بانبارد.

حکم چهارم
• در خراب خانه غوغائی است:
• چک چک آب از شکاف سقف
• سوت باد از منفذ شیشه
• جیر جیر تیرک چوبی
• اینت* بار عام اوهام خیال آشوب
• گوئیا با شازده در گفتگو آید
• هر یک از اجزاء آن کاخ کهن اسلوب

• وضع خانه کهن اسلوب اشرافی نیز بهتر از وضع حیاط و باغچه و حوض نیست.
• خانه در حال فروپاشی است.
• همه اجزای تشکیل دهنده کوشک به فریاد اند و از سقوط دیر یا زود خبر می دهند.
• ولی ناتوانی از شناخت قانونمندی های هستی به هر دلیل اوبژکتیف و سوبژکتیف هم که باشد، در و دروازه به روی اوهام خیال آشوب می گشاید.
• شازده چه به دلیل بی خبری از روند تولید و چه بدلیل تخدیر خویش و تخریب قوه تفکر خویش، هشدار فروپاشی خانه را در نمی یابد.

حکم پنجم
• شازده آوای ویرانی قصرش را
• هاتفی از روح اجدادی می انگارد
• که دمادم می کند فریاد

• زندگی مجازی در گذشته ی بر باد رفته را بهتر از این نمی توان تصور و تصویر کرد:
• شازده با خاطراتش تنها ست.
• شازده با مرده های خویش در گفت و گو ست.
• آنجا که صحنه زندگی از زنده ها خالی شود، عرصه برای یکه تازی بی لگام مرده ها باز می شود.
• شازده مطلقا تنها ست، زنده ای در جوارش نیست و سر و کارش ناچار با مرده ها ست و از همین رو ست که «آوای ویرانی قصرش را هاتفی از روح اجدادش می انگارد.»

• تأمل انگیز اما طرز تفکر هاتف و تلقی شگرف او از شیوه زیست است.
• هاتف که زبان گویای ارواح اجداد شازده است، از شور و شوق زندگی سرشار است، منادی جنبش و جوش و خروش است، ستایشگر حرکت و تلاش و سازندگی است.
• چه بی شباهت است به شازده!
• چرا؟
• این دره عمیق میان نسل دیروز اشراف بنده دار و فئودال و نسل جدید آنها از چه رو ست؟

• برای درک این حقیقت امر بهتر است که به مفاهیم نامایدگان «آغازین» و «واپسین» فرماسیون های اجتماعی توجه کنیم.
• نمایندگان آغازین فرماسیون های اجتماعی، سوبژکت فعال تاریخ و جامعه اند، لکوموتیو تاریخ را به پیش می رانند، از انرژی نیروی شگفت انگیزی سرشارند.
• اما نمایندگان واپسین فرماسیون های اجتماعی چنین اند که شاعر در هیئت شازده تشریح می کنند.

حکم ششم
• «هان برخیز!
• تا به کی در چنبر تخدیر
• آه از این سستیّ وهن انگیز»

• این لحن سرشته به شکوه و سرزنش و پرخاش به نمایندگان آغازین فرماسیون اجتماعی فئودالیسم تعلق دارد:
• تحقیر تخدیر!
• تحقیر سستی وهن انگیز!

حکم هفتم
• «وقت آن آمد که برخیزی
• و سرو سامان دهی این قصر ویران را

• لحن ارواح اجداد شازده رفته رفته بسان خنجری از غلاف بیرون می آید، عریانتر می شود و به صدور صریح فرمان نزدیکتر.
• اما از کی تا حالا شازده ها «سر و سامان دهندگان قصرها» هستند؟
• طبقه اشراف بنده دار و فئودال کی دست به سیاه و سفید کارها زده اند که حالا سردسته آنها بزند؟
• تنها کاری که طبقات استثمارگر در طول تاریخ بلد بوده اند، صدور فرمان صرف و فرود آوردن شلاق زور بوده است.
• اشراف بنده دار و فئودال با مقوله «تولید» بکلی بیگانه اند.

حکم هشتم
• ای خوشا باران همت در چنین ویرانه باراندن
• غوک ها و جلبکان را از حریم حوض تاراندن
• و دگر باره جوان کردن حیاط و حوض و ایوان را

• ارواح اجداد شازده در بی شباهتی شگفت به او، ستاینده همت و زیبائی محیط زیست اند.
• شیوه استدلال آنان برای اقناع شازده به خیزش و تلاش و کار و سازندگی تأمل انگیز است و برای آشنائی با جهان بینی این طبقه اجتماعی ارزشی بی بدیل دارد:

دلیل اول
• این خرابه روزگاری کوشکی بوده است
• که خیال فتح آن را فاتحان با گورشان بردند

• ارزشمندی کالا ـ از دیدگاه نمایندگان این طبقه اجتماعی ـ نه بدلیل تبلور انرژی جسمی و روحی انسان نوعی در آن، نه بدلیل تجسم مادی روح بودن کالا، بلکه بدلیل ارزش مصرف بودن آن است، بدلیل مشتری پسندی آن است و مشتری هر چه نجیب تر و شریفتر، ارزش کالا به همان اندازه بیشتر.
• دلیل ارزشمندی کاخ فروپاشنده این است که فاتحان خیال فتح آن را در دل داشته اند و به گور برده اند.
• همین و بس.

دلیل دوم
• و همان جائی که خشتاخشت برجش را
• درسرشتند از رشادت های سرداران شوکتمند

• دلیل دوم برای اثبات ارزشمندی کاخ این است که «خشتاخشت برجش به رشادت سرداران شوکتمند سرشته است!»
• کاخ انگار نه کاخ، بلکه قارچ بوده است.
• کاخ انگار ارزش «در خود» و فی نفسه نداشته است.
• کاخ انگار بسان قارچ بطور خود به خودی پدید آمده و تنها ببرکت سرشتن خشتاخشت برجش به رشادت های سرداران شوکتمند (!) در دفاع از آن کسب ارزش کرده است.
• اما دفاع از آن در مقابل چه کسانی صورت گرفته است؟

دلیل سوم
• تا نیابد چشم زخم از گردش ایام
• ذبح گردیدند همچون ماکیان در پیش پای آن
• یاغیان با حیلت و ترفند

• دلیل سوم برای اثبات ارزشمندی کاخ، این است که پای آن یاغیان همچون ماکیان ذبح شده اند.
• کاخ با نوشیدن خون یاغیان، روئین گشته است.
• یاغیان کیانند که برج و باروی خانان و شاهان را مورد حمله و هجوم قرار می دهند و بسان ماکیان ذبح می شوند؟

• تمامت تاریخ قرون وسطی حاکی از مبارزات دهقانان بر ضد سلطه خانان و اربابان فئودال است.
• یاغیان با حیلت و ترفند جز توده مبارز جان بر لب رسیده از ستم مادی و معنوی طبقات حاکم نبوده اند.

دلیل چهارم
• این فروپاشی تماشایش دلی از سنگ می خواهد،
• بی تفاوت ماندنت تا چند!

• دلیل چهارم دلیلی عاطفی ـ احساسی است و از علاقه عمیق اشراف بنده دار و فئودال به مایملک غصبی خویش حکایت دارد.

حکم نهم
• شازده در خواب می بیند که استاده است و می گوید:
• «باید این ویرانه احیا کرد
• و دوباره شوکت دیرینه بر پا کرد!»

• شازده فرمان ارواح اجدادش را به جان می پذیرد و حتی بر زبان می راند.
• کدام شازده ای نمی خواهد که ویرانه دوباره احیا شود و شوکت دیرینه برباد رفته برپا شود؟
• ولی میان خواستن و توانستن دره اوبژکتیف و سوبژکتیف عمیقی دهن باز کرده است:

• چرخ تاریخ را هرگز نمی توان به عقب برگرداند.

• امروز ـ بمثابه نو ـ بر ویرانه های دیروز ـ بمثابه کهنه ـ بنا می شود.
• احیای کهنه فقط در عالم خیال میسر است، نه در عالم رئال.

حکم دهم
• .....در خمار خاطر شهزاده پی در پی
• واژه های خسته می رقصند:
• «باید احیا کرد، بر پا کرد، احیا کرد،...»

• شاعر در این حکم با به خدمت گرفتن حرف «خ» زیبائی فرمال خاصی وارد شعر خویش می کند.
• او برای نشان دادن رخوت و رکود شهزاده، با مهارت و چیره دستی تام و تمام به ساختن مفهوم «واژه های خسته» مبادرت می ورزد و واژه های خسته را بی رحمانه به رقص وامی دارد.
• اگر کسی توان تخیل دارد، می تواند رقص واژه های خسته را در خاطر خویش مجسم کند و به ستایش بحق از سازنده این تصویر زیبای درد انگیز بپردازد.

دلیل یازدهم
• .....می شود رؤیای او شیرین و شیرین تر
• خواب او آرامک آرامک شود سنگین و سنگین تر
• بر تنش سر می کند سنگینی آهسته
• خواهد افتادن سوی پائین که یک باره
• چرت شیرینش شود پاره
• و ازین سان ماجرا ها می شود تکرار پیوسته!

• در آوار زندگی شازده، دیالک تیک حرکت و سکون بکلی از هم گسیخته است.
• سکون سیطره مطلق دارد و حرکت و جنبش را انگار دست از پشت بسته و با پوزه بندی به کنجی فکنده است.
• حرکت شازده در بهترین حالت، انتزاعی است، مجازی است، «دایره وار» است، مکانیکی است و نمی تواند سیطره سکون را به خطر اندازد.

• این شعر علاوه بر زیبائی فرمال (صوری) و دلنشینی بی حد و مرز، توان خارق العاده شاعر را در توصیف رئالیستی و مو به موی وضع و حال جسمی و روحی واپسین نمایندگان فئودالیسم واپسین نشان همگان می دهد.
• در هر صورت، این شعر علاوه بر شعریت خویش، تابلوی نقاشی زیبائی است، یا بهتر است بگوئیم، فیلم تراژیک زیبائی است.

• نمایندگان طبقاتی فرماسیون های واپسین همیشه به همین روز می افتند.


• علت آن نه فقط سوبژکتیف (ذهنی، شخصی)، بلکه بیشتر از آن و مقدم بر آن اوبژکتیف (عینی) است:

• فرماسیون اجتماعی مطلوب آنان از پای بست ویران است و نمایندگانش دیگر رسالت مثبتی به عهده ندارند!

• توهم شاهزاده انعکاس همین شرایط عینی فروپاشنده در ضمیر او ست!


برای کسب توان کشف حقیقت تاریخی باید از قافله نیروهای ترقی طلب بود و گرنه تمیز حقیقت از باطل دشوار و چه بسا غیرممکن خواهد بود.

پایان

در لیبی چه می گذرد؟ (4) (بخش پایانی)


محمد حسن (متولد آدیس آبابا ـ اتیوپی)
متخصص ژئوپولیتیک و مسائل جهان عرب
از مبارزان جنبش دانشجوئی اتیوپی در پیوند با انقلاب 1974 در آن کشور
تحصیلکرده مصر در رشته علوم سیاسی
متخصص مسائل عمومی در بروکسل
دیپلمات اتیوپی در سال های 90 در واشنگتن، پکن و بروکسل
از مؤلفین کتاب «عراق تحت اشغال» (2003)
مؤلف آثار بسیار در زمینه های زیر:
ناسیونالیسم عرب
جنبش های اسلامی
ناسونالیسم فله می (بلژیک)
یکی از مطلع ترین محققین راجع به جهان عرب و اسلام
www.michelcollon.info

در لیبی چه می گذرد؟
خیزش خلق، جنگ داخلی و یا تجاوز نظامی؟
محمد حسن
برگردان میم حجری
پیش کش به معلمم شمس الدین بدیع تبریزی
که گنجینه ای از دانش در باره جهان عرب بود


14
خطاهای قذافی از چه قرار بوده اند؟

• سرهنگ قذافی آینده نگر و دوراندیش نبوده است.

• تئوری او در حول و حوش کتاب سبز آمیزه ای است از آنتی امپریالیسم، اسلامیسم، ناسیونالیسم و سرمایه داری دولتی و چیزهای دیگر.
• سرهنگ قذافی علاوه بر محرومیت از دوراندیشی و آینده نگری، خطای سیاسی خطیری با حمله به چاد در سال های 70 مرتکب شد.
• چاد پنجمین کشور بزرگ آفریقا ست و سرهنگ قذافی که بی تردید لیبی را برای سوداهای جنون آمیز خیوش تنگ می دید، مناطق ائوزو را تحت تصرف خویش در آورد.

• بلحاظ تاریخی درست است که اخوت سنوسی در این منطقه نفوذ داشته است.
• وزیر امور خارجه فرانسه ـ پیر لاوال ـ نیز در سال 1935 برای خرید موسولینی می خواست این منطقه را به او واگذار کند.
• اما موسولینی بالاخره به هیتلر نزدیک شده بود و این معامله جامه عمل نپوشیده بود.

• قذافی قصد تصرف این منطقه را داشت و با پاریس بر سر این مستعمره سابق فرانسه وارد مبارزه شد.

• تا اینکه بالاخره ایالات متحده آمریکا، فرانسه، مصر، سودان و قوای ارتجاعی دیگر در منطقه به حمایت از چاد وارد عمل شدند و ارتش لیبی را پس از تحمل تلفات چشمگیر به عقب نشینی واداشتند:

• هزاران سرباز لیبی اسیر شد و مقدار معتنابهی از تسلیحات لیبی بدست چاد افتاد.

حسین هبره ـ رئیس جمهور چاد ـ سربازان لیبی را مثل برده به رژیم ریگان فروخت و سازمان سیا از آنها به عنوان مزدور در کنیا و آمریکای لاتین استفاده می کند.


• اما بزرگترین خطای انقلاب لیبی این بود که تمام فکر و ذکرش معطوف ذخایر نفتی بوده است.

• اما در واقع، این منابع انسانی اند که بزرگترین ثروت هر کشور را تشکیل می دهند.


• انقلابی که قادر به تشکیل هماهنگی ملی، تأمین عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانه ثروت کشور نباشد، چگونه خواهد توانست توده ها را برای دفاع از انقلاب بسیج کند.


• سرهنگ قذافی هرگز در صدد از بین بردن پیشداوری ها و تحقیرهای قومی به میراث مانده بر نیامد.
• وقتی توده های ساکن کشور ـ بی اعتنا به وابستگی های قومی و طایفه ای ـ احساس نکنند که برابرحقوق اند و همه باید دست در دست یکدیگر در جهت ساختمان ملتی مرفه تلاش ورزند، چگونه می توانند به دفاع از انقلاب برخیزند؟

• اکثریت جمعیت کشور لیبی عربی زبان و مسلمان اند.

• تنوعات قومی چندان چشمگیر نیستند.
• از بین بردن این پیشداوری ها و تحقیرهای قومی و بسیج تمامت خلق کار دشواری نیست.

• قذافی لیاقت لازم را برای تربیت خلق جهت دفاع از انقلاب نداشت.


• او شعور سیاسی شهروندان را ارتقا نبخشید.

• او حزبی تشکیل نداد تا قادر به دفاع از انقلاب باشد.

• اما بلافاصله پس از انتشار کتاب سبز در سال 1975 به تشکیل کمیته های خلق پرداخت، که نوعی دموکراسی مستقیم را نوید می داد.
• این دموکراسی مستقیم از نظریات مارکسیستی ـ لنینیستی الهام گرفته بود.
• اما کمیته های خلق در لیبی هرگز بر تحلیل سیاسی و جهان بینی روشن متکی نبوده اند.
• از این رو ناموفق بوده اند.

• قذافی برای دفاع از انقلاب حزب سیاسی تشکیل نمی دهد و سرانجام خلق را تحت سلطه خود قرار می دهد.

• انقلاب لیبی به اراده یک شخص وابسته می شود.
• همه چیز حول رهبر محببوب بی خبر از واقعیت جامعه دور می زند.
• وقتی هم که دره ای عمیق میان رهبر و خلق دهن باز می کند، برای پر کردن آن، اقدامات امنیتی و سرکوب همه جانبه به کار می افتد.

• افراط و تفریط دست بالا می گیرد، فساد همه جانبه ای توسعه می یابد و تضادهای قومی تبلور می یابند.

• همین دره میان رهبر و خلق در بحران کنونی لیبی دهن باز کرده است.

• شکی نیست که بخشی از جوانان کشور از استبداد به تنگ آمده اند و تحت تأثیر تونس و مصر قرار دارند.

• احساسات آنان از سوی اوپوزیسیون در شرق لیبی آلت دست قرار داده می شود، که سهم خود را از کیک ثروت کشور می طلبند، ثروتی که از سوی رژیم قذافی بشدت ناعادلانه تقسیم می شود.

• تضادهای واقعی هنوز آشکار نشده اند، ولی دیر یا زود برملا خواهند گشت.
• هنوز کسی راجع به این جنبش اوپوزیسیون چیز زیادی نمی داند.
• هنوز کسی از هویت آن خبری ندارد.
• هنوز از برنامه آن خبری در دست نیست.

• اگر این اوپوزیسیون واقعا در پی انجام انقلاب دموکراتیک است، پس برای چه پرچم سلطان ادریس را از گور بیرون کشیده است؟

• پرچم سلطان ادریس سمبل دوره ای بوده که کره نائیکا استان مسلط بر کشور بوده است.

• اوپوزیسیون آیا نظر بقیه استان ها را جویا شده است؟

• آیا می توان از جنبش دموکراتیک سخن گفت، وقتی که مدعیانش سیاه پوستان منطقه را قتل عام می کنند؟
• اگر مدعیان واقعا به اوپوزیسیون کشور تعلق دارند و در صدد سرنگونی حکومت کشور خویش اند، پس چرا به این نحو عمل می کنند؟
• پس چرا جنگ داخلی راه می اندازند و خطر بالکانیزه گشتن کشور خود را به جان می خرند؟

15
جنگ داخلی کنونی آیا از تضادهای قومی لیبی سرچشمه می گیرد؟

• وضع بمراتب وخیمتر از این حرف ها ست.
• تضاد میان اقوام و طوایف همیشه وجود داشته، ولی هرگز چنین دامنه ای به به خود نگرفته بود.

• اینجا ایالات متحده آمریکا ست که تضادها را تشدید می کند، تا بهانه ای برای حمله و اشغال لیبی داشته باشد.


• از نخستین ساعات شروع شورش، هیلری کلینتون ـ وزیر امور خارجه آمریکا ـ پیشنهاد ارسال تسلیحات به شورشیان را داده است.

• شورای ملی اوپوزیسیون سازمان یافته لیبی برای حفظ آبروی خود، یک بار با مداخله قدرت های بیگانه در امور داخلی لیبی مخالفت کرده است.
• اما اکنون بخش معینی از اوپوزیسیون خواهان مداخله مسلحانه از خارج است.

• اوباما ـ رئیس جمهور آمریکا ـ از زمان شروع بحران در لیبی، اعلام کرده که همه عملیات ممکنه را در مد نظر دارد و سنای آمریکا همبود بین المللی را به تصویب ممنوعیت پرواز بر فراز لیبی فراخوانده است که معنی واقعی اش شروع جنگ است.

• علاوه بر این کشتی حامل هواپیماهای اتمی (یو اس اس ـ انترپرایز) که در خلیج عدن مستقر بود تا بر ضد راهزنان دریائی مبارزه کند، راهی سواحل لیبی گشته است.

• دو کشتی دو زیست (یو اس اس ـ کیرزیق) و (یو اس اس ـ پونس) با چندین هزار ناوری و صدها هلیکوپتر در عرشه در دریای مدیترانه موضع می گیرند.

• لوئی میشل ـ کمیسار سابق اتحادیه اروپا در امور مربوط به توسعه و کمک های هومانیستی ـ در تلویزون خطاب به سیاستمداران اروپا پرسید که کدام حکومت می تواند از ضرورت حمله نظامی به لیبی در مجلس خود دفاع نکند؟

• اما لوئی میشل در مورد مصر و یا بحرین هرگز از این سؤالات به ذهنش نرسید.

16
چرا؟
فشار و سرکوب در لیبی کمتر است؟

• فشار و سرکوب در مصر خارق العاده بود.

• ناتو اما هرگز کشتی های جنگی خود را در سواحل مصر به اتخاذ موضع وانداشت تا مبارک را زیر فشار قرار دهد.


• تنها کاری که انجام یافت توصیه پیدا کردن راه حلی دموکراتیک بوده است.


• ما باید با اطلاعاتی که رسانه های گروهی پخش می کنند، خیلی محتاط باشیم.

• امروز از کشته شدن 2000 نفر در لیبی سخن می گویند و فردا خبر یاد شده را تصحیح می کنند و تعداد مقتولین را 300 نفر اعلام می کنند.


• از آغاز بحران ادعا می شود که قذافی مردم کشور خود را بمباران می کند.

• اما ارتش روسیه که از طریق ماهواره اوضاع لیبی را نظارت می کند، این خبر را رسما تکذیب می کند.

• اگر ناتو حمله به لیبی را تدارک ببیند، رسانه های حاکم تبلیغات جنگی لازمه را به راه خواهند انداخت.


• همین کار را در مورد رومانی در زمان چائوپسکو انجام دادند.
• عصر عید کریسمس نخست وزیر بلژیک در تلویزوین اعام کرد که هم الان سازمان امنیت چائوپسکو 12 هزار نفر را قتل عام کرده است.
• این ادعا دروغی بیش نبود.
• رسانه های گروهی عکس های تکاندهنده ای از گورهای دسته جمعی در تیمیسورای رومانی نشان جهانیان دادند.

• می خواستند به مردم القا کنند که رژیم چائوپسکو مردم کشور را کورکورانه کشتار می کند.


• بعد معلوم شد که اجساد گورهای دسته جمعی از سردخانه های کشور حمل و در گورها جا داده شده اند تا خبرنگاران را تحت تأثیر قرار دهند.


• علاوه بر این ادعا کردند که کمونیست های رومانی آب شهرها را مسموم کرده اند، مزدوران سوری و فلسطینی را برای کشتار مردم رومانی اجیر کرده اند.

• ضمنا ادعا کردند که چاشسکو از کودکان یتیم خانه ها ماشین های کشتار تربیت کرده است.

• همه این یاوه ها تبلیغات مخرب توخالی بود برای به هم زدن نظم و ثبات رومانی.

• بعد در دادگاه واره ای 55 دقیقه ای چائوشسکو و همسرش را به اعدام محکوم کردند و بلافاصله کشتند.

• منظور من این نیست که چائوشسکو و قذافی را جزو چهارده معصوم اند، ولی پس از اعدام چائوشسکو چه اتفاق افتاد؟
رومانی اکنون نیمه مستعمره اروپا ست.
• ارزان ترین نیروهای کار در رومانی مورد استثمار قرار می گیرند.
• بسیاری از خدمات اجتماعی به نفع شرکت های غربی خصوصی شده اند و وضع برای اکثریت مردم تحمل ناپذیر گشته است.
• اکنون هر سال، توده های مردم دسته دسته بر سر گور چائوشسکو گرد می آیند و اشک می ریزند.

• چائوشسکو دیکتاتور بود، ولی اکنون پس از تخریب کشور بلحاظ اقتصادی، وضع بمراتب بدتر شده است.


17
چرا ایالات متحده آمریکا قصد سرنگونی قذافی را دارد؟

• از یک سال قبل، سرهنگ قذافی برای غرب جذابیت خاصی کسب کرده است.
• او بخش اعظم اقتصاد لیبی را به نفع شرکت های غربی خصوصی کرده است.

• این مسائل را اما باید در پرتو تناسب قوا در جهان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.


• قدرت های امپریالیستی خود را در وضع شکست اسفناکی می بینند.

• در حالی که نیروهای دیگر جهان در حال رونق و شکوفائی اند.

• همین چندی پیش، چین پیشنهاد کرد که قرض های پرتغال از بین برده شود.

• جمعیت یونان نسبت به اتحادیه اروپا برخوردی خصمانه دارند و آن را آلت دست امپریالیسم آلمان می دانند.
• در شرق نیز با همین احساسات توسعه می یابند.

• علاوه بر این، آمریکا عراق را تحت اشغال خود در آورده تا نفت آن کشور را تصاحب کند.
• اما در واقع فقط یک شرکت آمریکائی از نفت عراق بهره مند شده است.
• بقیه نفت عراق بوسیله شرکت های مالزیائی و چینی استخراج می شود.
• سخن کوتاه!
• امپریالیسم در بحران دست و پا می زند.

• گذشته از اینها همه، انقلاب تونس غرب را بشدت غافلگیر کرد.
سقوط مبارک هم بدان اضافه شد.
• ایالات متحده آمریکا می کوشد تا این جنبش های توده ای را در جهت آماج های خود مهار کند، ولی کنترل آنها از دستش خارج می شود.

1
تونس

• در تونس، قرار بر این بود که یکی از نوچه های بن علی دیکتاتور به نام محمد غنوچی دوره گذار را سر و سامان دهد و توهم تحقق انقلاب را در ذهن مردم ایجاد کند.
• اما هشیاری و مصمم بودن خلق سبب شد که فوری استعفا دهد.

2
مصر

• ایالات متحده آمریکا در مصر به ارتش آن کشور امید بسته تا رژیم مطلوب خود را حفظ کند.

• اما اخبار رسیده حاکی از انند که افسران جوان مصری در پادگان های سراسر کشور در همبستگی با خلق به تشکیل کمیته های انقلاب دست زده و سازمان می یابند.

• آنها حتی افسران معینی را که متحد مبارک بوده اند، بازداشت کرده اند.

• امکان آن هست که مصر از کنترل ایالات متحده آمریکا خارج شود.


3
لیبی

• تجاوز به خاک لیبی امکان شکست این جنبش انقلابی را فراهم خواهد آورد و از گسترش آن به دیگر کشورهای جهان عرب و آفریقا جلوگیری خواهد کرد.

• هفته ها ست که دربوکینوفاسو جوانان دست به شورش زده اند.
• اما رسانه های گروهی لام تا کام حرفی از ان نمی زنند.
• از تظاهرات مردم عراق نیز به همین سان.

• خطر دیگر برای ایالات متحده آمریکا روی کار آمدن رژیم های ضد امپریالیستی در مصر و تونس خواهد بود.

• در این صورت، اگر قذافی بر سر قدرت باشد، می تواند از انزوا خارج شود و قراردادهای پیشین را که با شرکت های غربی بسته است، از کشو میز بیرون آورد.


لیبی و تونس و مصر حتی می توانند جبهه ضد امپریالیستی نیرومندی را تشکیل دهند.


• چنین جبهه ای با توجه به ذخایر زیر زمینی این کشورها، بویژه لیبی می تواند به قدرت منطقه ای نیرومندی بدل شود، احتمالا متنفذتر از ترکیه.


• قذافی اما به هنگام خیزش خلق در تونس به حمایت از بن علی برخاست.
• این نشان می دهد که قذافی تا چه حدی ایزوله شده و از واقعیت فاصله گرفته است.

• اما تغییر تناسب قوا در منطقه می تواند به تغییر موضع او هم منجر شود.
• آنگاه قذافی می تواند جبهه عوض کند، آنهم نه برای اولین بار.

18
سرانجام لیبی چه خواهد بود؟

• قدرت های غربی و جنبش به اصطلاح اوپوزیسیون لیبی پیشنهاد چاوز را مبنی بر وساطت رد کردند.
• این بدان معنی است که آنها خواهان حل مسالمت آمیز مسئله لیبی نیستند.

• اما پیامدهای حمله ناتو به خاک لیبی فاجعه بار خواهد بود.

• بر سر لیبی همان بلا خواهد آمد که بر سر کوسووا و افغانستان آمده است.


• علاوه بر این، تجاوز نظامی ناتو، به تقویت نفوذ گروه های اسلامی در لیبی کمک خواهد کرد و زرادخانه عظیمی از تسلیحات را در اختیار آنها قرار خواهد داد.


• القاعده می تواند در لیبی نفوذ کند و عراق دیگری را پدید آورد.

• اکنون در نیجر گروه های مسلحی فعالیت می کنند که تحت کنترل هیچکس نیستند.
• نفوذ آنها می تواند به لیبی، چاد، مالی و الجزایر گسترش یابد.

• امپریالیسم با تدارک تجاوز نظامی به لیبی دروازه جهنمی را به روی مردم منطقه باز خواهد کرد.

• مردم لیبی اما به چیزی بهتر از جنبش به اصطلاح اوپوزیسیون نیاز دارند که کشور را به هرج و مرج می کشد.
• مردم لیبی به یک جنبش دموکراتیک نیاز دارند که جای رژیم قذافی را بگیرد و عدالت اجتماعی را برقرار سازد.

• مردم لیبی در هر صورت به چیزی بهتر از تجاوز نظامی نیاز دارند.


قدرت های امپریالیستی در حال ورشکستگی اما ظاهرا حمله ضد انقلابی به جهان عرب را تدارک می بینند.
• حمله به لیبی فقط راه حل واره ای از سر ناچاری است که بر سر خود امپریالیسم آورا خواهد شد.

پایان

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

قورباغه ها و تخم مرغ کذائی


قورباغه ها و تخم مرغ کذائی
لئو لیونی
1994
برگردان میم حجری

• در جزیره ای سنگی، سه قورباغه به نام های مارلین، اوت و یکی دیگر که همیشه در جای دیگر در گشت و گذار بود، زندگی می کردند.

• اسم قورباغه سوم جسیکا بود.

جسیکا می توانست از دیدن هر چیزی دچار حیرت شود.

• او سفرهای درازی به آن سوی جزیره سنگی می کرد و وقتی که عصر به خانه برمی گشت، داد می زد:
• «ببینید، چی پیدا کرده ام!»

• اگر هم چیز مورد نظر او، سنگی معمولی بود، مانع آن نمی شد که بگوید:
• «خارق العاده نیست، این؟»

• او اما هرگز نمی توانست مارلین و اوت را تحت تأثیر قرار دهد و دچار حیرت سازد.

• تا اینکه روزی از روزها، جسیکا در تلی از سنگ، سنگ خاصی پیدا کرد که با بقیه سنگ ها تفاوت مفرط داشت.

• این سنگ، سنگی ایدئال و بی عیب و نقص بود:
• به سپیدی برف بود و به گردی ماه بدر بود، در شب هائی که ماه در اوج آسمان می ایستد.

• اگرچه آن سنگ به بزرگی خود جسیکا بود، ولی او تصمیم گرفت که آن را به خانه ببرد.

• «مارلین و اوت اگر این سنگ خارق العاده را ببینند، چه خواهند گفت!»، جسیکا با خود گفت.

• و سنگ شکوهمند را به سوی خانه خویش هل داد.

• «ببینید، چه پیدا کرده ام!»، جسیکا پیروزمندانه داد زد.

• «سنگی غول آسا!»

• مارلین و اوت این بار نتوانستند دچار حیرت نشوند.

• «این سنگ نیست!»، مارلین، که خود را همیشه همه چیزدان جا می زد، گفت.
• «این یک تخم است، تخم مرغ است.»

• «تخم مرغ؟
• از کجا می دانی که این تخم مرغ است؟»، جسیکا، که هرگز در عمرش چیزی راجع به مرغ نشنیده بود، پرسید.

• مارلین لبخند زد.

• «چیزهائی هست که آدم همین جوری، بطور خود به خودی می داند»، مارلین گفت.

• چند روز بعد، قورباغه ها صدای عجیبی شنیدند که از تخم می آمد.

• بعد در نهایت حیرت دیدند، که تخم ترک برداشت و موجود دراز پولکداری از آن بیرون خزید که روی چهار پا راه می رفت.

• «دیدید!»، مارلین گفت.
• «حق با من بود.
• این را می گویند مرغ!»

• «مرغ!»، همه با هم گفتند.

• «مرغ» نفس عمیقی کشید، آروغی زد، به هر یک از قورباغه های مات و مبهوت نظری افکند، بعد با صدای خراشناکی آهسته پرسید:
• «آب کجا ست؟»

• «آب در روبروی تو ست!»، قورباغه ها هیجان زده گفتند.

مرغ خود را به آب انداخت.

• قورباغه ها هم به دنبال او، پریدند در آب.

• مرغ ـ برخلاف انتظار آنان ـ شناگر ماهری بود.

• علاوه بر این، شناگر تندی نیز بود و به آنها رسم و راه شنای جدیدی را یاد داد.

• آنها با مرغ اوقات خوشی را گذراندند.

• هر روز از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب با هم بازی می کردند.

• روزهای بیشماری بر این منوال گذشت.

• روزی از روزها، که جسیکا در گشت و گذار بود، مارلین و اوت متوجه شدند که آب در زیر آنها دچار تلاطم شد.

• یکی آن پائین پائین ها پایش گیر کرده بود و داشت غرق می شد.

مرغ بسرعت خود را به ظلمات دریا رساند.

مارلین و اوت دچار هراس شده بودند.

• اما پس از چند لحظه طولانی، مرغ دوباره بالا آمد و جسیکا را از اعماق دریا به همراه آورد.

• «من حالم خوب است»، جسیکا داد زد.
• «پایم به گیاهان دریائی گیر کرده بود، مرغ اما آمد و مرا از مرگ نجات داد.»

• از این روز به بعد، جسیکا و ناجی او، دوست صمیمی یکدیگر شدند.

• هرجا جسیکا می رفت، مرغ به دنبالش می رفت.

• آندو سراسر جزیره را زیر پا می گذاشتند.

• حتی با هم به تفکرگاه مخفی جسیکا می رفتند و به تماشای تندیس سنگی غول آسا.

• روزی از روزها به جائی می رفتند که جسیکا هنوز پایش بدانجا نرسیده بود.

پرنده سرخآبی ئی از درختی به پائین پرید.

• «آخ، تو اینجائی!»، پرنده سرخابی به «مرغ» گفت.
• «مادرت دربدر دنبال تو می گردد!
• من می توانم تو را نزد مادرت ببرم!»

جسیکا و «مرغ» مدتی طولانی به دنبال پرنده سرخابی رفتند.

• در زیر آفتاب گرم و مهتاب سرد رفتند و رفتند و رفتند، تا اینکه ....

• تا اینکه بالاخره به موجود خارق العاده ای رسیدند که هرگز ندیده بودند.

• موجود خارق العاده هنوز در خواب بود.

• اما وقتی «مرغ» کوچک واژه «مادر» را بر زبان راند، موجود خارق العاده یکی از چشمانش را آهسته باز کرد، لبخندی عظیم بر لبانش گذشت و با صدائی نرماهنگ که به ترنم علف شباهت داشت، گفت:
• «الیگاتور کوچولوی شیرینم، بیا بغلم!»

• و مرغ کوچک شادمانه از دماغ مادرش بالا رفت.

• «من دیگر باید بروم»، جسیکا گفت.
• «مرغ کوچولو دلم برایت تنگ خواهد شد.
• هرچه زودتر سری به ما بزن، مادرت را هم با خود بیاور.»

جسیکا بی صبرانه می خواست که ماجرا را به مارلین و اوت نقل کند.

• وقتی که به خانه خود نزدیک شد، مارلین و اوت را بلند بلند صدا زد:
• «حدس بزنید که من چه کشف مهمی کرده ام!»

• بعد ماجرای باورنکردنی را برای آندو نقل کرد.

• «او گفت، الیگاتور کوچولوی شیرین من.»

• «الیگاتور؟»، مارلین گفت.
• «چطور می توان چنین حرف احمقانه ای را بر زبان راند!»

• بعد هر سه زدند زیر خنده و از خنده روده بر شدند.

پایان

در لیبی چه می گذرد؟ (3)

خیزش خلق، جنگ داخلی و یا تجاوز نظامی؟
محمد حسن
برگردان میم حجری
پیش کش به معلمم شمس الدین بدیع تبریزی

11
پس قذافی چندان هم بد نبود؟

• قذافی را غرب جزو اعراب بد تلقی می کند، نه از آن رو، که او دستور شلیک به مخالفین خود را صادر می کند.
• رهبران کشورهای عربستان سعودی و یا بحرین صدبار بدتر چنین می کنند و علیرغم آن مورد تقدیر و تحسین غرب قرار می گیرند.
• قذافی جزو اعراب بد تلقی می شود، به این دلیل که او نفت لیبی را ملی می کند، نفتی که تا انقلاب 1969 به شرکت های نفتی غرب تعلق داشته است.
• قذافی با ملی کردن نفت به تغییرات مثبتی در لیبی در زمینه انفراساختار، آموزش و پرورش، بهداشت و موقعیت زنان راه می گشاید.

12
قذافی رژیم سلطنتی وابسته به استعمار را سرنگون می کند، نفت لیبی را ملی می کند، در مقابل قدرت های امپریالیستی به مقاومت می پردازد و تغییرات مثبتی را در لیبی عملی می سازد.
اما علیرغم اینها همه، پس از چهل سال بمثابه دیکتاتوری فاسد، اوپوزیسیون را سرکوب می کند و در و دروازه را دوباره به روی شرکت های غربی باز می کند.
این چرخش قذافی را چگونه می توان توضیح داد؟

• قذافی از همان آغاز در مقابل قدرت های استعماری دست به مقاومت زد و مبالغ هنگفتی را در اختیار جنبش های رهایئ بخش ملی در اقصا نقاط جهان گذاشت.
• او در این زمینه خیلی خوب بود.
• اما نباید فراموش کرد که قذافی همیشه آنتی کمونیست بوده است:
• او برای مثال، در سال 1971 مسیر هواپیمای حامل دگراندیشان کمونیست سودانی را برگرداند و زمینه را برای فرود آمدنش در سودان فراهم آورد تا بلافاصله بازداشت شوند و به دستور نومیری ـ رئیس جمهور سودان ـ تیرباران شوند.
• قذافی علاوه بر این، هرگز دوراندیش و آینده نگر نبوده است.

• انقلاب سرهنگ قذافی را می توان انقلاب ناسیونالیستی ـ بورژوائی تلقی کرد که به تشکیل سرمایه داری دولتی می انجامد.
• برای درک چند و چون انحراف رژیم قذافی باید به دو مسئله توجه داشت:

1
مسئله اول

• اولا باید زمینه ای را در نظر گرفت که به زیان او عمل کرده است.
• (شرایط اوبژکتیف و عینی را. مترجم)

2
مسئله دوم

• ثانیا باید خطاهای خود قذافی را در نظر گرفت.
• (شرایط سوبژکتیف را. مترجم)

• ما در بخش های پیشین این مقاله دیدیم که قذافی چگونه در لیبی با هیچ آغاز به کار کرده است.

• کشور لیبی بسیار عقب مانده بود.

• از این رو، نه انسان های تحصیلکرده زیادی وجود داشت و نه طبقه کارگر نیرومندی بود که به دفاع از انقلاب بر خیزد.

• اکثریت تحصیلکرده ها جزو نخبگان لیبی بوده اند که ثروت های لیبی را به قیمتی نازل به جیب قدرت های نئواستعماری سرازیر می کردند.
• طبیعی است که این بخش از روشنفکران تحصیلکرده نه یار انقلاب بلکه بار انقلاب باشند.
• اکثر انها پس از انقلاب به خارج کوچ کردند تا اوپوزیسیون ضد انقلابی را سازمان دهند.

• علاوه بر این نباید فراموش کرد که افسران ضد سلطنتی لیبی متأثر از انیدشه های ناصر بودند.
• مصر و لیبی در صدد همکاری استراتژیکی با همدیگر بودند.
• اما مرگ ناصر در سال 1970 مانع تحقق این نقشه دش و مصر به کشوری ضد انقلابی و طرفدار غرب بدل گشت.

• انور سادات ـ رئیس جمهور جدید مصر ـ به ایلات متحده آمریکا نزدیک شد، اقتصاد کشور را عمدتا لیبرالیزه کرد و به یکی از متحدین اسرائیل بدل گشت.
• در سال 1977 حتی میان مصر و لیبی اختلافی کوتاهمدت بالا گرفت.

• وضع قذافی را باید اکنون در نظر مجسم ساخت:
• کشوری که الهامبخش او و افسران دیگر لیبی بود، کشوری که می بایستی به متحد استراتژیکی لیبی بدل شود، در یک چشم به هم زدن به دشمن او بدل شده وبد.

• عنصر دیگری نیز در این میان بر ضد انقلاب لیبی وارد عمل شد و آن عبارت بود ز کاهش سرسام آور قیمت نفت در سال های 80 قرن بیستم.

• در سال 1973 کشورهای تولید کننده نفت در رابطه با جنگ اعراب و اسرائیل صدور نفت را محدود ساختند که باعث افزایش سریع قیمت نفت شد.
• این اقدام سبب انتقال ثروت از شمال به جنوب گردید.

• اما در سال های 80 قرن بیستم حادثه ای رخ داد که می توند ضد انقلاب نفتی نامیده شود.
• بانی و مجری این سیاست رونالد ریگان و عربستان سعودی بودند.
• عربستان سعودی میزان تولید و سعود نفت را به طرز خارق العاده ای افزایش داد، آن سان که بازار از کالای نفت اشباع شد.
• نتیجه این کار سقوط سرسام آور قیمت نفت بود.
• قیمت هر بشکه نفت از 35 دلار به 8 دلار کاهش یافت.

13
آیا این کار بر ضد خود عربستان سعودی نبود؟

• چرا.
• این کار عربستان سعودی بر اقتصاد آن کشور تأثیرات منفی باقی گذاشت.
• اما برای عربستان سعودی رابطه با ایالات متحده مهمتر از نفت و اقتصاد و غیره است.
• رابطه عربستان سعودی با آمریکا رابطه حیاتی ـ مماتی برای خاندان سعود است.
• بدون حمایت آمریکا خاندان سعود قادر به حفظ قدرت خویش نیست.

• کاهش سرسام آور قیمت نفت پیامدهای وخیمی برای کشورهای تولید کننده نفت داشت.
• بدهی آنها بطرز فجیعی بالاتر رفت.

• همه این حوادث منفی وقتی رخ می داد که از روی کار امدن قذافی فقط ده سال می گذشت.
• رهبری لیبی که از هیچ برخاسته بود و می خواست با اتکا به درامد نفت کشور خود را بسازد، اکنون آرزوهایش به برف در زیر انوار آفتاب شباهت داشتند.

• این کاهش سرسام آور قیمت نفت سقوط اتحاد شوروی را که در آن زمان در افغانستان درگیر بود، تسریع کرد.

• با سقوط اتحاد شوروی لیبی مهمترین پشتیبان خود را در عرصه بین المللی از دست داد و بکلی تنها ماند.
• انزوای لیبی وقتی به اوج خود رسید که رژیم ریگان لیبی را در لیست دولت های تروریست قرار داد و سلسله طویلی از تحریم ها را تصویب کرد.


ادامه دارد

فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم (5)

سوسیالیسم و کمونیسم

پروفسور ماتهویس کلاین
برگردان شین میم شین
فصل ششم
اقدامات ضرور برای رشد تولید

• رشد تولید باید از طریق سلسله ای از اقدامات به شرح زیر تسهیل و تسریع شود:

I
1

• توسعه و تکمیل تخصصی کردن و همکاری


2

• بهسازی تعیین محل تولید در چارچوب ملی و در چارچوب سیستم جهانی سوسیالیستی


3

• توسعه هر چه بیشتر اصل سانترالیسم (مرکزیت) دموکراتیک در اداره اقتصاد


4

• بهسازی متدهای برنامه ریزی.


II

1

• ایجاد پایه های مادی ـ فنی کمونیسم هرچه پیشرفته تر باشد، خصلت کار در دوره گذار به همان اندازه سریعتر تغییر می یابد:


1

• کار جسمی سنگین خاتمه می یابد.


2

• کردوکارهای یک فرم و خسته کننده به اوتومات ها محول می شوند.


3

• سهم کار جسمی کارگران در قیاس با کار فکری آنها کاهش می یابد.


III

• تسلط بر تکنیک تولیدی جدید و بسیار مدرن تربیت کیفی هرچه بیشتر کارگران و تبدیل آنان به فن آوران و مهندسین را ایجاب می کند.


IV

• از طریق مکانیزاسیون و اوتوماتیزاسیون تولید ـ همزمان ـ پیش شرط های لازم برای از بین بردن تک حرفه ای بودن مادام العمر کارگران فراهم می آیند.


V

• اجتماعی کردن پیشرونده تولید فرم های دوگانه موجود مالکیت را به هم نزدیکتر می سازد.
• این نزدیکتر گشتن دو فرم مالکیت و ذوب نهائی آندو در یکدیگر، به شرح زیر صورت خواهد گرفت:


1

• گسترش تقسیم اجتماعی کار موجب انسجام هر چه بیشتر بخش دولتی و اتحادیه ای اقتصاد سوسیالیستی خواهد شد.


2

• رشد صندوق تقسیم ناپذیر اقتصاد اتحادیه ای، آن را به صندوق تولیدی کارخانجات دولتی نزدیکتر خواهد ساخت।

3

• حل مسائل تولیدی انتگراسیون (همپیوندی) نیروهای تعدادی از اتحادیه های تولیدی را ایجاب خواهد کرد که نتیجتا مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید پدید خواهد آمد و ماهیتا به مالکیت خلقی عمومی نزدیکتر خواهد شد و در آینده مالکیت اتحادیه ای و دولتی در همدیگر ذوب خواهند شد.


VI

• از بین بردن تفاوت های شهر و روستا.


1

• انقلاب تکنیکی (فنی) در کشاورزی کار دهقانان اتحادیه ای را هر چه بیشتر به کار کارگران متخصص شهری نزدیکتر خواهد ساخت.


2

• با تغییر شیوه تولید کشاورزی ـ همزمان ـ تفاوت های مربوط به شرایط زندگی و سطح فرهنگ میان شهر و روستا از بین خواهد رفت.


3

• آنچه که بعد از محو تفاوت های اقتصادی ـ اجتماعی باقی خواهد ماند، تفاوت های کار صنعتی و کشت و کار خواهد بود، چیزی که به تفاوت میان رشته های صنعتی شباهت دارد.


VII

• مشخصه دیگر دوره گذار عبارت از این است که در آن تقسیم جامعه به انسان هائی که عمدتا کار جسمی و یا فکری می کنند، از بین می رود.


1

• توسعه تکنیک تولید ارتقای سطح فرهنگی ـ فنی کارگران و دهقانان را و رسیدن آنها به سطح روشنفکران را الزامی می سازد و کاهش ساعات کار زمینه لازم را برای ان فراهم می آورد.


2

• سازمان تمامت آموزش و پرورش مردم در راستای انجام این وظیفه انجام می گیرد.


3

• با محو تفاوت های دو فرم مالکیت سوسیالیستی، با محو تفاوت های عمده میان شهر و روستا و با رفع تفاوت میان کار جسمی و فکری، تفاوت های موجود میان طبقات و اقشار اجتماعی مختلف نا پدید می گردند.


VIII

• همزمان، بقایای نابرابری در جایگاه زن و مرد از بین می رود.


1

• با رشد تولید می توان زنان را هرچه بیشتر از بار کار خانگی و تا حدودی از بار تربیت کودکان و تحمل مخارج زندگی کودکان آزاد ساخت.
• بدین طریق، دورنمای بزرگتری برای زنان در رابطه با وسعت بخشیدن به دانش خویش، شکوفاسازی استعدادها و توانائی های خویش گشوده می شود.


2

• در دوره گذار از سوسیالیسم به کمونیسم، نابرابری واقعی در تقسیم نعمات مادی که در نتیجه استعدادهای نابرابر برای انجام کارهای معین، ارتقای کیفی نابرابر و وضع خانوادگی مختلف پدید می آید، بتدریج از بین می رود.


3

• راه نیل به این آماج ها ـ اما ـ نه از طریق یکسانسازی تصنعی، بلکه با رعایت اصل علاقه مندی مادی صورت می گیرد.


IX

• غلبه بر تفاوت های موجود یک گرایش عینی ـ واقعی است که بنیان های آن را عوامل زیر تشکیل می دهند:


1

• همسانسازی خصلت کار در رشته های اقتصادی منفرد.


2

• از بین بردن تفاوت های عمده میان کار فکری و جسمی و میان فرم های دولتی و اتحادیه ای مالکیت.


3

• دولت این گرایش را در سیاست مربوط به تعیین دستمزد و در سیاست مربوط به تعیین صندوق مصرف که بر پایه اصل کار انجام داده شده پرداخت می شود و بخشی که برای مصرف اجتماعی صرف می شود، در نظر می گیرد.


4

• سهم درصدی صندوق مصرف اجتماعی در دوره گذار بطور مداوم افزایش داده می شود تا نیازهای ضرور کلیه اعضای جامعه به پیشرفته ترین و صرفه جویانه ترین وجهی رفع شوند.


5

• با بزرگتر شدن صندوق مصرف اجتماعی، کلیه اعضای جامعه می توانند در آغاز با تقبل هزینه ناچیزی و بعد بطور رایگان از مزایا و ثروت هر چه بیشتر بهره مند شوند.


X

• با تربیت کمونیستی زحمتکشان، روند عینی گذار از سوسیالیسم به کمونیسم تسریع می شود.


• یکی از مهمترین عناصر روند تربیتی ارتقای سطح دانش عمومی و دانش حرفه ای تک تک انسان ها ست.


• دولت برای نسل جدید امکانات آموزش خوب پدید می آورد و سطح آموزشی بقیه اعضای جامعه را با گسترش شبکه ابتکارات آموزشی مختلف بالاتر می برد.


ادامه دارد